خب... اول سال شد و خیال دارم یک کارمند به دفترم اضافه کنم. اولین آگهی را منتشر کردم. دوازده نفر تلفن کردند و شش نفر برای مصاحبه آمدند. هیچکدام را نپسندیدم. استخدام کارمند، کار ظریفی است. گاهی اوقات چند ماه طول میکشد تا فرد مورد نظرتان را پیدا کنید.
از شش نفری که برای منشیگری آمده بودند، پنج نفر لیسانسه بودند. پرسیدم: چرا دنبال رشته خودتان نمیروید؟ چرا میخواهید منشی بشوید؟ جوابی نداشتند، ولی من جواب را می دانم: چون مهارت کافی برای کار کردن در رشته خودشان را ندارند. راستش برای منشیگری هم مهارتی ندارند. حتی نمیدانند برای مصاحبه شغلی چطوری لباس بپوشند، چطوری حرف بزنند، سر موقع حاضر شوند. دیر نیایند. پشت سر کارفرمای قبلی خود بدگویی نکنند و و و.... در واقع اصلاً نمیدانند کار کردن چیست. دلشان میخواهد کار ساده، نیمه وقت و با درآمد زیاد داشته باشند. در مقابل چه چیزی برای عرضه دارند؟ تقریباً هیچ.
این روزها داشتن لیسانس، برای پیدا کردن کار کافی نیست. ابداً منظورم این نیست که حالا بروید ارشد بخوانید. نه! ابداً! چون وقتی با لیسانس نمیتوانید کار پیدا کنید، عمراً با ارشد بتوانید. این روزها، آنچه مهم است "مهارت" است. مهارتهای نرم و مهارتهای سخت که در باشگاه مغناطیس پول، به تفضیل در موردش نوشتهام.
این مهارتها چگونه در شما ایجاد میشود؟ در دوران تحصیل، کار کنید. حتی کاری بی ربط به رشتهتان. اگر کار مربوط به رشتهتان باشد که چه بهتر. ولی کار کردن در هر جایی و هر رشتهای بهتر از بیکار گشتن است.