24 آذر سعی کردم مثل همیشه هفت صبح از جا برخیزم، ولی نتوانستم. بهقدری خسته بودم که تمام روز خوابیدم. دو روز قبل خیلی کار کرده و خوب نخوابیده بودم. به نظرم عجیب نیامد که بدنم تصمیم گرفته کل روز را بخوابد. روز بعد چنان سردرد و گردن دردی داشتم که سابقه نداشت. تصور کردم به خاطر بالش است. بالش طبیام کهنه شده بود و سر و گردنم را درست نگه نمیداشت. مسکن قوی خوردم و باز هم کل روز را خوابیدم. روز سوم علائم سرماخوردگی، آبریزش بینی و سوزش گلو آغاز شد. تب نداشتم. با توجه به اینکه در حال حاضر هر سرماخوردگی را باید کووید 19 تلقی کرد تا خلافش ثابت شود، خود را در خانه حبس کردم، به گمان اینکه علائم سهروزه برطرف میشود و من پس از دو هفته به سر کار برمیگردم.
دو ماه است که در خانه هستم: در طول این مدت هرگز تب نداشتم، ولی بیحالی، کمبود انرژی، سرفه، خلط، تنگی نفس مختصر ادامه داشت. بعضی روزها بهتر بودم و بعضی روزها بدتر. گاهی از شدت سرفه سیاه میشدم و بعضی روزها فقط کمی خسخس داشتم.
تست ندادم. در آزمایشگاههای عمومی شهر ما PCR انجام نمیشود، همان آزمایش معروف سواب کردن داخل بینی. برای انجام این آزمایش باید به تهران میرفتم. بهقدری بدون انرژی بودم که امکان چنین انجام چنین کاری برایم میسر نبود. بیمارستان شهر ما بخش کرونا دارد و لابد تست سی پی آر را انجام میدهد، ولی من تب نداشتم، تنگی نفسم خطرناک نبود، پس لازم نبود به بیمارستان بروم. بدون انجام تست این دوره را گذراندم.
درمان علامتی کردم تا اینکه سرفهها امانم را برید و پیش متخصص داخلی رفتم. او نگران فیبروز ریه شد و دستور سیتیاسکن ریه داد. باز هم جان نداشتم به تهران بروم. یک هفته صبر کردم تا ببینم آیا داروهایش افاقه میکند، نکرد. آقای شوشو با هزار ناز و نوازش مرا مجبور کرد سوار ماشین شوم و به تهران برد. سیتیاسکن را انجام دادم. خوشبختانه فیبروزی در کار نبود، ولی چه کشیدم از ترس و نگرانی. تا صبح چشمانم به سقف دوخته شده بود: یعنی برای همه عمر محکومم به تنگی نفس؟ مثل جانبازان شیمیایی؟ وای خدای من... چه دورنمای ترسناکی...
متخصص داخلی گفت ریهات پس از عفونت ویروسی حساس شده است. مقدار داروهایم را دو برابر کرد. یک هفته به خاطر اکسپکتورانت کدئین با دوز بالا گیج و خوابالو بودم که بالاخره سرفهها ناپدید شد.
در طی این دو ماه نمیتوانستم مطالعه عمیق انجام دهم و نمیتوانستم بنویسم. بهزحمت مقاله شکست عشقی را نوشتم. به چه جان کندنی اینستاگرام را چرخاندم. چالش بهمن بود و وقت خانهتکانی 15 دقیقهای. من به جان کندنی همراه با شما خانهتکانی کردم. بالاخره دیدم نمیتوانم ادامه بدهم و یکهفتهای از اینستاگرام مرخصی گرفتم.
بالاخره هم نفهمیدم این بیماری، کویید 19 بود یا نه. علائم اختصاصی آن را نداشت، ولی خیلی طولانی و تحلیل برنده بود.
از حال من اگر بپرسید... بهترم...