گاهی اوقات همسرم تند و بی احتیاط رانندگی می کند. گاهی اوقات خسته و کلافه می شود، گاهی اوقات احساس قدرت و جوانی می کند. به هر دلیلی گاهی اوقات رانندگی ترسناکی دارد.
اوایل ازدواجم دندانهایم را روی هم فشار می دادم تا جیغ نکشم. ولی بالاخره کار به دعوا و جر و بحث می کشید. هر بار او را قسم می دادم که به خاطر دل من آرام رانندگی کند. هر دفعه قول می داد ولی باز قولش را می شکست.
حالا یک راه حل جدید پیدا کرده ام. پس از سه سال قبول کردم که نمی توانم بی احتیاطی گه گاهی او را تغییر بدهم، پس برداشت خودم را عوض کردم. هر بار او پدال گاز را تا ته فشار می دهد و از بین ماشینها ویراژ می دهد، وانمود می کنم که در لوناپارک، سوار قطار تفریحی هستم. قلبم هوری می ریزد کف پایم، آدرنالین به جریان خون هجوم می آورد، نیشم از خوشحالی باز می شود: هـــــوه هـــــوه چه حالی می ده!
با این روش ساده نه تنها حرص نمی خورم بلکه فلاش بکی به دوران کودکی ام می زنم و کلی خوش می گذارانم.
عجیب این که پس از چند دقیقه رانندگی همسرم آرام و ملایم می شود!
جل الخالق! دو سال جیغ کشیدم و غش و ضعف کردم، بیفایده بود. حالا با بی خیالی طی کردن و بدون به زبان آوردن یک کلام، سالم و خوشحال به مقصد می رسم.
شما هم امتحان کنید. نگویید اگر هیچی نگویید همسرتان شما را به کشتن می دهد! اگر دعوا بکنید و غر بزنید هم این اتفاق خواهد افتاد!!!
این درس اول غر نزدن است:
چیزی که نمی توانی تغیر بدهی، همین طوری که هست بپذیر و راهی پیدا کن که ازش لذت ببری!