در میان خاک و خول تشک انداختهایم و کارتنها را دور خودمان چیدهایم. یک روز آب نداریم. یک روز آسانسور. هنوز اجاق گاز وصل نشده. کولر گازی نسیمی گرم میدمد. صحبت از تلفن و اینترنت که نفرمایید.
عین کولیها شدهایم.
ولی شبها در آبعلی جگر به بدن میزنیم و از ته دل میخندیم!
امروز شنیدم در یک داروخانه (!) وای فای مفتی پخش میکنند، سریع لب تاپ را زیر بغل زدم و دویدم آمدم. داروخانه آقای شوشو را میگویم.
به محضی که خانه به اندازه یک سر سوزن سر و سامان گرفت، برایتان از اسباب کشی خواهم نوشت. از همه حرفهای خوب شما سپاسگزارم.
آقای شوشو که در هندی جان نامه آن همه از موسسه یوگا بد گفت، الان حاضر است شبی صد دلار برای خوابیدن در آن موسسه بپردازد. دوستانی که این سفرنامه طنزآلود هندوستان را خواندهاند میدانند که آقای شوشو چه حکایتها داشت!