زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1395/05/21 10:41

دیوانه از قفس پرید!

خب ... از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد، من دلم می‌خواهد داستان بنویسم. یادتان هست که از کجا شروع کردم؟ از بررسی دقیق کتاب‌های نویسندگان پرفروش. بعد نومید شدم که فکر کردم این کاره نیستم، اما خدایا... من می‌خواهم داستان نویس شوم. یک کتاب قصه نویسی پیدا کردم و دارم تمرینات آن را انجام می‌دهم. از قصد نام کتاب را نمی‌نویسم، چون نمی‌دانم کتاب خوبی است یا خیر. اگر کتاب خوبی باشد، حتماً نام آن را اعلام می‌کنم.

 

آقای شوشو می‌گوید: "اجازه نده شیوه نوشتن تو را خراب کنند. همینطور که می‌نویسی، خوب است." ولی من نمی‌توانم در مقابل وسوسه انجام تمرین‌ها مقاومت کنم. این اولین تمرین کتاب است. اولین خاطره ای را که در ذهنم بالا آمد، نوشتم. البته به نظرم شبیه بقیه پست‌های خاطراتم است، ولی خب ... سعی کردم شروع دراماتیکی داشته باشد. بفرمایید:

 

با سر تراشیده و لباس آبی بدریخت بیمارستان وسط کلاس ایستاده بود. استاد از او پرسید:

  • برای آینده‌ات چه برنامه‌ای داری؟
  • تصمیم گرفته‌ام ازدواج کنم.
  • اوه! چه جالب! با چه کسی؟

    مرد با انگشت مرا نشان داد:

  • با او!

    استاد روبه من کرد و گفت:

  • دخترجان! با او چه کردی؟ من می‌خواستم امروز او را از بیمارستان روانی مرخص کنم، تو که دوباره او را دیوانه کردی!

     

    همه کلاس زدند زیر خنده. من هم خندیدم. در واقع از خنده روده بر شدم. چه شوخی بامزه‌ای!

    همان روز او را از بیمارستان مرخص کردند و هفته بعد خبر آوردند که از بالای ساختمان پنج طبقه پایین پریده و خود را کشته است. تازه آن موقع فهمیدم هیچ شوخی‌ای در کار نبود. تصمیم او جدی بود.

    چند ماه بود کارآموزی پزشکی را آغاز کرده بودم. به اصطلاح استاجر بودم. شرکت در بخش روانپزشکی اجباری نبود، ولی من با ذوق و شوق این بخش را انتخاب کردم. بیمارستان در انتهای کوی گیشا، بالای یک تپه زیبا و پردرخت قرار داشت. با تاکسی تا پایین تپه می‌رفتم. دم دروازه بیمارستان پیاده می‌شدم و قدم به جاده منتهی به بیمارستان می‌گذاشتم. هر 15 دقیقه یک ماشین از طرف بیمارستان می‌آمد و کارکنان را از دم دروازه به بیمارستان می‌رساند، ولی من ترجیح می‌دادم پیاده بروم. بیست و یک ساله بودم، اردیبهشت بود. جاده در میان جنگلی زیبا قرار داشت و  دور تپه پیچ می‌خورد و بالا می‌رفت. انگار برای رسیدن به قلعه‌ای طلسم شده باید از جاده کوهستانی پیچاپیچ بالا می‌رفتم. آن نیم ساعت پیاده روی اول صبح، چه کیفی داشت. فضا عطرآگین از بوی بهشتی اردیبهشت، هوا خنک و مطبوع، چشم اندازم، درختان سرسبز و آواز بلبل‌ها.

    کار ما استاجرها، تمرین معاینه روانی بود.ما با بیماران مصاحبه می‌کردیم و میزان سلامت روانی آنها را ارزیابی می‌نمودیم. روشی سیستماتیک برای معاینه روانی وجود دارد. باید قدم به قدم آن را اجرا کنید. تک تک سؤالات را بپرسید و پیش بروید. معاینه روانی حدود یک ساعت طول می‌کشد.

    هر روز یکی دو پرونده در اختیار ما می‌گذاشتند و هر کدام از ما به سراغ یک بیمار می‌رفتیم و معاینه روانی را آغاز می‌کردیم. یک ماه آنجا بودیم و من دست کم با چهل نفر مصاحبه کردم، ولی فقط او را به خاطر دارم. 35 ساله بود. با سری تراشیده و لباس آبی و زشت بیمارستان. قدی متوسط داشت. اگر از سر بدون مو و لباس زشتش صرف نظر می‌کردیم، بدقیافه نبود. نه این که خوش قیافه باشد، ولی بدقیافه هم نبود. رفتاری بسیار محترمانه داشت. خدای من! او تومنی صد تومن با بقیه بیماران فرق داشت. کاملاً هشیار و سالم بود. او با سلامت عقل کامل، حتی سالم‌تر از من (!) جلویم نشسته بود و من از او سؤالات مسخره و کلیشه‌ای می‌پرسیدم. سوالاتی مثل "امروز چه روزی است؟ اینجا کجاست؟ من چه کسی هستم؟ ...." او با دقت تمام و با حوصله جواب می‌داد. ولی نکته سنجی‌های او و اطلاعاتی که لابلای مصاحبه کلیشه‌ای تحویلم می‌داد، مبهوتم کرده بود. ترتیب سؤالات را می‌دانست. وقتی یک سؤال را می‌پرسیدم و جواب را یادداشت می‌کردم، در حالیکه چشمانش از شیطنت برق می‌زد، می‌گفت: سؤال بعدی هم این است. درسته؟ یا به من تذکر می‌داد: یادت رفت این سؤال را بپرسی. سؤالات را کامل بپرس. چیزی را از قلم نینداز. مگر به تو یاد نداده‌اند دقیق و نکته سنج باشی؟ باید مثل یک کارآگاه به تمام گوشه و زوایای ذهن من سرک بکشی و هر نوع نابسامانی را تشخیص بدهی.

    پس از یک ساعت و نیم، بالاخره مصاحبه روانی تمام شد. او حاضر شده بود آن مصاحبه مسخره به اصطلاح معاینه روانی را به او تحمیل کنم. طاقت نیاوردم به سراغ بیمار بعدی بروم. پرسیدم: تو اینجا چه می‌کنی؟ تو باهوش، دانا و دنیادیده‌ای. اصلاً اینجا چه غلطی می‌کنی؟

    اشک چشمانش را پر کرد. بغض کرد. قدری این طرف و آن طرف را نگاه کرد. انگار داشت دنبال راه فراری می‌گشت. ولی راه فراری نبود. مجبور بود اعتراف کند:

    من از یک خانواده سطح بالا هستم. سرتیپ فلانی را می شناسی؟ من پسر او هستم. در انگلستان دانشجوی دکترای فیزیک بودم، ولی یک روز از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم بروم وسط خیابان لخت بشوم و این کار را انجام دادم. مرا دستگیر کردند و به ایران برگرداند. معلوم شد دچار بیماری اسکیزوفرنی (جنون جوانی) هستم. این دفعه سوم است که در بیمارستان بستری شده‌ام. دیگر به باهوشی قبل نیستم. با هر حمله هوشم کمتر می‌شود. بعلاوه نمی‌توانم بخوبی با مسائل ساده زندگی کنار بیایم. من می‌توانم یک مسئله پیچیده فیزیک را حل کنم، ولی نمی‌توانم یک شغل ساده داشته باشم و هر روز سر کار بروم. البته می دانم بزودی سلول‌های مغزم دچار زوال می شوند و از عهده حل یک جدول ساده هم برنخواهم آمد. الان که داری با من حرف می‌زنی حالم خوب است و قرار است فردا از بیمارستان مرخص شوم، ولی هیچ آینده‌ای در انتظار من نیست. می دانم بزودی دوباره به همین جا برخواهم گشت.

    من و او تمام آن روز در کنار هم قدم زدیم و حرف زدیم. برایم از فلسفه گفت. از کتاب‌های پیچیده‌ای که خوانده بود، از خاطرات جالبی که داشت و خدای من! عجب پسر باهوشی بود. من در مقایسه با او یک کرم خاکی بودم. نصف حرفهایش را نمی‌فهمیدم. بیشتر اصطلاحات پیچیده‌ای را که با مهارت به کار می‌برد، هرگز نشنیده بودم. اردیبهشت بود، هوا لطیف و باغ و باغچه اطراف ما پر از  گل. گل رز سرخی چید و با خجالت به دستم داد. با خوشحالی آن را گرفتم. تشکر کردم و به خانه برگشتم. روز خوبی بود. به من خوش گذشته بود. برای من همه اینها بازی بود. دکتربازی!

    روز بعد استادمان گفت: خیال دارم یک نمونه جالب را به شما نشان بدهم. همان بیمار دیروز را به کلاس دعوت کرد. شرح حال او را گفت. داروهایی که در حال حاضر مصرف می‌کند، ذکر کرد. اعلام کرد درمان او موفقیت آمیز بوده و قرار است امروز او را مرخص کند. از او پرسید:

  • امروز قرار است مرخص شوی. برای آینده‌ات چه برنامه‌ای داری؟

و او گفت چه برنامه‌ای دارد و من همراه بقیه دوستانم از خنده روده بر شدم.

روزی که شنیدم او خودکشی کرده، سرم گیج رفت. زانویم سست شد. روی زمین نشستم و زار زدم. چه روز تلخی بود. شنیدن خبر خودکشی او، یکی از خاطرات دردناک زندگی من است و باعث شد برای همیشه از روانپزشک شدن منصرف بشوم.

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

Marry

سلام خانم دکتر. خیلی خوشحالم که داستان نوشتید . من هم به تازگی به کلاس داستانویسی می رم چیزی که یاد گرفتم اینه که داستان باید احساس برانگیز باشه ، تخیل داشته باشه و از عدم تعادل سرچشمه بگیره . در تعریف داستان کوتاه گفتند که شرح یک واقعه ست . داستان شما همه این مشخصات رو داشت .تبریک میگم اما چیزی که در ادامه بهش نیاز دارید تکنیک نویسندگیه که به شما کمک میکنه داستانتون رو در حد یک خاطره بودن فراتر ببرید و پیشرفت بیشتری داشته باشید . از تکنیک های نویسندگی شیوه روایته 13 نوع راوی داریم عوض کردن راوی و شیوه روایت گرچه شاید اولش سخت باشه اما بنظرم تمرین خوبی برای نوشتن شماست . بنظرم اگر با راوی دیگه ای غیر از اول شخص نوشته می شد می تونست تعلیق های بیشتری داشته باشه و علاوه بر خود داستان نوع روایت هم از امتیازاتش می شد . نثر خوبی دارید و با پشتکار بلندتون مطمئنا بزودی شاهد چاپ کتاب داستانتون خواهیم بودگل

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم

پاسخ
gis

گیس گلابتون عزیز این داستان واقعیست؟برای شما اتفاق افتاده؟یا فقط یک داستان است؟

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. واقعی است

پاسخ
بهنوش

داستان تلخی بود ناراحتاما نوشتنتون رو دوست داشتم و با ماجرایی که شروع کردید هم شروع خوبی به نظرم بود
موفق باشید خانم دکتر لبخند
بیربط نوشت: دوست داشتم گیشا قدیمی رو که شما تعریف و توصیف کردید و چیستا یثربی هم ... ببینم

پاسخ
bahare.dadfar@yahoo.com

قشنگ بود خانم دکتر نازنین ممنوننن

پاسخ
foroughpd@gmail.com

ناراحت شدم
چه جوانهای باهوشی داریم که دچار این مشکلات میشن خودکشی بیماری روانی .....
شما قلم خوبی دارید به نظرم میتونستیم مهیج تر بنویسین نمیدونم چطوری ولی مثلا قسمت اول که کد خودکشی را میده حذف کنین اینجوری بغض نهفته توی اخر داستان واضح تر میشه .موفق باشید

پاسخ
Sm_khadivi

واقعی بود خانوم دکتر ؟ داستانو نمیگم شرح بیماری رو .. اسکیزوفرنی ها چرا محکوم به مردن اند ؟ برای ان ها چه میشود کرد ؟ یکی از آشنایان خیلی نزدیکم اسکیزوفرنی داره ولی هیچ وقت حتی جرئت نکردم چیزه بیشتری در مورده بیماریش بدونم ... خیلی شوک بدی بود .
راستی داستان نویسی شما محشره ! شما همین الان یکی از بهترین ها هستید .قلب

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. داستان واقعی است. همه ما محکوم به مرگ هستیم.

پاسخ
nazaninhosseinkhan

سلام آناهیتای عزیز!
خیلی عالی بود. من رو بردین به اون سالای دور. ما از اول ساکن گیشا بودیم. و جژء خاطرات بچگی من همون آسایشگاه انتهای گیشا و تپه هایی هست که موتور سواری حرفه ای توش انجام میشد. طبیعتش خیلی زیبا بود. الان جای اون تپه و جنگل زیبا رو بزرگراه حکیم و برج میلاد گرفته.
در مورد بیماران هم حق با شماست. گاهی اوقات که با بیماران از پشت نرده ها هم صحبت می شدیم، متوجه می شدیم که اختلال و ناراحتی خیلی حادی ندارن.

پاسخ
najme55

وااااای موهای تنم سیخ شد عجب حکایتی! خیلی قشنگ و تاثیرگزار بود. البته خاطراتتون همیشه اثرگزاره.
یه سوال شما خانم چیستا یثربی را میشناسید؟ و داستان پستچیش را خوانده اید؟ فکر کنم همان بیمارستان روانی گیشا بود که در یکی از فضاسازیهای خیلی نابش از آن حرف زده بود

پاسخ
ghorbani

عرض ادب و احترام خانم دكتر
از نوشته تون بسيار لذت بردم. بخصوص كه از تصوير جك نيكلسون فيلم پرواز بر فراز آشيانه فاخته هم استفاده كرده بوديد. اين فيلم را من هم ديده ام.
اما اگر روزي كتاب داستان چاپ كنين هم خواهد خريد چون از نثرتان خوشم ميآيد. با تجديد احترام
رضا قرباني مشهد

پاسخ
استاکر

عالی مینویسین خانوم دکتر.. من خیلی هارو دیدیم که فقط ادعای نوشتن دارن و هفته ای یه بار تو نشستا میشیننو با افتخار داستاناشونو میخونن!!!
تعجب میکنم حتی نیمی از شما در این کار استعداد ندارن!!!

پاسخ
Mina azizi

سلام خانوم دكتر عزيز
اولش يه حس غريبي داشتم و دلم واسه سبك نوشتاري خودتون تنگ شد تو دلم گفتم نه من همون قبليو دوست داشتم اما آخر متن ديدم كه كلا يادم رفته و غرق داستان شدم عالي بود 👏👏👏👏

پاسخ
atussa

سبک نوشتاری شما یک زوایای پنهان شگفت انگیزی دارد که خواننده را ترغیب می کند به کندوکاو بپردازد. من عاشق آنم که در نوشته هایتان کشفیات انجام دهم. اگر رمان نویس شوید از آن دسته کتابهایی خواهید نوشت که اگر من دستم بگیرم تا تمامش نکنم زمین نمی گذارم. بی اغراق بگویم که نوشته هایتان را خیلی دوست دارم. من گاهی صفحاتی از دفترچه خاطراتتان را بارها و بارها خوانده ام. انگار دوست ندارم تمام شود.
به قول معروف سخن چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. موفق باشید.

پاسخ
12599

دلم براش سوخت بالاخره این آدم ها هم احساس و عاطفه دارند

پاسخ
ریحون

از خواندن این متن لذت بردم. واقعا زیبا و حرفه ای نوشته شده بود! گل

پاسخ
gis

زیبا بود ولی خیلی برام مهمه که بدونم یه خاطره واقعی بود یا داستان؟اگه واقعی بود خاطره خود گیس گلابتونه؟؟؟

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. خاطره واقعی است

پاسخ
چاوان

سلام ممنون از نوشته خوبتون .من الان توی مرکز نگهداری از بیماران روانی کار میکنم متاسفانه بیماری های روانی واقعا درد نا که

پاسخ
Annie

به نظرم خيلي خوب بود..شروع، بالا و پايين و پايانش، تصويرسازي و تاثيرش، همه مثل يه داستان خوب بود.شيريني قلم ساده و روانتون براي متن هاي اموزشي و مقاله ها عاليه ولي براي خاطره نويسي اين تيپ نگارش تبديلش ميكنه به يك داستان خوب با تمام المان هاش. وجود نقطه عطف ، تعليق ، تكرار . احساس ميكردم دارم يك داستان از يك داستان نويس مجرب ميخوانم. ميشه اسم اون كتاب قصه نويسي رو بهم بدين؟

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. بله حتما. داستان نویسی مولف انیسا دهقانی. ولی من هنوز نمی دانم آیا کتاب خوبی است یا خیر

پاسخ
سارانگ1

خیلی قشنگ بود! داستان کوتاه بود دیگه، ای ول

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
Here you can buy Louis Vuitton Bags Replica : Top 5 Tips For Designer Handbag Care Handbags are fashion accessories that women cannot do without. Anytime a woman goes out, she almost always carries a handbag or purse the woman's to carry personal items she need like makeup, credit cards, cash, cellular phones, different items. Women always locate it fun to fit their handbags with the outfits potentially they are wearing. A number of handbag styles to select from which makes shopping for handbags a truly fun and exciting experience. A woman should have at least three handbag styles to complement them her outfits and here're the three best handbag styles every single woman should have. Tote: A tote is often a stylish good reputation a carry-all bag, in order to mention be wrongly identified as a cloth shopping designer handbag. Totes are recognized for transporting larger items that would not ordinarily fit best suited handbag, regarding gym clothes, yoga mats, tennis shoes, newspapers, magazines, and pad-type electronic equipments. Totes also are actually excellent travel items since a good deal can be sandwiched in just. A Clutch handbag is really a small, rectangular evening bag that comes without a handle. If people use carried in your hands and is small, providing room as well as the a woman's small personal items. Women would only carry makeup and other little things in the clutch handbag which can either be casual or chic in kind. These handbags are meant in order to use during formal functions as well as in the days or weeks. They are very convenient to carry because in addition to size additionally come regarding elegant blueprints. Secondly, since handbags include many categories, you ought to choose one that a majority of fits you. The categories of handbags that may get choose are clutch, hobo, tote, wristlet, satchel and shoulder tote. Also, you have to that the handbag you decide can accommodate your should receive. Contact the handbag's manufacturer directly to make sure that specific functions. For example, when the handbag looks appealing, however many details are questionable, such as the color, the manufacturer will give you the chance to confirm if they ever released a handbag of that style. It is actually important to try to to your research on what the handbag you have opted should be similar to. If you have any nearby boutique or department store that carries the handbag you want, you should really be visiting of which. Take along a checklist. even perhaps print out the photos throughout the eBay listing to tote around. If you're plus-sized, go plus-sized as well. Forget cute and diminutive. You are not this proportions-wise; why when your handbag be otherwise? A limited tote, even though it's the loveliest designer handbag to ever grace a catalogue, will only make seem like a truck. Work with your size and work with your bag by going for totes which wider than the regular hobo bag. It's also a choice to get bags with short or medium-length ties. On the online market place you get to see regarding designs too as combinations which include the latest any way you like trends. Acquire to compare the products too before ordering. For happen opt for to buy more than one handbag, almost certainly that may never get a gigantic discount from a wholesaler besides free shipping too. personal handbag, fake designer, fashion handbags, lighter handbag
cartier schmuck replica deutschland van cleef replica Bvlgari B.ZERO1 replica fake bvlgari ring bracelet love Cartier replique cartier love ring replica cartier trinity ring replica cartier love bracelet replica cartier love bracelet replica 1:1 juste un clou replica cartier bracelet replica fake chanel shoes replique louboutin replica gucci shoes louis vuitton wallet replica louis vuitton wallet replica replica louis vuitton wallet replica louis vuitton backpack Bolsos Louis Vuitton outlet louis vuitton sling Bag replica dior replica replica louis vuitton luggage louis vuitton backpack replica louis vuitton duffle bag replica louis vuitton Pochette replica replica louis vuitton wallet replica handbags australia Cartier dupe Armband replica louis vuitton Pochette replica louis vuitton replica men fake louis vuitton gürtel replica handbags in usa replica borse louis vuitton louis vuitton neverfull replica replica borse louis vuitton louis vuitton turkei online chanel tasche fake fake louis vuitton backpack chanel shoes replica louis vuitton imitazioni Best Fake Jordan 1 chanel replica chanel replica replica chanel backpack Fendi Peekaboo replica Sac goyard pas cher sac hermes pas cher Sac chanel pas cher chine imitation sac hermes imitazioni louis vuitton louis vuitton hat replica sac dior pas cher chine imitation louis vuitton fake louis vuitton wallet louis vuitton shoes replica louis vuitton wallet replica fake louis vuitton wallet replica louis vuitton m40780 replica louis vuitton wallet