دفترچه جادویی من-1
می دانم الان عده ای از خانمهای مجرد ناراحت میشوند و می گویند چرا همهاش تو کوتاه میآیی؟ چرا همسرت عادتهایش آ تغییر نمیدهد و تو باید سختی بکشی؟
خب ... ببینید زندگی زناشویی اینطوری است. گاهی من کوتاه میآیم و گاهی او. معمولاً ما کوتاه آمدن خودمان را بخوبی به خاطر داریم ولی کوتاه آمدن همسرمان را به خاطر نمیآوریم. البته به علاوه بعضی آدمها بدقلق تر هستند و همسرشان مجبور است در مقابل او بیشتر کوتاه بیاید. خدا آنجور همسرها را نصیب هیچکس نکند. ولی بهرحال زندگی زناشویی اینطوری است. باید یکی به میخ بزنی و یکی به نعل.
سخن کوتاه آن که من از چند ماه پیش دارم با خودم و عادتهای قدیمیام کلنجار میروم. اوایل از دست همسرم ناراحت بودم. به خودم میگفتم من به خاطر راحتی تو حاضر شدم شهرک غرب را ول کنم و بیایم اینجا ولی تو به خاطر کار من حاضر نیستی یک کوچولو کوتاه بیایی و چنان در مورد خواب مقدس بعدازظهرت تعصب نشان میدهی که انگار مساله ناموسی است.
ولی بالاخره دست از احساس قربانی بودن برداشتم. زیرا می دانم وقتی عادتهای جدیدم در من نهادینه شود، سایت گیس گلابتون میتواند رشد خود را آغاز نماید. اگر براستی تصمیم دارم سایت گیس گلابتون به مدرسه موفقیت تبدیل شود، بهتر است زودتر دست به کار شوم. حالا به خاطر خواب بعدازظهر آقای شوشو مجبور شدم زودتر اقدام کنم. چه بهتر!
برگردیم سر موضوع دفترچه من، اسم آن را گذاشتهام دفترچه جادویی چون میتوانم راه حل مشکلاتم را به شکلی معجزه آسا لابلای خطوط آن پیدا کنم.
اولین مطلبی که متوجه شدم این است که وقتی کتاب داستان از کتابخانه میگیرم دیر میخوابم. من تندخوان هستم. میتوانم کتاب ششصد صفحه ای داستان را ظرف سه ساعت بخوانم، ولی چه فایده؟ تا یک صبح کتاب بخوانم بعد هفت صبح بیدار شوم و دنبال کار بروم؟ این که نشد.
بنابراین فهمیدم قرار نیست تسلیم وسوسه کتاب خواندن بشوم. پس قرار است یاد بگیرم شب سر ساعت ده و نیم چراغ را خاموش کنم حتی اگر کتابی جالب در دست داشته باشم.
دومین مطلبی که متوجه شدم لازم است مورد توجه قرار بدهم این است: من وقتی به خانه میرسم اول استراحت میکردم و بعد غذا میپختم. این کار برایم سخت بود، چون تا بدنم می آمد کمی راحت بگیرد، دوباره باید برای غذا پختن و کارهای خانه راه میافتادم. این زمان یکی از زمانهایی بود که خیلی دلم برای خودم میسوخت. به خودم میگفتم:
- اگر آقای شوشو اینقدر بدقلقی نمیکرد من صبحها آشپزی میکردم و مجبور نبودم عصر با این همه خستگی غذا بپزم.
چقدر تکرار این نق نقها در ذهنم خسته کننده بود. از این همه احساس قربانی بودن، خسته شده بودم. حالا روش جدیدی در پیش گرفتم:
وقتی به خانه میرسم یک ساعت خانه داری میکنم: آشپزی و نظافت. سپس حمام میکنم و بعد نوبت به استراحت میرسد. اینطوری بدنم فرصت میکند مدتی روی مبل قرار بگیرد. ممکن است در زمان استراحت بنویسم ، مثل همین الان یا کتاب در زمینه شغلیام مطالعه کنم ، یعنی استراحت کامل نباشد ولی دست کم تنم روی مبل راحت است.
وقتی این دو تا عادت را در خودم جا بیندازم فکر کنم کلی از مسایلم حل شود.
آیا شما هم دفترچه جادویی دارید؟