ماجراهای روز تولد من در سال 1395

ووووویییییی چه عالی چقد آرامش بخش.ان شاالله همیشه به شادی و خوشی و دورهمی باشین عزیزم
کادوی روز جمعه هم پیشاپیش مبارکههههههههههه

ای جانمممم...مبارکتون باشه خانم دکتر عزیزم
وااای من الان ایمیلی که برامون فرستاده بودید دیدم و وقتی اون تیکه ی خاطرتون که گفتید همسرتون براتون ناغافل گل فرستاده خوندم، یهو قلبم ریخت و اشکم در اومد و الان با همون چشمای خیس از اشک شادی و خوشحالی براتون دارم این مطلبو مینویسم...واقعا خوشبختی کامل و واقعی یعنی همین محبتهای خالصانه از طرف عزیزامون....ان شالله خدای مهربونمون این پدر و مادر فوق العادرو براتون حفظ کنه و محبت قلبی با همسرتونو روزافزون کنه و پایدار

استاد زيبا و دوست داشتني تولدتان هزاران بار مبارك.
چقدر قشنگ چه عالي چه دلنشين . از صميم قلب آرزو مي كنم از لحظه لحظه هاي اين معجزه ي زندگي نهايت لذت رو ببرين و خدا عزيزانتون را سلامت نگه داره.
چقدر هديه شما عالي بود سه سال اخير من سخت ترين سال هاي عمرم و گذرونده ام و وقتي هديه رو گوش كردم اونقدر اشك ريختم كه حس كردم رو فضا هستم شما يكي از معجزه هاي زندگي من هستيد و روي ديگري از زندگي رو براي من روشن كردين. ديگه تقريبا داره يكسال دوره بهترين سال تموم مي شه و من به جرات مي تونم بگم حدود 30 درصد از اين برنامه ها رو كامل جذب كردم و انجام دادم ولي همينقدرش هم 100 درصد زندگي من رو عوض كرد. عليرغم همه مشكلات و سختي ها در درون احساس خوشبختي و شادي عميقي دارم حتي زماني كه در نااميدي غوطه ور مي شوم ولي نوري رو در اعماق وجودم حس مي كنم كه منو گرم مي كنه و دوباره بلندم مي كنه و بخش زيادي از اين ها رو از شما دارم مرسي مرسي مرسي و بهترين آرزوهاي من و بهترين احساسات من تقديم شما بانوي بي نظير.

تولدتون مبارک
انشالله شروع یکی از بهترین سالهای زندگیتون باشه

سلام و عرض ادب
البته که شما فقط مقداری از انوار شادی که در زندگی دیگران تاباندید،در هدیه از سوی خداوند و بادستان خداوند بی هیچ دخل و تصرفی،را تجربه کردین
فقط مقداری...
امیدوارم همیشه ی خدا شاد باشید
شاد باشید..

سلام
باز هم تولدتون رو تبریک می گم
اینبار هم مثل همیشه عالی و پرانرژی نوشته بودید
روزگارتون همیشه به کام

سلام
دوباره تبریک میگم خانوم دکتر
ممنونم که اوقات خوشتون رو با ما به اشتراک میگذارید
خیلی دوستتون دارم

اینا رو بیشتر برای خواننده های سایتت نوشتم .ماشالا خودت همه چیو
آموزش دادی من فقط یه چیزو می گم که تجربه زندگی خودمه .دختر خانمای محترم تو رو خدا برا خودتون مظلوم نمایی نکنید کاری که من کردمو شما نکنید ضجه مویه راه نندازید .تو خونه خودتونو حبس نکنید .فرصتای زندگی وعشقو از خودتون نگیرید .درسته که من امیدوارم اما مطمئنااحتمال پیداکردن کیس مناسب در 28 سالگی از 38 سالگی بیشتره .همون سنی که من خودمو حبس کردم .من این راه اشتباهو رفتم شما نرید .اگر از امروز بشینید داشته هاتونو بشمارید مطمئنم بعد از چند روز به این نتیجه می رسید که شما ثروتمند ترین آدم زمینید هون نتیجه ای که من بهش رسیدم .به قول قدیمیا دست بذارید رو زانوهاتون بگید یا علی و بلند شید .اط شما حرکت از خدا برکت .بیاید تو این روزوشبای عزیز برا همدیگه دعا کنیم .من برا شما دعا می کنم شما هم برای من و یه دعای مخصوص برا گیس گلابتون عزیز .آخیش هر چی این دو ساله کامنت نذاشتم حالا تلافی کردم .دلم خنک شد .ببخشید گیسو جان من قلم شیوت و زیبای شما رو ندارم بنابراین برای رساندن منطورم مجبور شدم پرحرفی کنم .یا حق

خلاصه ازت ممنونم گیس گلابتون جون .من الان سال اول دکترا رو تموم کردم و دارم دنبال کار می گردم تازگیا یه کم مشکلات مالی و ترس بی پولی داره اذیتم می کنه که اینم به امید خدا به زودی حل می شه

با انجام دادن هممون چند تمرین اول واقعا روحیم عوض شده .با نوشتن خصوصیت مرد دلخوام کلی از عیب و نقصای خودمو فهمیدم .مثلا من دوست دارم مرد دلخوام خوب صحبت کنه درصورتی که بعد از این دوره بلند افسردگی خودم خیلی من من می کنم الان دارم رو خودم کار می کنم .یا من توقع دارم طرف مقابلم شیک پوش باشه در حالی که خودم نبودم-اما شدم-

فردا اومدو کلی دعوام کرد .این قسمتا رو با عرض معذرت از گیس گلابتون می نویسم:(البته یه کم ادبیاتشو تلطیف کردم! )
بهم گفت این خانم کیسه دوخته برای آدمای ساده امثال تو .بیچاره اون خودش بعد از این همه سال اومده زن یه مرد با یه پسر گنده شده خاک بر سر تو اگر چنین زندگیو بخوای .بهش گفتم یعنی تو چنین شرایطی رو نمی پذیری گفت نه من فقط پسر مجرد می خوام که نه تنها بچه نداشته باشه بلکه هیچ وقت م ازدواج نکرده باشه .تحصیلات بالایی داشته باشه .زیبا باشه .درآمد خوبی هم داشته باشه .دلم می خواست بهش بگم بعد همچین کسی چرا باید بیاد سراغ من و تو .هیچی نگفتم ولی بد زخمی زده بود .فشار درسا هم مزید برعلت شد که من اون کتابو بذارم کنار .مدتی گذشت ومن درسام سبک تر شد .به طور اتفاقی یه دوست قدیمی رو پیدا کردم که اونم ازدواج نکرده بود ایعنی متاسفانه به دلیل مشکل ژنتیکی که در خانوادشون داشتن خواستگاراش از ازدواج منصرف می شدن .بر خلاف اون یکی دوستم این خیلی آروم و متین مونده بود آخر هفته ها با هم بیرون می رفتیم تاتر سینما پارک و ..نظرش در مورد ازدواج زمین تا آسمون با اون یکی دوستم فرق داشت تشویقم می کرد که ازدواج کنم
کم کم کتاب گیس گلابتون از قفسه بیرون اومد و تو دلم جا باز کرد

قلمش قشنگ بود و امیدوار کننده .خاطاتشو می خوندم و لذت می بردم .کتاب "ازدواج مثل آب خوردن آسان است "رو خریده بودم اما جرات خوندنش نبود .این همه شاخ غول شکسته بودم اما می ترسیدم با بچه غول ازدواج شاخ به شاخ بشم .تو این مدت با یه دوست قدیمی دوباره ارتباطمو شروع کرده بودم .هفت سال از من بزرگتر بود و ازدواج نکرده بود قابل ذکره که من 37 ساله بودم و اون 44 ساله .دائم از خدا و زندگی و زمانه می نالید .من هم تنها و بی دوست .با تمام انرزی منفی که می داد بازم دوستیمون ادامه داشت .درمورد گیس گلابتون باهاش صحبت کردم آدرس سایتو گرفت و مطالبو خونده بود

یه آپارتمان نقلی و جمع و جور گرفتم .دنبال کار کشتم اما متاسفانه شرایط خیلی بد شده بود انگار دیگه تو رشته تحصیلی من ارشد بی ارزش شده بود .تصمیم گرفتم دکترا بخونم .مدتها از درس دور بودم و خیلی سخت بود .خیلی تلاش کردم سال اول قبول نشدم ولی با زحمت زیاد سال بعد قبول شدم .مدتی بود که به ازدواج فکر می کردم وازاین بابت خیلی غصه می خوردم که این همه وقت خودمو تو خونه حبس کرده بودم و دیده نشدم .تو سرچای اینترنتیم در مورد ازدواج به سایت گیس گلابتون رسیده بودم

عزمم و جزم کردم که با اون حال وهوای غمبار خداحافظی کنم .تصمیم گرفتم مستقل بشم این حق من بود که یه زندگی سالم داشته باشم .با نگرانی با مادرم مطرح کردم برخلاف تصورم خوشحال شد و قول داد ازم حمایت کنه

ولی خوب که فکر می کردم یه مادر مهربون داشتم. یه پدر زحمت کش داشتم .شاید مشکلاتی داشتن ولی هیچ وقت پشتم و خالی نکرده بودن .می تونستن رهام کنن ولی نکرده بودن .من هیچ وقت -البته تا اون موقع -از لحاظ مالی در مضیقه نبودم.بدن سالمی داشتم .زشت و بد ترکیب نبودم .باهوش بودم .تحصیلکرده بودم و کلی امتیاز مثبت دیگه .باور کن هیچ وقت اون مزیت ها رو ندیده بودم .حتی اون زمانی که انقدر مشکل روحی داشتم هیچ وقت فکر نکرده بودم به روانشناس مراجعه کنم درصورتی که امکانشو داشتم .کم کم به فکر افتادم یه تغییراتی در خودم بدم .نمی دونم اون روزا خدا اشاره هاشو بیشتر کرده بود یا من اشاره ها رو بیشتر می گرفتم .می رفتم وبلاگ دوست قدیمی رو بخونم (یادم رفت بگم که تو این مدت تمام دوستامو از دست داده بودم )می دیدم چیزی نوشته که با حال و هوای اون روزام جوربود و پر از امید.تلویزیونو روشن می کردم پر از برنامه امید بخش .کتاب می خوندم همش امید و امید .واقعا الان که فکر می کنم انگار تو زندگیم یه معجزه رخ داده بود .

سالها به همین منوال گذشت .تا اینکه اتفاقایی افتاد وشرایط خونه کمی آرومتر شد .یادمه ماه رمضان بود ومی نشستم با مادرم برنامه ماه عسلو نگاه می کردیم .آدمهایی می دیدم که قصه زندگیشون شاید شبیه من نبود ولی خوب درد و رنج کم نداشتند اما همینا خودشونو بالا کشیده بودن .اون زمان یادمه خیلیا از این برنامه بد می گفتند ولی واقعا نقطه عطفی تو زندگی من شد .کم کم شروع کردم به بازبینی خودم و رفتارم .انگار تو این سالها فقط بدبختیامو دیده بودم

اما متاسفانه من اشاره هاشو نگرفتم .مشکلات خانوادگیم حالا دیگه هزار برابر شده بودن .دیگه انقدر مستاصل شده بودم که هیچ چیزی رو نمی تونستم تحمل کنم .تو محیط کارم مثل همه آدمها مشکلاتی داشتم شاید مشکلات خیلی کوچکی بودن اما تحمل من تمام شده بود .انگار تمام درد و رنجهای زندگیم داشتن اثر خودشونو رو اعصاب و روانم نشون می دادن .می گن هر دختری تو یه سنی زیبا می شه اون دوره هم با همه سختیها اوج زیبایی من بود .در سن 28 سالگی در اوج زیبایی و جوانی خودمو خانه نشین کردم.تو خونه بست نشستم خونه ای که آرامش نداشت .امنیت هم که هیچ .فقط گریه و غصه وزاری .هیج جا نمی رفتم .هیچ کسو نمی دیدم خوب مسلما دیگه هیچ خواستگاری هم نداشتم

البته بد نیست یه کم از خودم هم برات بگم .من 38 سالمه .از کودکیم خاطرات بسیاربدی دارم زندگی بسیار سختی داشتم.اعتیاد اعضای خانواده و هزار تا مشکلات ریز و درشت که پسوند همین اعتیاد بودن .ولی از وقتی مدرسه رو شدم به زندگی امیدوار شدم .درسم عالی بود همه معلمام آینده خوبی رو برام پیش بینی می کردند .منم دیگه همه زندگی رو تو درس می دیدم .غرق شده بودم تو دنیای درس و کتاب .تا فوق لیسانسوبدون توقف بالا اومدم .جالب بود تمام این سالها اصلا به ازدواج فکر نمی کردم انگار که نه انگار زن بودم نه دنبال زیبایی بودم نه مد نه لباس ....بعد از ارشد رفتم سر کار .دوست داشتم دکترا بخونم آخه من هیچ راه دیگه ای برا زندگی بلد نبودم ولی این مرحله مثل مراحل قبلی نبود دیگه سازمان سنجشی نبود که نمره ها رو بسنجه و بفرسته داخل .سه سال پشت سر هم امتحان دادم چند تا دانشگاه .هر دفعه نفر اول می شدم تو امتحان اما مرحله بعدی رد می شدم نه اینکه از لحاظ پژوهشی بد باشم .هر دفعه یه اتفاق عجیب و غریب می افتاد که متاسفانه نمی تونم اینجا بیانش کنم .برای آمریکا اقدام کردم از دو تا دانشگاه فاند گرفتم اما نتونستم ویزا بگیرم!انگار خدا می خواست بهم بفهمونه که الان وقتشه به چیز دیگه ای فکر کنم

سلام گیس گلابتون جان .تولدت مبارک .من چند ساله اینجا رو می خونم ولی خوب هیچ وقت نظر نداده بودم و عضو سایت هم نشده بودم تا امشب .البته اینو بگم کتاب "ازدواج مثل آب خوردن آسان است "را تقریبا دو ساله خریده بودم اما انگار جرات نمی کردم بخونمش .یه مدت قبل یه تصمیم بزرگ گرفتم .تصمیم گرفتم برای ازدواج هم مثل بقیه امور زندگیم زحمت بکشم تا حالا هیچ کاری نکرده بودم .کتابو یه دور روخوانی کردم .به دلم نشست .الان برگشتم و دارم تمریناتو انجام می دم .قسمت آلبوم عکسا هستم .ایمان دارم که به زودی یه ازدواج خوب نصیبم می شه .آخه خدا خودش گفته از تو حرکت از من برکت .من شروع کردمو دارم حرکتو می کنم هرچند خیلی دیر هنگام اطمینان دارم او هم برکتشو شامل حالم می کنه .سپاسگزارم گیسو جان که با نوشته های زیبات تو این سایت قلقلکم دادی

تولدتان مبارک باشد گیس گلابتون عزیز
قبلا بیشتر به باغ پدرتان می رفتید.
ما هم حیاط و باغچه داریم. یک درخت آلوچه داریم که محصول خوبی می دهد. امسال برای اولین بار خودم محصول درخت را چیدم.

سلام بر شما گیس گلابتون عزیز و دوست داشتنی
تبریک و شادباش من را نیز با تاخیر بپذیرید
برای شما عافیت و آرامش را در کنار خانواده عزیزتان آرزومندم
ممنونم که ما را شریک شادیهای خود می کنید
ان شاءالله همیشه شاد باشید

چه زیبا و چه عالی آرزو میکنم همیشه شاد باشید

سلام بر خانم دکتر مهربان
تبریک من رو با تاخیر پذیرا باشین
با آرزوی بهترین ها برای شما

ان شاالله همیشه و هر روز شاد و خوشحال باشید خانم دکتر عزیز

خانم دکتر مهربان تولدتون مبارک.
خدا رو شکر که هستید و برای ما مینویسید.
همیشه شاد سلامت و پرامید زندگی کنید در کنار عزیزانتون.
دوستتون دارم.

لیلای عزیز
من سال گذشته تو همین شبهای قدر همسرم رو از خدا خواستم..روزهایی بود که اومده بودن خواستگاری و ما در حال فکر کردن بودیم..خدا رو شکر که الان نزدیک یکسال از از اون روزها میگذره من با همون شخص ازدواج کردم و داریم باهم زندگی میکنیم. امیدوارم شما هم در این روزها و شبها بهترین تقدیر در یکسال آینده براتون نوشته بشه.
راستی حتما تصمیمتون رو برای ازدواج جایی یادداشت کنید..این هم تجربه خوب من بود.
منتظر خبرهای خوب و پر از شادی شما هستیم.

گیس گلابتون جان سلام
اگه نظر یا سوالی درمورد دوره ی رایگان جذب همسر داشتیم کجا بنویسیم؟آخه زیر اون مطلب جایی واسه کامنت نبود.من چندتا سوال دارم که میدونم جاش اینجا نیست.