می دانید که من روزنامه نمی خوانم و اخبار نگاه نمی کنم. سال های سال است که اینطوری زندگی می کنم. همیشه هم خبرهای مهم به گوشم می رسد. خبرهای جزئی هم اهمیت ندارد.
دیروز همسرم از داروخانه به خانه تلفن کرد. گوشی را برداشتم و شروع کردم به فوت کردن. کمی مکث کرد و پرسید: "چکار می کنی؟"
- دارم مزاحمت می شم!
- من تلفن کردم. من باید مزاحم بشم و فوت کنم!
- آهان! اینجوریه؟ یادم رفته بودم. پس تو فوت کن.
- زنگ زدم یک خبر عالی بهت بدم: امروز هفت صبح صلح نامه امضا شد. سه تحریم به مدت شش ماه برداشته شد.
از خوشحالی شروع کردم به های های گریه کردن. مرتب سجده می کردم و اشک می ریختم. تا نیم ساعتی مثل دیوانه ها گریستم و سجده کردم. گاهی اوقات متعجب می شوم که واکنش های ما در شادی شدید و اندوه شدید، چقدر شبیه هم است. پیش خودم گفتم این صلح نشانه آن است که درصدی از مردم ایران نسبت به خودشان احساس صلح و دوستی دارند. همین پنجاه شصت خانمی که در تمرینات زندگی مثل عسل با هم همراهی می کنند، هم در این صلح نامه تاثیر گذاشته اند. همه رفتارهای ما، چه کوچک و چه بزرگ مهم است و تاثیر خود را در کل هستی می گذارد.
خدا را شکر که دوره خشونت و بی قانونی بزودی می گذرد و وارد دوره تدبیر، تعقل، صلح و قانونمندی می شویم. تبریک می گویم.