دانشجو بودم، هجده نوزده ساله. یک کتابفروش کتاب پیمان عشق اثر دانیل استیل را به من معرفی کرد و گفت عاشق این کتاب میشوی.
از کتاب خوشم نیامد، زیرا میدانستم اگر صورت یک نفر به شکلی هولناک بسوزد، هرگز به کمک جراحی پلاستیک، ظاهری طبیعی پیدا نمیکند، چه رسد آن که به زیبارویی بی مانند تبدیل شود. هسته اصلی کتاب، دروغ بود، به همین دلیل از کتاب خوشم نیامد. دیگر سراغ کتابهای دانیل استل نرفتم. هرگز، ولی همیشه از تعداد زیاد کتابهای او متعجب میشدم.
تا این که هفته پیش در کتابخانه رودهن زندگینامه او را پیدا کردم. آخ جون! ببینیم او چگونه توانسته این همه کتاب بنویسد. خدای من! زندگینامه او از هر رمانی شگفت انگیزتر است!
· پنج بار ازدواج کرده و در حال حاضر از همسر پنجم خود نیز طلاق گرفته است
· شش فرزند به دنیا آورده
· تا به حال هشتاد کتاب نوشته
· روزی هشت ساعت مینویسد (هوووووووه! پس اینجوری هشتاد کتاب مینویسد. من که فقط روزی نیم ساعت مینویسم، میدانم روزی هشت ساعت نوشتن، یعنی چه! یعنی محال! یعنی نشدنی! یعنی دست نیافتنی! آفرین به همت بلند این خانم)
· سالی بیست میلیون دلار درآمد دارد
· یک وبسایت فعال دارد
او اولین بار در هفده سالگی با مردی همسن پدرش ازدواج می کند، یک بانکدار ثروتمند از خانواده ای اشرافی. دانیل استیل زنی پرانرژی و جنجالی است و نتوانست یک ازدواج حساب شده و پر از مقررات اشرافی را تحمل کند. علیرغم نارضایتی همسر و خانواده همسرش، یک شغل خبری پیدا کرد.
دانیل استیل در نیویورک زندگی میکرد. در یکی از مصاحبههایش عاشق مردی زندانی در سانفرانسیسکو میشود. او خانه را ترک میکند و به سانفرانسیسکو میرود تا با آن مرد زندانی ازدواج کند. دانیل استیل از همسر اولش یک فرزند دارد.
نیویورک در شمال و شرق آمریکا قرار دارد و سانفرانسیسکو در جنوب و غرب آمریکا. میتوانید تصور کنید او برای رسیدن به عشقش حاضر شده چه مسافتی را طی کند؟
همسر اولش او را طلاق میدهد و دانیل استیل میتواند در زندان با همسر دومش ازدواج میکند. همسر دومش از زندان آزاد میشود و زندگی با هم را آغاز میکنند، ولی همسر دوم او، یک جنایتکار جنسی است. در طی دو سال ازدواجشان، همسر دانیل استیل به چندین خانم حمله میکند و بشدت به آنها آسیب میرساند.
دانیل اتهامات را باور نمیکرد. وکیل میگیرد، خودش از همسرش دفاع میکند، خلاصه به هزار در می زند که اتهامات را رد کند، ولی شواهد محکمی برای محکومیت مرد وجود دارد. همسر دوم باز هم راهی زندان میشود. دانیل هر هفته به او سر می زند، ولی همسر دوم رفتار بدی با او دارد.
کم کم عشق دانیل سرد میشود. به مرد سومی دل میبندد که سابقه اعتیاد داشته و در کمپ ترک مواد مخدر بود. دانیل از همسر دوم طلاق میگیرد و به عقد سومین همسر در میآید. دو هفته بعد از ازدواج سومش، فرزندی که از همسر سوم در شکم داشت، به دنیا آمد. این یکی ازدواج هم دوام نمیآورد، زیرا همسر سوم به اعتیاد برمی گردد.
دانیل با مردی متأهل آشنا میشود، مردی ثروتمند و صاحب خط کشتیرانی. پس از مدتی هر دو از همسرانشان جدا میشوند و با یکدیگر ازدواج میکنند. دانیل از همسر چهارمش چهار بچه دارد. کتاب بیوگرافی در اینجا به پایان رسید:
دانیل استیل در قصری رؤیایی
با شش فرزند و دو فرزند خوانده
لشگری از خدمتکاران
کتابهای پرفروش
درآمدی کلان
و بالاخره او عشق واقعیاش را یافته است.
وقتی به ویکی پدیا مراجعه کردم با کمال تعجب متوجه شدم دانیل استیل از همسر چهارم و پنجمش هم طلاق گرفته است.
عجب زندگی پرفراز و نشیبی...
او از عشق مینویسد ولی در واقع هرگز عشق واقعی را نیافته. او شانس خود را در پنج ازدواج آزموده. او شخصیت اصلی داستانهایش را از شوهران متعددش اقتباس کرده، ولی آنها را به شکلی ترسیم می کرده که آرزو داشته است.
دلم برای او سوخت. تصمیم گرفتم یکی دو تا کتاب دیگر از او بخوانم. خب... شاید برای همین آدمها به قصه پردازی پناه میبرند، برای فرار از واقعیت تلخ روزمره و ساختن رؤیایی شیرین.
به قول پاملا تراورز، نویسنده ماری پاپینز: تو همیشه میتوانی چیزی که میخواهی باشی و داشته باشی. اگر در واقعیت نشود، در خیال که می شه!
دنیای خیال، دنیای زیبایی است.