سفر به کوش آداسی در سال 1396 بهترین سفر عمرم بود، رمانتیکترین، آرامترین و شادترین... امیدوارم تک تک شما عزیزان، چنین سفر خوشی را همراه با یار دلنوازتان، تجربه کنید. اگر قبلاً چنین سفر شیرین و عاشقانهای را تجربه کردهاید، آرزو میکنم دوباره، سه باره و صدباره آن را تجربه کنید.
من و همسرم باز هم به کوش آداسی رفتیم، ولی این سفر از هر جهت با سفرهای قبلی ما متفاوت بود. خیال دارم در مورد آن، مفصل بنویسم. نه از جنبه سفرنامهای، بلکه از جهت همسرداری و ساختن رابطه عالی با همسر. من همیشه در طول سفر، سفرنامه مینویسم. وقتی از سفر برمی گردم، سفرنامه آماده است، فقط ویرایش میخواهد. ولی این بار بقدری خسته بودم که دلم میخواست فقط بخورم، بخوابم و کتاب بخوانم. چیزی ننوشتم. به همین دلیل نوشتن سفرنامه مدتی طول کشید. بفرمایید این هم سفرنامه از رودهن تا دریای اژه
نه سال پیش در چنین روزی، 15 مرداد 1388، من و همسرم با هم ملاقات کردیم. 15 مرداد، قلب الاسد، گرمترین روز سال که خون، داغتر از همیشه، در رگها میجوشد و قلبها، با شدت بیشتری میتپند. دست کم برای من و همسرم که اینطور بود. ولی 9 سال طول کشید تا براستی مکمل همدیگر شویم. این سفر، ثابت کرد من و همسرم توانستهایم از موانع دشوار عبور کنیم و پیوند قلبیمان را حقیقی کنیم.
وقتی ما در پیشگاه خداوند، عهد کردیم تا پایان عمر، در خوشی و ناخوشی در کنار هم باشیم، پیمانمان حقیقی نبود. پیمان ما بقدری سست بود که 20 روز پس از عقد، چند آدم از خدا بی خبر داشتند ما را به دادگاه طلاق میفرستادند. ماه عسلمان فاجعه بود. سه سال اول ازدواجمان، روزی نبود که بر سر هم فریاد نزنیم. در پایان سال سوم، روانشناسی که از شش ماه قبل از ازدواج با او در ارتباط بودیم و پس از ازدواج به مدت سه سال داشتیم از او مشاوره (!) میگرفتیم، گفت: فایده ندارد! این ازدواج به هیچ جا نمیرسد. طلاق بگیر! بعد باید شش ماه با هم مشاوره داشته باشیم تا افسردگی پس از طلاق تو بهبود پیدا کند.
آن موقع بود که فهمیدم چه مشاور بدی را انتخاب کرده بودم. روانشناسی که در مدت شش ماه مشاوره پیش از ازدواج، هیچ اشارهای به ماهیت واقعی خانوادههای ناتنی نکرد. روانشناسی که در مورد نقش من به عنوان مادرناتنی، کاملاً اشتباه راهنمایی کرد. روانشناسی که نمیدانست خانوادههای ناتنی با خانوادههای معمولی بکلی متفاوت هستند. تصمیم گرفتم خودم راهم را پیدا کنم.
همسرم را دوست داشتم، ولی مشکلات خانوادگی، همه شادابی و نشاط مرا دزدیده بود. اما از فکر ندیدن و نبوسیدن صورت عزیز همسرم، قلبم یخ میزد. تصمیم گرفتم شش ماه به خودم مهلت بدهم و 100% مسئولیت ازدواجم را بپذیرم. اگر در پایان شش ماه، نتیجه مثبتی نگرفتم، آنگاه ازدواجم را رها کنم.
من این سه محصول را برای خودم ساختم:
بهترین سال زندگی – 52 تمرین ساده و کاربردی برای بالا بردن عزت نفس (بدون عزت نفس، فرش زیر پای همسرتان میشوید)
زندگی مثل عسل – رازهای شوهرداری موفق برای خانمهای شاغل
خداحافظ خشم – راهنمای گام به گام برای مدیریت خشم
تمرینات این سه محصول آموزشی بقدری مفید بود و زندگی مرا تغییر داد که آنها را برای استفاده شما، در این سایت ارائه کردم. در ابتدا فقط من از ازدواجم مراقبت میکردم. من رفتارم را تغییر دادم، در نتیجه رابطه من و همسرم بهتر شد. کم کم همسرم هم تغییر کرد. متاسفانه ما ایرانیها، در مورد مهارتهای زندگی آموزش ندیدهایم. در مورد ازدواج و عشق هم آموزش ندیدهایم. بیشتر ما، ازدواج سنتی و نقشهای سنتی زن و مرد را تحمل نمیکنیم، ولی در مورد شیوه رابطه مدرن زن و مرد هم آموزش ندیدهایم. این نداشتن آموزش در مورد ازدواج را به مشکلات یک خانواده ناتنی اضافه کنیم، نتیجهاش میشود فاجعه!
من و همسرم در مرداد 1389 به ماه عسلی تلخ و دردناک رفتیم. اما در مرداد 1396 بالاخره ماه عسل شیرین و دلچسب را تجربه کردیم. وقتی در میان آبهای بنفش دریای اژه، همدیگر را در آغوش گرفته و در میان امواج تاب میخوردیم، خدا را هزاران مرتبه شکر کردم که بالاخره فهمیدم سفر رمانتیک چیست. هیچ وقت برای تجربه عشق دیر نیست.