سالها بود سینما نرفته بودم. آخرین باری که پا به سالن سینما گذاشتم سال 1392 بود و برای تماشای فیلم گذشته ساخته اصغر فرهادی. جدایی نادر از سیمین اذیتم کرده بود، به خاطر پیر آزاری. فیلم گذشته هم اذیتم کرد به خاطر پیچیدگیها و بدفهمیهایی که در خانوادههای ناتنی وجود دارد و فرهادی به زیبایی برخی از آنها را به نمایش درآورده است. وقتی فروشنده اکران شد و حتی پسازاین که اسکار گرفت، رغبتی به دیدنش نداشتم. چند سال پس از اکران فروشنده، چند دقیقه اول آن را دیدم، ولی تصور کتک خوردن زن بهقدری اذیتم کرد و نتوانستم ادامه بدهم.
حالا فیلم قهرمان اکران و روانه اسکار شده است. در تبوتابم که آیا فرهادی اسکار سوم را دریافت میکند؟ هر بار راهی تهران شدیم، روی بیلبوردها تبلیغ فیلم قهرمان را دیدیم و بالاخره تصمیم گرفتیم پس از هشت سال، به سالن سینما برگردیم.
در اینترنت جستجو کردم تا ببینم فیلم در کدام سالنها به نمایش درآمده. دیدم در ایران مال هم نمایش دارد. چند وقتی بود دلم میخواست این بازار بزرگ و مدرن تهران را ببینم. انتخاب سینمای ایران مال برای تماشای فیلم قهرمان، یک تیر و دو نشان میشد. بلیت را برای سئانس ظهر جمعه خریدم.
جمعه 26 آذر 1400
بدون عجله صبحانه خوردیم و از خانه بیرون زدیم. همانطور که میدانید ما ساکن رودهن هستیم، در 30 کیلومتری شرق تهران. ایران مال در غرب تهران. راه درازی در پیش داشتیم. خوشبختانه همه مسیر، بزرگراه بود و هیچ ترافیکی نداشت، ولی یک ساعت و نیم طول کشید تا به ایران مال برسیم.
ماشین را در پارکینگ وسیع و دلباز ایران مال پارک کردیم و بهسوی سینما راه افتادیم. رفتیم، رفتیم، رفتیم، مگر میرسیدیم؟! کمکم نگران شدیم مبادا سئانس سینما را از دست بدهیم، ازبسکه ایران مال بیسروته و بزرگ است و متأسفانه بدون تابلوهای راهنما. پرسان پرسان سینما را پیدا کردیم. در دستگاه چاپ بلیت، کد را وارد کردیم و بلیتها را گرفتیم. قبل از شروع فیلم 15 دقیقه وقت داشتیم. دوری زدیم و انگشتبهدهان ماندیم از عظمت بنا و زیبایی آن. برگشتیم و روی مبلهای شیک سالن انتظار سینما نشستیم. بالاخره در سالن باز شد و توانستیم وارد شویم. 9 سالن نمایش داشت. ما به یکی از سالنهای کوچک هدایت شدیم و در سالن نیمهخالی نشستیم.
چه فیلمی بود... چه فیلمی... سومین اسکار نوش جان اصغر فرهادی باشد انشاالله...
فیلم درباره مردی است که به خاطر بدهی به زندان افتاده و یافتن 17 سکه طلا در کنار خیابان.
نفسمان بند آمد، تکتک سلولهای بدنمان لرزید، بغض، گلوی مان را فشرد و اشک، چشمانمان را تر کرد. فیلم که تمام شد، همسرم با چشمهای خیس گفت: اصغر! آخه یه اسکار ارزششو داره که اینقدر جیگر ما رو می سوزونی؟!
فیلم طولانی است: دو ساعت و ده دقیقه و به چشم من بسیار طولانیتر آمد. انگار بیست ساعت بود. وقتی از سالن بیرون آمدیم، فکر میکردم شب شده است، درحالیکه دوی بعدازظهر بود. گیجوویج در ایران مال راه افتادیم. گرسنه بودیم و دنبال رستوران میگشتیم. نبودن تابلوهای راهنما و گمگشتگی خودمان باعث شد نیم ساعتی چرخ چرخ بزنیم تا فود کورت را پیدا کنیم.
غذا خوردیم و کمی حالمان جا آمد. شروع به گشتوگذار در ایران مال کردیم. آبشار بزرگ را دیدیم. از تیمچه بازدید کردیم. تیمچه بخشی از ایران مال است که بهصورت بازارهای سنتی ایران ساخته شده. کتابخانه عظیم جندیشاپور را دیدیم و سالنی که بهصورت محلههای شیک و قدیمی اروپایی درآمده است. از بس راه رفتیم، از پا درآمدیم و نتوانستیم بقیه ایران مال را ببینیم. بهسختی مسیر برگشت به پارکینگ را پیدا کردیم و راه طولانی بازگشت به خانه را در پیش گرفتیم. روز خوشی بود. جای شما خالی.
از من به شما گفتن، فیلم قهرمان را ببینید و اگر ساکن تهران هستید یا گذرتان به تهران افتاد، از ایران مال بازدید کنید. بسیار لذتبخش است. در حال حاضر ایران مال ورودیه ندارد. نمیدانم در آینده چه خواهد شد.