ساعت دو صبح با سوالی در ذهن از خواب پریدم:
نقاشی بوسه اثر گوستاو کلینت در کدام قصر وین نگهداری میشود؟
به سراغ موبایل رفتم تا جستجو کنم. قصر به انگلیسی چه میشود؟ کاستل که میشه قلعه... قصر چی میشه؟ گوگل تراسلیت گفت میشه: پالاس
خوب... حالا قصرهای معروف وین کدام ها هستند:
شون برون و بلودر... آهان! همین بلودر است.
این جستجو حدود نیم ساعت طول کشید. یاد روزی افتادم که برای اولین بار این نقاشی طلایی را دیدم. روی زمین موزه چهارزانو مقابل نقاشی نشستم. چند ساعت؟ یادم نیست. وقتی موزه تعطیل شد، مجبور شدم آنجا را ترک کنم. این نقاشی بقدری زیباست که وقتی چشمم به آن افتاد، نتوانستم روی پاهایم بایستم و زانوهایم بی اختیار خم شد و مجبور شدم بنشینم.
به رختخواب برگشتم و ساعت چهار صبح دوباره با سوالی از خواب پریدم:
آیا استالین در کنفرانس تهران شرکت داشت؟
به فارسی تایپ کردم کنفرانس تهران و سرگرم خواندن شدم.
- هدف نشست تهران – برنامه ریزی روز دی – حمله به ارتش آلمان در فرانسه در جناح نورماندی
- اشغال ایران توسط روسیه و انگلیس
- دالان پرشیا، برگ برنده متفقین بر علیه ارتش آلمان
- جمع آوری غلات و حبوبات و خوراکیها توسط سپاهیان اشغالگر
- ایجاد قحطی در ایران و مرگ یک میلیون ایرانی به خاطر گرسنگی
تا ساعت شش صبح داشتم میخواندم و گریه میکردم. این داستانها را میدانستم، ولی مطالعه آن در هنگام سپیده دم حسابی حالم را خراب کرد... وطنم، میهنم، این خاک آغشته به خون... چه موقع حال تو خوب خواهد شد؟
و سؤال دیگر من این است: من چه خوابهایی میبینم که با این سؤالات عجیب بیدار میشوم؟
امروز صبح تصمیم گرفتم کاغذ و خودکار روی میز کوچک کنار تختخوابم بگذارم تا اگر در طول شب با سوالی از خواب بیدار شدم، مجبور نشوم به سراغ اینترنت بروم و ساعتهای طلایی خواب را از دست بدهم.