بخش اول را اینجا مطالعه کنید
دوشنبه هفت بهمن ۱۳۹۲- صبح
آقای شوشو معتقد بود من در نمایشگاه خسته میشوم. به جای آمدن به نمایشگاه، میتوانم به مراکز خرید بروم. دیدم اصلا خوشم نمیآید از کار به این مهیجی کنار گذاشته بشوم. به همین دلیل زودتر از او از خواب بیدار شدم. حمام کردم، موهایم را سه شوار کشیدم و لباس مرتبی پوشیدم.
نمایشگاه ساعت ده شروع میشد. ولی آقای شوشو بیدار بشو نبود. به رستوران رفتم و از سرپیشخدمت اجازه خواستم قدری غذا برای همسرم به اتاق ببرم. این کار مغایر مقررات است، ولی من یاد گرفتهام همیشه به زبان خوش درخواست کنم. در بدترین حالت جواب «نه!» میگیرم. اما من همیشه پنجاه درصد شانس رسیدن به خواستهام را دارم.
سرپیشخدمت گفت: «این یک دفعه اشکالی ندارد.» و یکی از گارسونها را با صبحانه به در اتاقم فرستاد. آقای شوشو همچنان خواب بود. من منتظر بیدار شدن همسرم ماندم. طفلکی وقتی بیدار شد، وقت صبحانه خوردن پیدا نکرد .
از هتل ما تا ایستگاه مترو ده دقیقه پیاده روی بود. دیروز مسیر را امتحان کرده بودیم. ولی چون دیر شده بود، تصمیم گرفتیم با تاکسی به نمایشگاه برویم. چه تصمیم عبثی. ربع ساعتی کنار خیابان ایستادیم، هیچ اثری از تاکسی نبود. چارهای بجز مترو سواری نبود.
وقتی میخواستیم سوار مترو بشویم، آقای شوشو تصمیم گرفت از بلیتی که برای سیتی سنتر خریده بودیم، استفاده کنیم. من گفتم: «آن مسیر دو ایستگاه بود. این مسیر پنج ایستگاه است.» گفت: «کی میفهمه؟!» من هم نمیدانستم کی میفهمه ولی به نظرم میآمد یک کسی میفهمه! به توصیه آقای شوشو گوش دادیم. وقتی به ایستگاه نمایشگاه رسیدیم، گیت خروجی به ما اجازه خروج نداد !
در سفرهای خارجی همیشه من اول حرف میزنم تا مکالمه انگلیسی را تمرین کنم. در تهران این کار را نمیکنم. همیشه کنار میایستم تا همسرم با دیگران حرف بزند. آقای شوشو به انگلیسی تسلط کامل دارد و انگلیسی را به لهجه بریتیش صحبت می کند.
طبق قراری که گذاشته بودیم، من با لهجه غلیظ و شیرین پرشین! با غلطهای فراوان گرامری و با یک لبخند گل و گشاد از این گوش تا آن گوش شروع به مذاکره با مامور گیت خروجی کردم.
مامور با کمال احترام توضیح داد بلیت ما برای این سفر درون شهری شارژ کافی نداشته و از من پرسید :
- آیا مطمئن هستید که بدرستی به مامور فروش بلیت گفتهاید کجا میخواهید پیاده بشوید؟
- حق با شماست. من اشتباه کردهام و به اندازه کافی شارژ نخریدهام .
- صبر کنید تا بلیت شما را شارژ کنم .
- ببخشید باعث دردسر شما شدم .
- من از شما معذرت میخواهم که معطلتان کردهام .
خداییش از این همه ادب و احترام کفم بریده بود... اینها کجایند و ما کجاییم ...
جمعیت عظیمی برای ورود به نمایشگاه صف کشیده بودند. یک ساعتی طول کشید تا رجیستری ما تایید شد و توانستیم وارد نمایشگاه بشویم.
در مورد نمایشگاه می توانید اینجا مطالعه کنید. اگر به تجارت خارجی علاقه مند هستید، پیشنهاد میکنم پست چگونه در نمایشگاههای خارجی شرکت کنید؟ را مطالعه بفرمایید.
ساعت دو بعدازظهر، من از پا افتادم. هنوز یک دهم نمایشگاه را هم ندیده بودیم. به همین دلیل به هتل برگشتم، ولی آقای شوشو به کار خود ادامه داد. از این غرفه به آن غرفه. با این صحبت کن، با آن صبحت کن، کارت ویزیت و کاتالوگ مبادله کن .
من یک بلیت قابل شارژ مترو خریدم. بلیت قبلی یکبار مصرف بود. ماجرای گیس ممدلی و بلیت مترو همچنان ادامه دارد. به همین دلیل باز هم در مورد بلیت مترو تاکید میکنم!
در هتل ناهار خوشمزهای خوردم. حمام کردم. قدری کتاب خواندم. خواستم ایمیلهایم را چک کنم، معلوم شد آقای شوشو از اینترنت sign out نکرده و همه شارژ اینترنت هتلمان از بین رفته است. البته فدای سرش. دوباره شارژ خریدم و یک چک میل سریع کردم. باقی شارژ را برای او گذاشتم چون میدانستم حسابی با اینترنت کار دارد .
ادامه دارد