سال 1399، سال سیاه کرونا... برعکس سالهای قبل که بهسرعت میگذشت، امسال بر من چنان کند گذشت که انگار یک سال نبود و صدسال بود. خرداد امسال کتاب «بیست هزار آرزو» توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شد، ولی من فکر میکردم چند سال پیش بود! مجبور شدم به یادداشتهایم مراجعه کنم تا به خاطر آورم فقط چند ماه از انتشار کتابم میگذرد یا سفر کیش چنان دور ازنظرم هست که انگار ده سال ازش گذشته. بیشتر روزها غیر از همسرم کسی را نمیبینم. خیلی ناپرهیزی کنم، پسرم و همکارم را ملاقات میکنم. یادم نیست آخرین باری که پدر و مادر و خواهرم را به آغوش مهر فشردم، چه موقع بوده. همسرم یک ماه تب داشت و خودم سه ماه با ضعف و بیحالی و سرفه، دستوپنجه نرم کردم. میدانم وضعیت همه شما و همه مردم دنیا، کموبیش چنین بوده، پس زیاد آه و ناله را کش نمیدهم و میپردازم به دستاوردها و خوشیها و تجربهها:
- خرداد 1399 کتاب بیست هزار آرزو توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شد، دومین رمان من.
هر سوسک سیاهی قربان صدقه دست و پای بلورین بچهاش میرود. این کتاب، فرزند من است و من هم قربان صدقهاش میروم. بیاغراق بگویم که عاشقش هستم. اگر هر نویسنده دیگری هم آن را مینوشت، عاشقش میشدم. دقیقاً کتابی است که آرزو دارم بخوانم و بخوانم و بارها بخوانم. امیدوارم شما هم از خواندن آن لذت برده باشید.
- دوره رایگان عشق در دروان کرونا را ساختم و در اختیارتان گذاشتم. اگر مجرد هستید و هنوز در آن ثبتنام نکردهاید، پیشنهاد میکنم از دستش ندهید.
عشق والا و گرامی است و کرونا، آشناییها را دشوار کرده است، ولی عشق قویتر از این حرفهاست و مطمئن باشید که راهش را به قلبها پیدا میکند. این دوره رایگان، سفر عشق را سادهتر خواهد کرد.
- دوره «چطوری آب تو دلت تکون نخوره؟!» یا مدیریت احساسات منفی را ساختم و در فضای اینستاگرام اجرا کردم. این دومین آموزشی بود که امسال ساختم و هنوز بهصورت عمومی عرضه نکردم. آموزشی که ما ایرانیها بشدت به آن نیاز داریم تا بتوانیم با ترس، غم و اضطراب روبرو شویم.
متأسفانه این روزها مثبت اندیشی افراطی رواج پیدا کرده و هیچکس به خود اجازه نمیدهد درد و غم و اضطرابش را هضم کند. همه سعی میکنند احساسات منفیشان را پشت نقاب لبخند و شادمانی پنهان کنند. این شیوه نادرستی برای مدیریت هیجانات منفی است. زندگی بالا دارد، پایین دارد، خوشی دارد، ناخوشی دارد، آسانی دارد، سختی هم دارد. نمیتوانیم با همه پیچوخمهای زندگی، با خنده و بیخیالی روبرو شویم. نمیتوانیم همیشه غم و غصه و اضطراب و ترس را قورت بدهیم و در درون خود دفن کنیم. اگر چنین کنیم این احساسات منفی با قدرت بیشتر برمیگردند و ما را به زمین میزنند، بهصورت افسردگی طولانی، حملههای پانیک یا بیماریهای روانتنی. باید بیاموزیم هیجانات منفی را در آغوش بگیریم و پیامشان را بشنویم.
میدانم... میدانم... میدانم که باید زودتر از اینها، این آموزش را در اختیارتان قرار میدادم، ولی اقرار میکنم سایه سیاه کرونا، حرکات مرا کند کرده است. تقریباً نیمه دوم سال، به بیمارداری و بیماری گذشته است. بعلاوه چند ماه اخیر، بیشتر انرژی مختصرم را روی اینستاگرام گذاشتم تا بتوانم آموزشهایم را به گوش مردم بیشتری برسانم.
- تولد امسالم خیلی خوش گذشت، جای شما خالی. به باغ رستورانی رفتیم تا بتوانیم میزبان والدین من باشیم. چه باغی و چه دورهمی دلانگیزی...
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/blog/news/2162/birth-day-1399
- 21-18 شهریور به کیش سفر کردیم. پس از سالها، دوباره چشمم به جمال مروارید خلیجفارس روشن شد و در شنهای سفیدش، تن به آفتاب سپردم. سفر بسیار خوشی بود. پر از همدلی و همراهی و تفریح و خنده و بازیگوشی و صدالبته غذاهای خوشمزه!
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/blog/news/2178/kish1399
- چند باری به باشگاه انقلاب رفتیم و از پیادهروی لذت بردیم. تازه داشتیم از این روال لذت میبردیم که بیماری گریبان من و همسرم را گرفت و بقیه سال را در خانه ماندیم.
- امسال من مهارت پختن کیک را کمی گسترش دادم و سپس روی پختن نان متمرکز شد. ابتدا توانستم نان شیرین بپزم و سپس پختن نان را آغاز کردم. سروکله زدن با خمیر، یکی از دلپذیرترین تجربههای امسال من بود. ساختن مخمر و تغذیه آنکه عالی بود! انگار حیوان خانگی در خانه دارم. چنان قربان صدقه حبابهای آن میروم که بیاوببین!
مقالههایی که بهزودی شاهدی خواهید بود رسپی نان چیاباتا، رسپی نان خمیرترش و ماجراهای من و خمیرترش است! بله! اینجا وبسایت آشپزی و نان پزی نیست، ولی پختن نان، مرا صبور میکند و با الهه دیمیتر پیوند میزند. منظورم این نیست که شما هم نان بپزید، بلکه میخواهم شما را در این تجربههای شیرین سهیم کنم.
- مقالههای مهمی که امسال نوشتم عبارتاند از:
- نوشتن ابرمقاله کهنالگوها را آغاز کردم تا به اکنون سه کهنالگوی زنانه: پرسیفون، هرا و دیمیتر را معرفی کردم. انشاالله خدا یاری کند و بقیهاش را هم بنویسم.
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/life-skills-for-success/news/2179/megapost-archetypes
- چهار مقاله برای مادران ناتنی
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/step-mother
تعداد مقالات رایگان برای مادران ناتنی به 53 عدد رسید. اینهمه مقاله کاربردی و رایگان برای مادران ناتنی در هیچ وبسایت ایرانی وجود ندارد. امیدوارم خانوادههای ناتنی از آنها بهخوبی بهره ببرند. تعداد خانوادههای ناتنی هرروز بیشتر و بیشتر میشود و باید چالشهای آن موردبررسی قرار بگیرد. سلامتی روحی تکتک افراد خانواده ناتنی اهمیت دارند. فقط بچهها مهم نیستند، سلامت روحی مادران ناتنی بهاندازه سلامت روحی بچهها مهم است و توجه داشته باشید اگر مادرناتنی تحتفشار و استرس قرار بگیرد، حتماً بچهها هم تحتفشار و استرس قرار خواهند گرفت.
- پنج مقاله برای خانمهای متأهل
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/abc-marriage
امسال دکتر گاتمن و چکیده آموزههای ارزشمند ایشان را معرفی کردم.
- برای خانمهای مجرد تعداد زیادی لایو در اینستاگرام برگزار کردم و دو تا از مهمترین لایوها را بهصورت مقاله نوشتم:
فشار والدین برای ازدواج فرزندان
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/how-find-husband/news/2190/forcing-parents-for-marriage
شکست عشقی
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/how-find-husband/news/2192/broken-heart
خاطره نگاریهایم فقط هشتتا بود و دلیلش را در یکی از خاطرهها نوشتم.
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/blog
درباره حفظ سلامت روان در دوران پاندمی نوشتم.
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/life-skills-for-success/news/2157/5steps-to-wellbeing
درباره ارتباط مؤثر و حفاظت خود در برابر آزار جنسی نوشتم.
http://www.gisgolabetoon.ir/fa/life-skills-for-success/news/2159/effective-communication
امسال درباره پول ننوشتم، چون 151 مقاله درباره پول نوشته ام، ولی در میان خانمها خواننده ندارد! ولی در سال 1400 به مبحث پول دوباره رو میآورم و یادآوری میکنم چقدر مهم است خانمها در جهت استقلال مالی قدم بردارند. در یکی از لایوها گفتم: برای رهایی از فشار والدین زورگو حتماً شاغل شوید و کسب درآمد کنید و یکی از خانمها پرسید: اگر شاغل شویم، ظرافت و ملاحت زنانهمان از بین نمیرود؟! یعنی من باید از پایه شروع کنم و دوباره مبحث پول برای خانمها را مطرح کنم.
تابهحال دو رمان من منتشر شده است. رمان سوم را نوشتهام و در بازنویسیاش گیر کردهام! یک سال است که دارم بازنویسی میکنم. در واقع بازنویسی نمیکنم. فقط دور و برش میچرخم. میدانم باید کجاها را راس و ریس کنم، ولی نمیکنم! اینجا قول میدهم یک هدفگذاری درستوحسابی برای بازنویسیاش انجام دهم. اینیکی را به سبک دفترچه خاطرات نوشتم و خیلی دوستش دارم.
رمان چهارم را شروع کردم، ولی نصفه گذاشتم چون کاراکتر اصلی آن را دوست نداشتم. صحنهها را خیلی دوست دارم، ولی نه با این کاراکتر. نمیدانم کلاً این داستان را دور بریزم و یکی دیگر بنویسم یا همین را اصلاح کنم. هنوز نمیدانم. شش ماه دوم سال، تیرهوتار بود و با انرژی کمی پیش رفتم.
انشاالله در درجه اول خدا به شما سلامتی بده و بعد شما همت کنین و همه آرزوهای قشنگتونو برآورده کنین.
حالا نوبت شماست. شما در سال 1399 چه کردید؟