پنجشنبه 27 آذر وقتی شب میخواستیم بخوابیم، همسرم پرسید:
- فردا شب یلدا رو جشن میگیریم؟
- فردا بگیریم؟
- آره دیگه! جمعه دور هم باشیم. یکشنبه وسط هفته سخت میشه.
- درست میگی! حق با توئه
جمعه هفت صبح بیدار شدم و قبل از خوردن صبحانه، آرد و تخممرغ را از یخچال بیرون آوردم تا یک ساعت در دمای محیط بمانند و همدمای محیط شوند. یک پیمانه و نصفی آرد لازم داشتم، ولی فقط یک پیمانه آرد در خانه بود. تا هشت صبح صبر کردم که سوپری کنار خانهمان باز شود. آرد خریدم و یک دستهگل. صاحب سوپری آدم باسلیقهای است. دستههای کوچک گل را در مغازهاش برای فروش گذاشته.
خیال داشتم شیرینی تر بپزم و برای این کار یک قالب کمربندی مربع خریده بودم. مایه کیک را آماده کردم و داخل قالب ریختم. متعجب شدم وقتی دیدم سهچهارم قالب پر شد. ما باید قالب را بهگونهای انتخاب کنیم که نصف یا حداکثر دوسوم قالب پر شود. از بس به رسپی خانم بهاره وحید اعتماد دارم که اهمیت ندادم. قرار بود کیک ظرف 35 دقیقه بپزد، ولی پختنش 55 دقیقه طول کشید و زیرش سوخت. پس از اتمام پخت کیک و وقتی داشت سرد میشد دوباره رسپی را خواندم و آه از نهادم برآمد! باید قالب 24 سانتیمتری میخریدم و من اشتباهی قالب 22 خریده بودم. رسپی درست بود، چشمان من در هنگام خواندن عدد، اشتباهی کار کرده بود.
وقتی کیک سرد شد، دورش سلفون پیچیدم و داخل یخچال گذاشتم تا سفت شود و آماده برش زدن.
ژله انار را آماده کردم و داخل یخچال گذاشتم تا ظرف نیم ساعت نیمبند شود. نشد! دوساعتی صبر کردم و بالاخره مقداری ژلاتین در آبجوش حل کرده و به ژله اضافه کردم تا بالاخره ژله نیمبند شود.
کیک را برش زدم. اول کف سوختهاش را دور ریختم و سپس از ارتفاع آن را نصف کردم. وسط کیک نپخته بود. وقت نداشتم از نو کیک بپزم، پس به کارم ادامه دادم و کیک را با خامه و ژله و دانههای انار پوشاندم. پس از سه چهار ساعت که ژله کاملاً سفت شد، کیک مربع شکل را برش زدم و به 16 عدد شیرینیتر تبدیل کردم. شب که میخواستیم شیرینی را بخوریم، به پدر و پسر هشدار دادم چهار تکه وسطی نپخته است و آنها را نخورند. بقیه شیرینیها عالی شدند. جای شما سبز!
ساعت هفت، شام خوردیم و سپس با فنجانی چای و تکهای شیرینی، کاممان را شیرین کردیم. برای شب یلدا چه بکنیم که بهیادماندنی شود؟ بازی مونوپولی راه انداختیم. یک ساعت بازی کردیم و من برنده شدم.
ده شب هر سه نفر از خستگی هلاک بودیم و به رختخواب خزیدیم. بلافاصله خوابیدم، ولی چون تا خرخره خورده بودم و شکمم زیادی پر بود، مرتب خواب بد میدیدم. سه صبح زمین لرزید و با وحشت از خواب بیدار شدم. قلبم چنان از ترس میتپید که داشت از دهانم بیرون میپرید. دیگر خوابم نبرد تا صبح از این دنده به آن دنده شدم.
ساعت هفت دست از غلت زدن برداشتم و از جا برخاستم، ولی از بیخوابی سرم گیج میرفت. چند کار مهم را اینترنتی انجام دادم و سپس به همکارم اطلاع دادم: " به خاطر زلزله و بیخوابی، شنبه تعطیله!" بقیه روز را با خیال راحت خوابیدم. خدا را شکر پسلرزه نداشتیم و شدت زلزله فقط 4 ریشتر بود.
از تدارک شب یلدا در اینستاگرام استوری گذاشتم و بعضی دوستان بشدت تعجب کردند که چرا شب یلدا را دو شب زودتر برگزار کردیم. مجبور شدم توضیح بدهم چون من شاغلم نمیتوانم وسط هفته تدارک ببینم و به همین دلیل برنامه را جمعه اجرا کردیم تا از صبح تا شب برای تدارک وقت داشته باشم.
شما در شب یلدا چه کردید؟ پروتکل بهداشتی را که انشاالله رعایت کردید دیگه؟
انشاالله سال دیگر شب یلدا را در کنار دوستان و فامیل باشیم و سایه سیاه کرونا دست از سرمان برداشته باشد. از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد که ما وسوسه شده بودیم شب یلدا را دورهمی بگیریم و چندنفری را دعوت کنیم، ولی خوشبختانه توانستیم بر دل سیاه شیطان لعنت بفرستیم و وسوسه را از ذهنمان دور کنیم.