به عقیده من، تک تک ما، چه زن و چه مرد، برای متجلی کردن عشق خلق شده ایم و در ابتدا باید خود را دوست داشته باشیم و از خود بخوبی مراقبت کنیم. آنگاه می توانیم گوهر وجود خود را با جان و دل، در اختیار و خدمت همه جهان قرار بدهیم. صد البته عشق به جهان و جهانیان از خانه خود آدم شروع می شود. به نظر من تکلیف الهی ما این است که زندگی شاد و پرباری داشته باشیم. به عقیده من ما وظیفه داریم اول به خودمان خدمت کنیم تا روشن و پرنور باشیم.
به نظر من، زن و مرد در کنار هم و در قالب ازدواج، سریع تر و بهتر رشد می کنند. در مسیر رشد، زن و مرد گاهی با هم کشمکش دارند، ولی اگر به جای گیر افتادن در تله تقلا و جنجال، یاد بگیرند بهترین ویژگی های خود را تقویت و رفتارهای نامناسب را رها کنند، آرامش و شادی و عشقی بی نظیر را تجربه خواهند کرد و به کمال الهی می رسند.
به عقیده من در این مسیر، اگر زن زنانه باشد و مرد، مردانه، این دو قطب متمایز بهتر می توانند جذب یکدیگر بشوند. در این مسیر، هم زن و هم مرد باید یاد بگیرند انسان هایی مستقل و شاد باشند.
به نظر من اگر ما اولین هدف زندگی خود را شاد کردن خود و رشد و کمال خود در نظر بگیریم، روز بروز شادتر می شویم و قلب شفاف تری خواهیم داشت. ولی اگر از صبح که بلند می شویم فقط به فکر راضی کردن شوهر خود باشیم، کم کم تبدیل به عروسکی خیمه شب بازی می شویم که نخ های مان به دست دیگری است. تقاضاهای دیگری هم هر لحظه اضافه و اضافه تر می شود. پس از مدتی ما شخصیتی مستقل نخواهیم داشت. نه از خودمان راضی هستیم و نه از همسر خود دل خوشی داریم. به عبارت دیگر من معتقدم که هر آدمی باید از نظر شخصیتی مستقل و از نظر فکری آزاد باشد.
به نظر من هر انسانی برای این که بتواند آزادی فکر ی را تجربه کند، باید آزادی مالی داشته باشد. اگر زنی به خاطر وابستگی مالی مجبور است به هر ترفندی همسر بدخلق و تندخوی خود را تحمل کند، هنر نکرده است. بلکه دارد برای بقای خود تقلا می کند. اگر زن و مردی از نظر شخصیتی و مالی مستقل و شاد باشند و باز هم تمایل داشته باشند در کنار هم زندگی کنند، یعنی عاشق هستند.
این نظرات من است. اگر با نظر من موافق هستید، بسم الله.