بخش اول را اینجا بخوانید
پاییز سال ۱۳۹۰ همراه دوستی به هند رفتم. تازه خانه خریده بودم و ته جیبم کارتنک تار بسته بود. دلم نمیخواست در میانه بیپولی به سفر بروم. ولی در رودروایسی قرار گرفتم. آن موقعها در رودروایستی قرار میگرفتم! چقدر برایم جالب است. انگار گیس گلابتون آن موقع را نمیشناسم. بهرحال. آن دوست اصرار کرد که تو قول داده بودی مرا به هند ببری. از اول سال گفتی که پاییز میرویم. من آمادهام و به امید تو هستم. قرار نیست مرا قال بگذاری. من هم خیلی مرام و معرفت گذاشتم و با وجود بیپولی فراوان همراه دوستم به سفر رفتم. شرح سفر را برای وقتی دیگر میگذارم .
ولی از بابت موضوعی خیلی خجالت کشیدم. دوستم در طول سفر بارها به بیپولی من خندید. حتی درمورد بیپولی من با خانوادهاش صحبت کرده بود و گفته بود: باورتان میشود دکتر مملکت مرتب میگوید بیپول است. بیپول است. من متلکهای او را شنیدم و صدایم در نیامد. عرض میکنم الان اصلا چنین گیس گلابتونی را نمیشناسم. چقدر کمرو و تو سری خور بودم . با وجود بیپولی مرام و معرفت گذاشته بودم و به سفری بیموقع رفته بودم تا یک نفر در سفر تنها نباشد، بعد متلکهای او را هم میشنیدم و صدایم در نمیآمد. راستی راستی خودم بودم؟ خب... بودم دیگه !
در آن سفر برای اولین بار فهمیدم، بیپولی خفت آور است. تصمیم گرفتم که ورق را برگردانم. نمیدانستم از کجا آغاز کنم. میدانستم اولین قدم تغییر کردن، اعتراف کردن به ضعف خود است. من در وبلاگ گیس گلابتون به این موضوع اعتراف کردم. فروردین ۱۳۹۱ با کتاب هشیاری مالی نوشته جولیا کامرون آشنا شدم. بیش از پیش متوجه شدم چه اندازه در مورد مسائل مالی نادان هستم. بعد کتاب چگونه مغناطیس پول شویم از راه رسید. آن را ترجمه کردم. کلمه به کلمه آن را بلعیدم و بالاخره در سن ۴۴ سالگی قدم به راه کسب ثروت گذاشتم .
من الان ثروتمند نیستم و از زندگی رویایی خودم فاصله زیادی دارم، ولی از وقتی در این مسیر قدم گذاشتهام، متوجه منظور استادان موفقیت شدم: موضوع، پول نیست ! راستی راستی هم موضوع پول نیست. بلکه موضوع چیزی بسیار بالاتر از پول است .
من در ۴۴ سالگی متوجه شدم تا وقتی مسئولیت کامل مالی خودم را نپذیرم، هنوز بچه هستم. هنوز نوجوان هستم. از وقتی گفتم: من مسئول بیپولی یا کم پولی خودم هستم، تغییر کردم. مهمترین تغییرات را در اولین سطرها نوشتهام: من قوی شدهام! دیگر توسری خور نیستم. حاضر نیستم برای کسی که نسبت به من مرام و معرفتی ندارد، مرام و معرفت بگذارم. از درون خودم را دوست دارم .
از کتاب چگونه مغناطیس پول شویم یاد گرفتم دست کم ماهی یک روز را صرف بررسی امور مالی کنم. اوایل این کار برایم بسیار دشوار بود. عدد و رقم را بکلی قاطی میکردم. نمیفهمیدم که دارم چه میکنم. ده بار عددها را جمع میزدم و هر بار یک جواب جدید بدست میآوردم. به علاوه ماهی یک بار مجبور بودم با وضعیت مالی ناجورم روبرو شوم .
الان سه سال است به این عادت چسبیدهام. آخرین روز ماه تعطیل میکنم و وضعیت مالیام را بررسی میکنم. این روزها با خوشحالی منتظر فرارسیدن روز بررسی مالی هستم. با عدد و رقم دوست شدهام. گزارش مالی مینویسم. پیش بینی مالی میکنم. تصمیم میگیرم بر اساس وضعیت مالیام ماه آینده میتوانم چه خرجهایی انجام بدهم. حتی اگر خرجی برای گسترش سایت گیس گلابتون باشد، بیگدار به آب نمیزنم. برنامه ریزی میکنم .
با این وجود به علم حسابداری نیاز دارم. چرا؟ در پست بعدی عرض میکنم .
ادامه دارد