بخش اول را اینجا بخوانید
حالا چرا این همه از صحبت کردن از جلوی جمع می ترسم.
در دانشگاه دو دفعه کنفرانس داشتم. یک بار در مورد بیماری هپاتیت و دیگری در مورد بیماری جذام. این کنفرانس ها کار درسی ما محسوب می شد. نمره کنفرانس، امتحان کتبی و شفاهی روی هم، نمره آخر ترم بخش عفونی و بخش پوست را معلوم می کرد. اساتید این دو بخش به سختگیری معروف بودند و اگر شاگردی از آنها نمره پانزده هم می گرفت، با دمش گردو می شکست. کنفرانس ها بقدری خوب اجرا شد که اساتید هر دو بخش بدون هیچ امتحان کتبی یا شفاهی، به من نمره بیست دادند.
من در پایان هر دو کنفرانس به کمیته انضباطی خوانده شدم و به خاطر جلب توجه زیادی، تذکر کتبی گرفتم. در هنگام امتحان رزیدنتی، با وجود نمره بسیار خوب امتحانم، نزدیک بود به خاطر وجود این دو تذکر کتبی در پرونده ام از ادامه تحصیل محروم بشوم. هرچه گفتم: "من کنفرانس علمی دادم. عربی که نرقصیدم!" به خرج کسی نرفت.
این خاطرات را تعریف کردم تا این ترس نهادینه شده از وجودم خارج بشود. برود و به گم و گور بشود.
الهی آمین