یادم نیست چه وقت فهمیدم باغ کتاب تهران افتتاح شده و چطور از این موضوع با خبر شدم. به احتمال زیاد به هنگام گذر از بزرگراه همت، تابلوی آن را دیدهام. من یک کرم کتاب هستم و دیدن نام کتاب، آب از لب و لوچه ام راه میاندازد. برای من کتاب، مثل کیک شکلاتی برای آدم شکمو است. البته من آدم شکمویی هستم و عاشق کیک شکلاتی و غیرشکلاتی، ولی اگر قرار باشد بین کتاب و کیک یکی را انتخاب کنم، بدون لحظهای تردید، کتاب را انتخاب میکنم.
برای خوشگذرانی و داشتن اوقات خوش کتاب میخوانم، وقتی حالم خوب نیست کتاب میخوانم تا یادم برود بابت چه عصبی هستم، وقتی سوالی در ذهنم هست کتاب میخوانم و مطمئنم جواب سوالم در کتابی نوشته شده. من عاشق کتاب هستم و برای من کتاب، دوستی مهربان، دانا و خوش زبان است. معاشری قابل اطمینان و پناهگاهی برای آرامش. خب... فکر میکنم بتوانید حدس بزنید نام باغ کتاب چه شور و هیجانی در قلبم برانگیخت. دلم میخواست هرچه زودتر به آغوش باغ کتاب بخزم، ولی وصال میسر نمیشد.
من و همسرم معمولاً ماهی یک بار به تهران میرویم و تمام مدت آن را صرف خرید و ... میکنیم. من آدم اهل خرید نیستم و تفریح من خرید و گردش در مراکز خرید نیست، ولی برای تهیه وسایل ضروری، حتی جوراب! مجبور هستیم به تهران برویم. در رودهن و بومهن، جوراب هست، ولی جنس خوب نیست. قیمت جوراب با کیفیت پایین به اندازه جوراب با کیفیت بالا در تهران است. یا کاسه پلاستیکی را باید از تهران بخریم، چون اینجا کاسهای با کیفیت مورد نظر من نیست. چرا اینطوری است؟ نمیدانم. ما بارها از کنار تابلوی باغ کتاب رد شدیم، بی آنکه فرصت ورود به آن را داشته باشیم.
امسال آبان تصمیم گرفتیم بی خیال خریدهای عقب افتاده شویم و یکی دو ساعتی در پارک قدم بزنیم. به پارک جنگلی بیهقی رفتیم، برای اولین بار از روی پل طبیعت گذر کردیم و در پارک آب و آتش قدم زدیم. به سینمای چهاربعدی رفتیم و در یک ماجرای مهیج کابویی، کلی راهزن را کشتیم. من تازه داشتم گرم میشدم و قلق تفنگ لیزری دستم میآمد که مدت بازی سر آمد. مجبور شدم خوی کشتار را به پستوهای تاریک ذهنم برانم. آن روز کافهای پیدا کردیم که پیتزا مارگاریتا را بهتر از ایتالیاییها طبخ میکند و دولپی پیتزا خوردیم. روز بسیار خوشی بود. وقتی میخواستیم سوار ماشین بشویم خود را جلوی دروازههای باغ کتاب دیدیم، اما خسته بودیم. هوا هم بس ناجوانمردانه سرد بود. به خودمان قول دادیم دفعه بعد باغ کتاب را کشف خواهیم کرد.
دفعه بعد کلی خرید کردیم و سپس به سوی باغ کتاب راندیم، ولی گرسنه بودیم و به جای باغ کتاب، به سراغ پیتزا مارگاریتا رفتیم. دفعه سوم من پایم را در یک کفش کردم که من باغ کتاب میخوام یالاه! من باغ کتاب میخوام یالاه! و بالاخره چشممان به جمال ساختمان باغ کتاب روشن شد. وارد ساختمان شدیم و از دیدن کتابفروشی عظیم، نفسمان بند آمد. کتاب خریدیم و کتاب خریدیم و باز هم کتاب خریدیم و وقت نکردیم بقیه ساختمان را ببینیم. فقط فهمیدیم جاهایی به نام باغ علمی نوجوانان و باغ علمی کودکان وجود دارد.
جمعه سوم اسفند 1397 من و خواهرم به باغ علمی نوجوانان رفتیم. باغ علمی نوجوانان سه سالن دارد و مطالب علمی در قالب بازی یا نمایشهای مهیج بازگو میشود. یک آسمان نمای کوچک دارد، یک گنبد بادی بامزه. آقای خوشصدایی تصویر ستارگان و سیارات را بر سقف مدور نمایش میدهد و در باب ستارهشناسی سخن میگوید. واااااای! چقدر قشنگ بود! دلم میخواست نمایش هیچوقت تمام نمیشد و من همچنان زیر سقف آسمان پرستاره مینشستم.
درباره تکتک تجربههایم در باغ علمی نوجوانان نمینویسم تا اگر خیال دارید به آنجا بروید، لذت مکاشفه را از شما ندزدم. آنقدر بگویم که من در میان نوجوانان، با خوشحالی یورتمه میرفتم و از شادی شیهه میکشیدم. وقتی یکی از مسئولین باحوصله، معمایی را درباره بیضی توضیح داد، من با دهان باز گوش دادم و سپس گفتم: اولین باری است که از هندسه خوشم آمد، کاش زودتر این مطالب را شنیده بودم. شاید مسیر شغلی و تحصیلیام بکلی عوض میشد.
قرار بود برای ناهار به خانه والدینم برگردیم، آقای شوشو هم برای صرف ناهار میآمد. بنابراین مجبور شدیم بازدید از باغ علمی را نصفه رها کنیم. من از مسئولین آنجا تشکر کردم. آنها گفتند: نرو! بمون! 15 دقیقه دیگه یه برنامه علمی داریم! من گفتم: باید برم، ولی با شوهرم برمی گردم! فکر میکنم من یکی از خوشحالترین نوجوانان آنجا بودم و آنها میخواستند مرا نگه دارند. هاهاهاهاها!
باغ کتاب، فضای سبز هم دارد، ولی من هنوز وقت نکردم به فضای سبز بروم. سایت باغ کتاب میگوید آنجا علاوه بر فروشگاه کتاب بزرگسالان، فروشگاه کتابی بینظیر برای کودکان هم دارد. باغ علمی کودکان، باشگاه روباتیک و سرزمین خیال (؟) سایر امکانات باغ کتاب است. اگر ساکن تهران هستید، کاش به باغ کتاب بروید. اگر کودک یا نوجوان دارید که حتماً بروید، ولی حتی اگر فرزند ندارید، به نظر من بازدید از چنین جایی برای هر آدم اهل تفکری لازم است.
وقتی خواهرم این عکس را میگرفت، پرسید: تو عقده دکتر شدن داری؟!
این توضیحی است که در سایت باغ کتاب نوشته شده است:
حداقل یک ساعت گردش علمی در بزرگترین شهربازی علمی کشور به مساحت ۴۰۰۰ مترمربع در چندین تالار همراه با ۴۰ دستگاه علمی و آموزشی و سفر در آسمان زیبای شب در شبیهساز آسمان. بازدید از باغ علم نوجوان محدودیت زمانی و ندارد و با تهیه بلیت تا پایان همان روز میتوانید از مجموعه استفاده نمایید. مجموعه باغ علم برای تمام گروههای سنی از کودکان تا بزرگسالان قابل استفاده میباشد.