پنجشنبه 29 خرداد 1400: پس از مدتها، روزی را در آرامش و سکوت سپری کردم. یادم نیست آخرین باری که چنین زمان خوشی داشتم، چه موقع بود. سال 99 سراسر اضطراب و اندوه بود، سال سیاه کرونا. مهر 1399 همسرم بیمار شد و آخر آذر خودم. هنوز حالم کاملاً خوب نشده و تنگی نفس همراهم است. چند روز پیش پلهها را پیمودم تا به طبقه دوم ساختمانی بروم. بالای پلهها نفسم بند آمد و قلبم داشت از دهانم بیرون میزد. چنان سرگیجهای داشتم که مجبور شدم روی صندلی بنشینم. نیم ساعتی طول کشید که نفسم جا آمد و قلبم آرام گرفت. ریهام پاک است و سروصدای اضافی ندارد. متخصص داخلی گفت شاید کرونا روی قلبم تأثیر گذاشته و نارسایی قلبی پیدا کردهام. خیال دارم پیش متخصص قلب بروم و اکو و تست ورزش بدهم.
بگذریم. داشتم میگفتم که پس از مدتها روزی را در آرامش و سکوت طی کردم.
هفت صبح بیدار شدم و پس از مسواک زدن و نرمش صبحگاهی، با لذت صبحانه خوردم. برشی نان تست و تکهای پنیر و لیوانی چای شیرین شده با عسل. نان را خودم پختهام، نان تست با آرد کامل گندم. این دستورش است اگر که میخواهید آن را بپزید: نان تست با آرد کامل گندم
ملحفه تختخواب و حولهها را عوض کردم و داخل ماشین لباسشویی انداختم، آن را به کار انداختم، پشت کامپیوتر نشستم و نوشتم و نوشتم و نوشتم. پس از یک ساعت نوشتن، بیب بیب پایان کار ماشین لباسشویی به صدا درآمد. لباسهای شسته شده را از داخل ماشین بیرون آوردم و روی بند رخت پهن کردم.
سپس به سراغ اجاقگاز رفتم و فر را تمیز کردم. من معمولاً سالی یکبار، بهمنماه، فر را درستوحسابی تمیز میکنم. بهمن 1399 در اینستاگرام برنامه خانهتکانی 15 دقیقهای را اجرا کردم. خودم هم همراه شما انجام دادم، ولی حالم خوش نبود و بهزحمت روزی 15-5 دقیقه خانهتکانی کردم. جان نداشتم فر را تمیز کنم. امروز بالاخره انرژی کافی را به دست آوردم.
مراحل نظافت فر:
- 1-شستن توری فر با سیم و مایع ظرفشویی
- 2-شستن سینی فر با آب گرم و مایع ظرفشویی
- 3-جارو کردن خردههای نان و کیک از داخل فر با جاروبرقی
- 4-پاشیدن اسپری اجاقگاز پاککن به داخل فر و دستمال کشیدن داخل فر
- 5-تمیز کردن شیشه فر با جان کندن! با سیم و مایع ظرفشویی و اسپری و اجاقگاز پاککن و هر وسیله دیگری که عقلم میرسد و قول دادن به خود که مرتب شیشه فر را تمیز کنم و نگذارم یک سال چربیها روی شیشه بماسند و حرارت بخورند و مثل سیمان به شیشه بچسبند و جدا نشوند!
فر تمیز و براق، مرا سرشار از حس خوب کرد. آب جوش آوردم و داخل لیوان دستهدار ریختم و چای کیسهای را داخل آبجوش انداختم و تکان دادم تا رنگ بگیرد. روی مبل راحتی نشستم و نفس تازه کردم. جرعهای چای نوشیدم. بعد بیسکوییت را داخل چای فروکردم تا کمی نرم شود. قبل از آنکه بیسکوییت وا برود و در چای حل شود آن را از لیوان بیرون کشیدم و گاز زدم. بازهم جرعهای چای نوشیدم. موقع نوشیدن چای و خوردن بیسکوییت حسابی حواسم را جمع میکنم، چون نرم کردن بیسکوییت در چای، زمانبندی دقیقی دارد. اگر زود بیسکوییت را از چای بیرون بیاورم، درست نرم نمیشود و اگر کمی تعلل کنم، وا میرود و من میمانم یک لیوان چای مالامال از تکههای بیسکوییت. هم چای از کفم میرود و هم بیسکوییت. بیشتر اوقات میتوانم بهموقع از بیسکوییت نرم شده در چای لذت ببرم، ولی گاهی اوقات جنس بیسکوییت زیادی نرم است و زمانبندی درست از آب درنمیآید.
مدتها بود اینهمه از چای و بیسکوییت لذت نبرده بودم. چه لذتهای عمیق و سادهای در زندگی وجود دارد. کافی است که دست دراز کنی و آنها را بگیری. پس چرا دست دراز نمیکنیم و چشمانتظار شادمانی میمانیم؟
میز را چیدم. ماهیتابه چدنی را روی اجاقگاز گذاشتم. با برس کمی روغن به کف آن مالیدم. سه همبرگر روی آن چیدم و شعله ملایم را روشن کردم. تا ماهیتابه گرم شود، کاهو و خیار و گوجه خرد کردم و سالاد ساختم. همبرگرها به جز جز افتادند. زمان گرفتم: پنج دقیقه یکطرف را سرخ کردم و پنج دقیقه طرف دیگر را. بعد روی هرکدام یک ورقه پنیر گودا قرار دادم. همسر و پسرم از راه رسیدند. ناهار در سکوتی لذتبخش صرف شد. پسرم ظرفها را شست.
فر را روشن کردم و حرارت را روی 200 درجه سانتیگراد تنظیم کردم. شب قبل سینه بوقلمون را در آبنمک غوطهور کرده بودم. آن را از آبنمک بیرون کشیدم و با دستمال آشپزخانه خشک کردم. با برس روی روغن و نمک و فلفل مالیدم. کف سینی فر یک ردیف پیاز حلقه و چند حبه سیر چیدم و سینه بوقلمون را روی آن گذاشتم. سینی را داخل فر داغ قرار دادم. حرارت را کم کردم به 180 درجه سانتیگراد رساندم.
پسر به آپارتمان خود رفت و پدر خوابید. من روی مبل راحتی نشستم و تبلت به دست گرفتم تا آخرین کتاب روث ور را مطالعه کنم: «یکبهیک». به نظرم اگر «تکبهتک» ترجمه بهتری است. شاید هم عنوان «قتل در کلبه زمستانی» هیجانانگیزتر باشد، مدل نامگذاریهای آگاتا کریستی. ده مهمان و دو میزبان در کلبه زمستانی در کوههای آلپ در میان بهمن و توفان گیر افتادهاند. برق قطع شده، اینترنت قطع شده. تلفن قطع شده. همه راههای ارتباطی با دنیای بیرون قطع شده و مهمانها یکی پس از دیگری به قتل میرسند... دا دا دا داااااااا!
آنقدر به بوقلمون سر زدم و با ترمومتر بهش سیخ زدم تا بالاخره دمای داخلی گوشتش به 160 درجه فارنهایت رسید و خیالم راحت شد که کاملاً پخته است.
سینه بوقلمون حدود دو کیلو گوشت سفید عالی دارد. وقتی به این روش پخته شود، کاملاً آبدار و لذیذ است. من سینه بوقلمون را میپزم، برش میدهم و در یخچال نگه میدارم. یک هفته سالم میماند. در طول هفته، برشهای گوشت بوقلمون را بهصورت سرد استفاده میکنم: ساندویچ بوقلمون. البته میتوانید سینه بوقلمون را بپزید، همان موقع سرو کنید و هرچه باقی ماند نگه دارید، ولی من درواقع غذای چند روز را یکدفعهای حاضر میکنم. بوقلمون گوشت کمچرب و خوشمزهای دارد. ما یک روز در میان بوقلمون میخوریم.
آقای شوشو از خواب بیدار شد و هر دو عازم پیادهروی در پارک شدیم.
یک روز آرام و پرکار و مفید و مفرح... خدایا شکرت...
پینوشت: سهشنبه هشتم تیر پیش متخصص قلب رفتم. نوار قلب گرفت و اکو کرد. قلبم کاملاً سالم است. تنگی نفس و خستگی زودهنگامم به خاطر دوره نقاهت کرونا است. دوره نقاهتی که نمیدانم قرار است چند ماه طول بکشد. تا حالا که بیش از سه ماه شده است. خدا را شکر که قلبم سالم است. دوره نقاهت هم میگذرد.