بچه که بودیم سریال معروفی به نام "صمد" پخش میشد. پرویز صیاد در نقش صمد، نوک مدادش را با زبان خیس میکرد و آواز میخواند: مشق مینویسم! آی مشق مینویسم! سپس با زحمت چند کلمه خرچنگ قورباغه روی کاغذ مینوشت. من هم خیال دارم آواز سربدهم: دوربین میخرم! آی دوربین میخرم! و ماجراهای خرید دوربین فیلمبرداری را برای شما نقل کنم. وقتی می گویم با تکنولوژی دست به یقه میشوم، شاید باورتان نشود! بفرمایید و ماجرا بخوانید:
من دو سال است دلم میخواهد یک دوربین فیلمبرداری داشته باشم تا به کمک آن بتوانم محصولات آموزشی به صورت فیلم بسازم. سال گذشته، چند بار همراه آقای شوشو به خیابان جمهوری رفتم و مغازه به مغازه گشتم. فروشندهها بقدری بی ادبانه و غیرحرفهای برخورد کردند که نومید شدم:
- چی؟؟؟؟ این که میخواهی اصلاً وجود ندارد!
- چی میگی؟!
بعضی از آنها حدود یک ساعت در مورد بیست مدل دوربین توضیح میدادند. توضیحات بقدری بی سروته بود که من نمیفهمیدم کدام دوربین را تهیه کنم. بعدها متوجه شدم در واقع آنها دوربینها را نمیشناختند و اصرار داشتند دوربین خودشان را به من بفروشند، بی آن که توجه کنند من به چه چیزی نیاز دارم و بودجهام چقدر است.
از خیر کمک گرفتن از فروشندهها گذشتم. در اینترنت شروع به گشت و گذار کردم. یک سایت معروف هست (خیال ندارم اسم آن را اینجا ذکر کنم) که در مورد دوربینها اطلاعات مفصلی گذاشته است. یک دوربین اتنخاب کردم. مشخصات دلخواه مرا داشت، قیمت آن به شکلی باورنکردنی، ارزان بود.
آقای شوشو، گفت: بگذار بروم در مغازه آن را ببینم. من فکر کردم آقای شوشو گناه دارد به خاطر من باز هم به جمهوری برود. برای این که زحمت او کم شود، . آن را به صورت اینترنتی سفارش دادم. بسته سر موقع رسید. بسته کاغذی را باز کردم. دیدم دوربین خیلی کوچک است. به آقای شوشو گفتم:
- این دوربین خیلی کوچیکه. قد کف دست است
- تکنولوژی پیشرفت کرده. همه امکانانی که میخواهی در همین دوربین کوچک جا شده است
- آخه زیادی کوچیکه
- خیلی هم عالیه
بسته دوربین را باز کردم. به اصطلاح آن را از آکبندی درآوردم و دفترچهاش را مطالعه کردم. تازه فهمیدم چی به چیه. دوربینی که خریده بودم، مخصوص ورزشکاران است. یک دوربین بسیار کوچک و سبک که LCD ندارد. آن را به دوچرخه، قایق، اسکی، پاراگلایدر وصل میکنند و فیلمهای هیجان انگیز میگیرند. ولی من نمیتوانستم آن را به روسریام نصب کنم و محصول آموزشی بسازم! من یک دوربین میخواستم که روی پایه نصب شود و روبروی من خودم قرار بگیرد.
با سایت مربوطه تماس گرفتم و موضوع را بیان کردم. گفتند:
- چون بسته را باز کردهاید، ما آن را پس نمیگیریم.
- اگر بسته را باز نمیکردم و دفترچه آن را نمیخواندم که نمیفهمیدم چه اشتباهی کردهام. شما ننوشته بودید این دوربین مخصوص ورزشکاران است. فقط مشخصات فنی را نوشتهاید. با این روش خریدار را گمراه میکنید.
- شما بسته را از آکبندی درآوردهاید. ما آن را پس نمیگیریم.
یکی از دوستان آقای شوشو گفت: من سه سوته این را میفروشم. دوربین را برد و یک سال بعد پس آورد. مدت گارانتی آن هم گذشت. می دانم این دوربین را ورزشکاران با اشتیاق زیاد میخرند، ولی خب... من کوتاهی کردم و خودم دنبال فروش آن را نگرفتم و به دیگران اعتماد کردم. این از خرید اولین دوربین فیلمبرداری.
از آن پس حسابی خودم را به اطلاعات مجهز کردم. هربار پولی دستم میرسید به جمهوری میرفتم و این بار دقیقاً شماره دوربینی که میخواستم را بیان میکردم و دیگر وقتم را با فروشندگان بی اطلاع و بی ادب تلف نمیکردم. متاسفانه هربار میدیدم یک میلیون تومان کمتر از قیمت دوربین، بودجه درنظر گرفتهام. خرید نمیکردم و بر میگشتم.
امسال به آقای شوشو گفتم: خیال داری برای تولدم چقدر هزینه کنی؟ او رقمی را گفت. گفتم: من میخواهم حتماً دوربین فیلمبرداری بخرم. بقیه قیمت آن را خودم میپردازم. راهی خیابان جمهوری شدیم و دوربین را پیدا کردیم. با احتساب هزینه باتری اضافی، کارت حافظه، چهارپایه و کیف دوربین، باز هم یک میلیون تومان از بودجه من بالاتر زد، ولی این بار دوربین را خریدم، چون دیدم قیمت دوربین و تجهیزات آن مرتب بالا و بالاتر میرود. اگر بخواهم به بودجه بندیام وفادار بمانم، هیچوقت نمیتوانم آن را خریداری کنم.
به خانه آمدیم و من تا سه روز آن را باز نکردم. آقای شوشو میگفت:
من راهنما را خواندم و دیدم باید آن یکی سیم را به آن یکی سوراخ متصل کنم. اگر دستورات آقای شوشو را اجرا میکردم، دوربین بکلی میسوخت. یک شب تا صبح باتری شارژ شد.
دو روز دیگر هم به دوربین دست نزدم. بالاخره سراغ مرحله بعدی دوربین رفتم. تنظیمات آن را انجام دادم. نوبت قرار دادن حافظه که شد، دیدم اندازه کارت حافظه نامناسب است. به فروشنده تماس گرفتم. ماجرا را گفتم. گفت:
- اشتباه از طرف من بوده است. شما آدرس بدهید تا من کارت حافظه مناسب را برای شما ارسال کنم.
- من کارت حافظه را باز کردهام ها.
- اشکالی ندارد، چون من اشتباه کردهام.
دوباره دوربین را در جعبهاش گذاشتم و کنار گذاشتم. تا الان سه صفحه از کتاب راهنما را خواندم. هنوز بیست صفحه دیگر باقی مانده است. فکر کنم سال دیگر بتوانم اولین فیلمبرداری ام را انجام بدهم! اینقدر بهم نخندید. تا حالا دوربین فیلمبرداری نخریده بودم و هرگز فیلمبرداری نکردهام. فکر میکنم چند سالی طول میکشد تا یاد بگیرم جلوی دوربین مثل بچه آدم بنشینم و فیلم بگیرم.
وقتی فایلهای صوتی اولیهام را گوش میکنم، خندهام میگیرد. آن موقعها از ضبط صدایم میترسیدم. الان تقریباً هر روز دارم صدایم را ضبط میکنم و از این کار لذت میبرم. راستی راستی که کار نیکو کردن از پر کردن است. سه کلید اصلی موفقیت: تمرین، تمرین و تمرین است. فیلم ضبط کردن را هم یاد میگیرم.