بالاخره سریال «چگونه با مادرتان ملاقات کردم؟» را دیدم: پنج تا آدم، یک کاناپه و یک میز! به نظرم تمام سریال در یک اتاق فیلمبرداری شده است. ولی خب... مکالمات بسیار سرگرم کنندهای دارند، بنحوی که آدم دلش نمیخواهد یک لحظه آن را از دست بدهد. البته مال فرهنگ متفاوتی است. بسیار متفاوت، من نمیدانم چنین فرهنگی در آمریکا وجود دارد یا خیر!
نمیخواهم شما را تشویق کنم این سریال را تماشا کنید چون مکالمات خارج از عرف زیادی در آن وجود دارد و تعدد دوست پسرها و دوست دخترها سرسام آور است. اما نکاتی در مورد این سریال جالب توجه است:
برای مثال تمام این سریال در مورد پسری است که بشدت میخواهد ازدواج کند و بچه دار شود. او همه جا بدنبال نیمه گمشده خود میگردد، بسرعت عاشق میشود، از بی مهریها بشدت آسیب میبیند: تد موزبی... مرد مهربان، مؤدب، فهیم و نازنینی است که شاید آرزوی بسیاری از زنان باشد، ولی گویا حوصله خانمها را سر میبرد.
مارشال را هم خیلی دوست دارم. مردی مهربان که عاشق عروسی و بچه دار شدن و تشکیل خانواده است. راستی راستی مردی وجود دارد که بشدت بخواهد بداند مدل لباس عروس چه شکلی است و آیا سفید سفید است یا شکری؟! من نمیدانم.
چیزی که در مورد سریال «چگونه با مادرتان ملاقات کردم؟» دوست دارم این است که به شکلی زیبا و تاثیرگذار درمورد ازدواج، تک همسری، تعهد و تشکیل خانواده را تبلیغ میکند.
مارشال و لیلی از هجده سالگی با هم دوست هستند، قبل از آن هم با کسی دوست نبودهاند، بالاخره ازدواج میکنند و صاحب فرزند میشوند. خوشبختترین افراد این گروه پنج نفره، مارشال و لیلی هستند. رابطه آنها همیشه رومانتیک و عالی نیست، ولی با همه فراز و نشیب زندگی زناشویی، عشق و احترامی که بین آن دو برقرار است، قلب هر کسی را لبریز از امید میکند.
بارنی و رابین، مرد و زنی که از ازدواج و تعهد فراری هستند، بیش از بقیه آسیب میبینند و آسیب میزنند.
من قبلاً جسته و گریخته این سریال را دیده بودم و ازش خوشم نمیآمد. فکر میکردم تماشای داستانهای پنج تا آدم خوشگذران که هر شب را با یک نفر سر میکنند، بشدت خسته کننده است. وقتی آقای شوشو با بسته بزرگ حاوی سریال «چگونه با مادرتان ملاقات کردم؟» از راه رسید، وانمود کردم علاقه مندم.
چند بخش اول آن را زورکی دیدم تا این که متوجه شدم، هدف سریال این است که نشان بدهد زندگی طولانی مدت مجردی، روابط متعدد و فقط به قصد لذتجویی، منجر به احساس پوچی میشود. ولی رابطه متعهدانه زن و مرد در قالب تک همسری، به زندگی رنگ و بو و هدف میدهد.
این سریال آنقدر سورپریز دارد که جانم به لب رسید. وسطهای سریال طاقت نیاوردم و گوگل کردم تا بدانم بالاخره تد موزبی با چه کسی ازدواج میکند! جان بسر شده بودم.
بعد از جنگ جهانی دوم، همه تبلیغات غربی در جهت از بین بردن پایه و اساس ازدواج بود. آنها موفق شدند پایههای ازدواج را سست کنند و حالا از شکری که خوردند پشیمان هستند و دارند تقلا میکنند دوباره ازدواج و تعهد و تک همسری را به جامعه بازگردانند. خوشحالم که دارند تلاش میکنند. امیدوارم موفق بشوند.