زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1390/08/20 00:00

تاتر اینتراکتیو: شهر زیبای ما

من در مورد تاتر اینتراکتیو چیزهایی خوانده بودم، ولی تا به حال در یکی از آنها شرکت نکرده بودم. تا جایی که فهمیده ام در تاتر کلاسیک، تماشاچی منفعل است. فقط تماشاگر است. بازیگرها نقش های خود را طبق دستور کارگردان اجرا می کنند. ولی در تاتر اینتراکتیو، یک طرح کلی وجود دارد. اما تماشاچی، فقط تماشاگر نیست و به اندازه خود بازیگران در ساختن نمایش نقش دارد. در واقع این نوع تاتر را حضور فعال تماشاگر می سازد.

 

وقتی یکی از مراجعینم گفت قرار است چنین نمایشی در تهران اجرا شود، از خوشحالی سرازپا نمی شناختم. بقدری پیگیری کردم که بالاخره یک روز با تعجب گفت: "تو  دکتر عجیبی هستی ها!"

 

دیروز روز دوم اجرای نمایش بود و البته آخرین روز نمایش. البته پرزنتاسیون بود، نه نمایش اصلی. من مثل همیشه ذوقمرگ، نیم ساعت زودتر از زمان اجرا، روبروی مسئول تماشاخانه، خانم سمیرا تنگ شیر نشسته بودم. اسم نمایش "شهر زیبای ما" است و در تماشاخانه آو، واقع در میدان فاطمی، خیابان شهید گمنام، خیابان جوانمهر، برگزار شد. خیلی هیجان انگیز بود. برای همین می خواهم از اول داستان تا آخرش را برای تان تعریف کنم. اگر نمی خواهید داستان را بدانید، از خواندن این پست صرف نظر کنید. بعدا نگویید، نگفته بودم ها.

 

وقتی اعلام کردند که زمان اجرای نمایش فرارسیده است، همگی از پله های تنگ و ترش پایین رفتیم و وارد حمامی قدیمی شدیم که این روزها به صورت تماشاخانه درآمده است. یک نفر در هیئت گارد جلوی تک تک ما را می گرفت. ما را مجبور می کرد متوقف و در چشمانش خیره بشویم، بعد برای اسکن شدن ما را به سمت چپ هدایت می کرد. اسکن، یکی دیگر از بازیگران بود که یک چشم بزرگ بالای سرش نصب کرده بود. سرتاپای هر کسی را برانداز می کرد و با اطوار یک روبوت اجازه ورود می داد.

 

صحنه به شکل یک نوشخانه طراحی شده بود. لیوان های آب پرتقال منتظر ما بودند. ما لیوان نوشیدنی به دست می چرخیدیم و این طرف و آن طرف می رفتیم. به نظر می آمد که قرار است دو ساعت آینده به همین شکل بگذرد. ولی نه ... ماجرا از این هم مهیج تر بود.

 

یک خانم بالای سن کوچک رفت و اعلام کرد که همه زحمت های ما نتیجه داده است و از امروز ما به عنوان شهروند رسمی شهر شناخته شده ایم. اگر مطیع باشیم، می توانیم برای همیشه در شهر بمانیم و زندگی مان از هر جهت تامین خواهد بود. وگرنه برای همیشه از بهشت طرد خواهیم شد و هرگز نمی توانیم به شهر بازگردیم.

 

همه به نوبت از یک دالان گذشتیم. پشت دست چپ مان یک مهر زده شد. باصطلاح کدگذاری شدیم. وارد یک فضای تاریک شدیم و به ما دستور داده شد که همواره از روی خط های زرد عبور کنیم. کف زمین خط های زرد و تعداد هم قرمز کشیده شده بود. ما مثل یک دسته  گوسفند شروع به حرکت و دور زدن در اتاق به روی خط های زرد کردیم. حتی یکی دو نفر با هم دست به یقه شده بودند که تو برو جلو، تو بیا عقب که فقط از روی خط زرد عبور کنیم.

 

یک خانم نانوا وسط اتاق بساط نان پزی داشت. به ازای دریافت پول، تکه ای نان به آدم ها می فروخت. من صد تومان دادم و دو تا تکه نان خریدم. یکی را خودم خوردم و یکی را به دوستم دادم. او می پرسید: "آیا نان ها تمیز هستند؟" گفتم: "ای بابا! بی خیال! نان است دیگر." نیم ساعتی دور اتاق چرخیدیم. تا بالاخره خسته شدیم و به دیوار تکیه دادیم. کم کم معلوم شد که وعده های بهشت بودن آن شهر خیالی است.

 

از تلویزیون یک صورت بدون چشم مثل "برادر بزرگ" با ما حرف می زد و دستور می داد. ماموران شهر مرتب بین ما می چرخیدند و تذکر می دادند که از خط زرد خارج نشویم. هرکس که قدری کل کل می کرد، اسکن می شد. حالا اسکن چی بود؟ یک چراغ قوه روی کد نقش شده روی دست ما می انداخت. رفتارشان زننده و توهین آمیز بود. ما هم مثل بز ایستاده بودیم و عکس العملی نشان نمی دادیم.

 

معلوم شد در این شهر بچه ها را از کودکی از مادرها جدا می کنند تا در یک محیط آموزشی ویژه برای خدمت به شهر تربیت شوند. زن نانوا هنوز برای پسری که به محض تولد از آغوشش جدا شده بود، عزادار بود. به او گفتند که باید نانوایی خود را تعطیل کند و مثل بقیه آدم ها در کارخانه مشغول به کار شود.

 

زن نانوا احساس می کرد دیگر چیزی برای باختن ندارد. یک ظرف شیشه ای برداشت. در آن را باز کرد و از آن دود غلیظی خارج شد. دود بوی بدی می داد. تنفس برای همه ما سخت شده بود.

 

زن نانوا توضیح داد که این ظرف شیشه ای یادگاری مادرش است. مادرش به او گفته بود: "هروقت احساس کردی به بن بست رسیده ای، در این ظرف را باز کن." زن نانوا می گفت یا می میرم یا آزاد می شوم. دود غلیظ و غلیظ تر می شد و نفس کشیدن سخت تر. بین ما ماسک پخش کردند.

 

من در تمام این مدت، گوشه ای نشسته بودم و با گچ روی زمین نقاشی می کردم. وقتی احساس کردم جنگ اعصاب زیاد شده و هوا هم غیرقابل تنفس است، بلند شدم و به صدای بلند گفتم: "این در را باز کنید تا هوا تصفیه بشود. داریم خفه می شویم." یکی از مامورین داد زد:

-          هر کی ناراحته می تونه از شهر بره.

-          باشه! من میرم.

 

به سراغ در رفتم و دیدم براحتی در را به روی من باز کردند که خارج بشوم. وقتی داشتم خارج می شدم، به همه کسانی که آنجا بودند، گفتم:

-           ما می توانیم خارج بشویم یا بخواهیم که در را باز بگذارند تا هوا تمیز شود. مجبور نیستیم بمانیم.

 

ولی کسی حاضر نبود از آنجا خارج بشود. حتی دوستم هم تو رودروایستی گیر کرد. وگرنه دلش می خواست بقیه نمایش را ببیند. وقتی بیرون آمدم، یکهو فهمیدم من نباید تنها خارج می شدم. باید همه را بیرون می آوردم. باید به آنها می گفتم که شما محکوم به ماندن در یک دخمه بوگندو نیستید. می توانید هر لحظه که اراده کنید، به هوای آزاد بیایید. همه نمایش همین است: استفاده از اراده آزاد، به جای تسلیم شدن به سرنوشت و تقدیر محتوم.

 

وقتی خواستم دوباره به داخل سالن بگردم تا پیامبرگونه الهامی که داشتم بیان کنم، راهم ندادند... من هم دمم را روی کولم گذاشتم و با دوستم از آنجا خارج شدم. خیلی قشنگ بود. خیلی زیبا بود. کاش نقشم را آگاهانه تر بازی کرده بودم و آدم های بیشتری را با خود همراه می کردم. ولی از این که اسیر نشدم و بیرون زدم، احساس قهرمان بودن کردم. خوب بود.

 

من دیگه طرفدار پروپا قرص تاتر اینتراکتیو هستم. هرجا یکی سراغ داشتید، مرا خبر کنید. پلیزززززز...

البته خوشحالم که آقای شوشو را همراهم نبردم. فکر نکنم از این چیزها خوشش بیاید. آقای حسین پوریانی، ازت ممنونم که مرا به این پرزنتاسیون دعوت کردی. بسیار لذت بردم.


پی نوشت: امروز مطب خیلی شلوغ بود. وسط شلوغی ها، کارگردان و تهیه کننده تاتر مذکور به من تلفن کردند. زن و شوهر هستند. ساکن هلند. خانم نسرین قاسم زاده و آقای فرهاد فروتنیان. از نوشته من تشکر کردند. توضیح دادند که اسم نمایش، "بو" است، همان رایحه. منظور همان دود بدبویی است که باعث شد من الم شنگه راه بیندازم و سالن را ترک کنم.

 

آنها بقیه نمایش را برایم با حوصله تعریف کردند. به من اطمینان دادند که برداشت درستی از نمایش داشته ام. از مصاحبت این زوج هنرمند لذت بردم. وسط هاگیر واگیر مطب، زنگ تفریح دلچسبی بود. از این که از نوشته ام تشکر کردند، خیلی خوشحال شدم. آدم هایی که تشکر می کنند، آدم های بافرهنگی هستند. حس خوبی ایجاد می کنند، حس ارزشمندی.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

somayeh

وای چه تئاتری کاش من هم می دونستم و می اومدم
خدارو شکر که فرد موردنظرتون رو پیدا کردید امیدوارم همکاری خوبی داشته باشید

پاسخ
DrZeynab

آخی... خانه نمایش دا! من خاطره‌انگیزترین کنسرت را در اون نمایش خانه کوچک دیدم. دقیقا وسط اون حموم. یادش بخیر

پاسخ
salimi

خیلی جالب بود ممنون
نمیدونستم همچین تئاتری هم وجود داره
یعنی فکر میکردم این کارها مختص سینما و رمان هست
اگه مورد مشابه دیدید اطلاع بدید ممنون میشم

پاسخ
پریسا-سادگی
http://www.52391.blogfa.com

سلام عزیزم،از همون جا که گفتی نخون...نخوندم ولی با روند کار این نمایش آشنا هستم و می دونم چقدر لذت بخشه،ممنون که در این شادی سهیم شدم،هر روزت پر از شادی و شگفتی های مثبت باشه الهی.گل

پاسخ
zahra.m

وااااااااااای چقدر جالب بوده رویا کاش میفهمیدیم اخرش چی میشه...

ببخشید یه سوال داشتم .... من عضو سایت هستم ولی مطالب جدید چندروز بعد واسم ایمیل میشه یا اصلا نمیشه آیا همه همینجورن ؟؟؟؟؟

پاسخ
admin

نمی دانم. باید سایر خواننده ها بگویند

پاسخ
آنه

بله گاهی وقتها دیر تر پیام میدهد . گاهی هم سر وقت !

پاسخ
رسپینا88

وای چه جالب !خانوم دکترمهربون هنرمند پیامبر!ممنون که تجربه جالبتونوباماسهیم شدین!

پاسخ
admin

واسم حرف در نیار. کی گفتم پیامبر. من کجا و این حرفها کجا. گفتم پیامبرگونه به والله

پاسخ
golab

گلابتون جان یه سوال بی مربوط به این پست :
من آرزومو کجا ثبت کنم؟خجالت

پاسخ
admin

در بخش پربیننده ترین نوشته ها

پاسخ
golab

تو بی نظیری گلابتون جونم ماچ

پاسخ
admin

ماچ

پاسخ
admin

بخش نوشته های ویژه را نگاه کن. همانجاست.

پاسخ
مینا گلی

چه خوب شد تعریف کردید .حالا ما هم این نوع تائترو میشناسیم. گللبخند

پاسخ
سوندا

تو رو خدا منم خبر کن. یاد بنیان افتادم!

پاسخ
ابی چون اسمان

چقدر جالب یعنی هم تماشاچی بودین هم بازیگرتعجب
اخرش چی شد یعنی قرار بود اخرش رو تماشاچی ها تعیین کنند
شما هم جزو هنراتون باید بازیگری رو هم ضمیمه کنید. من هم تئاتر خیلی دوسسسسسسسسسست میدارمرویا این یکی که خیلی محشره

پاسخ
sahara57

شبیه بازی های کلاسهای ارتباط موثر بوده :) کارجالبیه منم دوست دارم.

پاسخ
الف سین

سلام خانم دکتر نازنین. من هم از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم. دیدن صورت زیبا و پر از انرژی مثبت شما و این حس نوعدوستی که در شما موج میزنه بینظیره. اگر بشه که در خدمتتون خواهم بود اگر هم نه که باز هم از اینکه از نزدیک باهاتون ملاقات حضوری داشتم بسیار بسیار خوشحالم. دوستتون دارم و بهترین آرزوها رو براتون دارم. الناز قلب

پاسخ
admin

قلب

پاسخ
سيما

واي تمام تاتر رو با نقس حبس شده خوندم.بايد خيلي هيجان انگيز بوده باشه.واقعا جالب بود و حركت شما جالبتر.واقعا خانم دكتر عجيبي هستيدهااا

پاسخ
آشتی

سلام عزیزم. خوشحالم بهت خوش گذشته. من برای اولین بار سال 76 رفتم تئاتر «دخترک شب طولانی» کاری از خانم گلاب آدینه. از اون روز تا سالها روم نمیشد برم سینما. اینقدر که تئاتر زیبا بود!قلب

پاسخ
وحیده

خواهش میکنیم خانم دکتر عزیزم قلبماچ.برای من باعث خوشحالیه که شما رو از نزدیک دیدم واقعا خواستنی و خوشرو هستید .برای دوستان خوبم که قراره با شما همکاری کنند هم ارزوی موفقیت دارم .(در ضمن ممنون که توی این پست گفتید توی نمایش مهر به دستتون زدم چون دیروز که دیدمتون بی اختیار که چشمم به دستتون افتاد یه کوچولو کودک درونم خواست فضولی کنه امیدوارم منو ببخشیداخجالت.

پاسخ
admin

گل

پاسخ
شادی

1- همان ایده ی ده نمک!

2- راستی کسی هست که ازش بپرسید بالاخره آخر نمایش چی شد؟ خیلی دوست دارم بدونم.

پاسخ
jojoli

فيد براي گودر سايتت كجاست خانم دكتر؟

پاسخ
admin

در بخش پربیننده ترین نوشته ها

پاسخ
admin

در بخش نوشته های ویژه

پاسخ
roze-zard

هاها. من اگه بودم دوست داشتم کتکشون بزنم. این جوری خشم درونم بروز میدادم. بعد هم خودم رو تریپ فرمانده ها می کردم، به مردم دستور میدادم شورش کنن و اونا رو بگیرن بزنن. زدن هااااااا.
این طوری بیشتر حال میده :))))

پاسخ
masi emi

سلام گیس گلابتون ممنون و خسته نباشید.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
Here you can buy Louis Vuitton Bags Replica : Top 5 Tips For Designer Handbag Care Handbags are fashion accessories that women cannot do without. Anytime a woman goes out, she almost always carries a handbag or purse the woman's to carry personal items she need like makeup, credit cards, cash, cellular phones, different items. Women always locate it fun to fit their handbags with the outfits potentially they are wearing. A number of handbag styles to select from which makes shopping for handbags a truly fun and exciting experience. A woman should have at least three handbag styles to complement them her outfits and here're the three best handbag styles every single woman should have. Tote: A tote is often a stylish good reputation a carry-all bag, in order to mention be wrongly identified as a cloth shopping designer handbag. Totes are recognized for transporting larger items that would not ordinarily fit best suited handbag, regarding gym clothes, yoga mats, tennis shoes, newspapers, magazines, and pad-type electronic equipments. Totes also are actually excellent travel items since a good deal can be sandwiched in just. A Clutch handbag is really a small, rectangular evening bag that comes without a handle. If people use carried in your hands and is small, providing room as well as the a woman's small personal items. Women would only carry makeup and other little things in the clutch handbag which can either be casual or chic in kind. These handbags are meant in order to use during formal functions as well as in the days or weeks. They are very convenient to carry because in addition to size additionally come regarding elegant blueprints. Secondly, since handbags include many categories, you ought to choose one that a majority of fits you. The categories of handbags that may get choose are clutch, hobo, tote, wristlet, satchel and shoulder tote. Also, you have to that the handbag you decide can accommodate your should receive. Contact the handbag's manufacturer directly to make sure that specific functions. For example, when the handbag looks appealing, however many details are questionable, such as the color, the manufacturer will give you the chance to confirm if they ever released a handbag of that style. It is actually important to try to to your research on what the handbag you have opted should be similar to. If you have any nearby boutique or department store that carries the handbag you want, you should really be visiting of which. Take along a checklist. even perhaps print out the photos throughout the eBay listing to tote around. If you're plus-sized, go plus-sized as well. Forget cute and diminutive. You are not this proportions-wise; why when your handbag be otherwise? A limited tote, even though it's the loveliest designer handbag to ever grace a catalogue, will only make seem like a truck. Work with your size and work with your bag by going for totes which wider than the regular hobo bag. It's also a choice to get bags with short or medium-length ties. On the online market place you get to see regarding designs too as combinations which include the latest any way you like trends. Acquire to compare the products too before ordering. For happen opt for to buy more than one handbag, almost certainly that may never get a gigantic discount from a wholesaler besides free shipping too. personal handbag, fake designer, fashion handbags, lighter handbag
cartier schmuck replica deutschland van cleef replica Bvlgari B.ZERO1 replica fake bvlgari ring bracelet love Cartier replique cartier love ring replica cartier trinity ring replica cartier love bracelet replica cartier love bracelet replica 1:1 juste un clou replica cartier bracelet replica fake chanel shoes replique louboutin replica gucci shoes louis vuitton wallet replica louis vuitton wallet replica replica louis vuitton wallet replica louis vuitton backpack Bolsos Louis Vuitton outlet louis vuitton sling Bag replica dior replica replica louis vuitton luggage louis vuitton backpack replica louis vuitton duffle bag replica louis vuitton Pochette replica replica louis vuitton wallet replica handbags australia Cartier dupe Armband replica louis vuitton Pochette replica louis vuitton replica men fake louis vuitton gürtel replica handbags in usa replica borse louis vuitton louis vuitton neverfull replica replica borse louis vuitton louis vuitton turkei online chanel tasche fake fake louis vuitton backpack chanel shoes replica louis vuitton imitazioni Best Fake Jordan 1 chanel replica chanel replica replica chanel backpack Fendi Peekaboo replica Sac goyard pas cher sac hermes pas cher Sac chanel pas cher chine imitation sac hermes imitazioni louis vuitton louis vuitton hat replica sac dior pas cher chine imitation louis vuitton fake louis vuitton wallet louis vuitton shoes replica louis vuitton wallet replica fake louis vuitton wallet replica louis vuitton m40780 replica louis vuitton wallet