وقتی در عروسی نوه عمو جان بودیم، با گروه طبیعتگردی قرار یک پیکنیک را گذاشتیم. من، والدین و خواهرم را هم دعوت کردم که با استقبال خوبشان روبرو شد. هر چه به روز پیکنیک نزدیکتر شدیم، افراد بیشتری قرار را لغو کردند. ماندیم هفت نفر: من و آقای شوشو، والدین من و خواهرم، پسرعمه و همسرش.
چهارشنبه 13 مهر، ساندویچها را آماده کردم و کولهها را چیدم. پنجشنبه 14 مهر 1041، نیم ساعت زوتر از موعد در محل قرار بودیم. میدانید که من و آقای شوشو بشدت آن تایم هستیم و نهتنها بهموقع سر قرار میرسیم، بلکه معمولاً 30-15 دقیقه زوتر میرسیم! نیم ساعت منتظر ماندیم تا موقع قرار شود، بعد 15 دقیقه اضافهتر منتظر ماندیم که دیگران از راه برسند. از راه نرسیدند! به پسرعمه تلفن کردیم، گفت: من دیشب ساعت 11 پیامک فرستادم که ما نمیآییم. مگه پیامک به دستتون نرسید؟ پیامکی به دستمان نرسیده بود. با والدینم تماس گرفتیم. گفتند پنج دقیقه دیگر میرسند. سرتان را درد نیاوریم که ما بهجای ساعت 9، ساعت 10 حرکت کردیم. از گروه بیستنفرهمان، فقط پنج نفر باقی مانده بودند.
هوا عالی بود. یک روز پاییزی ملس. آسمان آبی، خورشید درخشان، ولی بیرمق و بیآزار، نسیمی خوشبو وزان که بوی برگهای گردو را به اطراف میپراکند. اینهمه را به فال نیک گرفتیم و راه افتادیم.
در جاده فیروزکوه، به هر فرعی که وارد شوید، پس از پیچوتاب خوردن در جاده معمولاً آسفالته به روستایی باصفا میرسید. رودخانهای هست و درختانی سرسبز و سر به فلک کشیده. قصد پیادهروی نداشتیم. میخواستیم زیرانداز را در سایه درختی پهن کنیم و روی آن دراز بکشیم. همین کار را هم کردیم.
حبله رود از کنارمان رد میشد. من و همسر و خواهرم تصمیم گرفتیم کفش و جوراب را دربیاوریم، به دل آب بزنیم و از عرض رودخانه بگذریم.
پدرم گفت:
- این رودخونه پرآب و خروشانه. به آب نزنین! آب شما رو میبره.
گفتیم:
- اگه دیدیم آب عمیقه، برمیگردیم.
پدرم گفت:
سهتایی دستهای همدیگر را گرفتیم و زنجیر ساختیم و به آب زدیم. به وسط رود که رسیدیم، آب به بالای ران رسید و شدت جریان آب داشت زیر پایمان را خالی میکرد. مجبور شدیم برگردیم. حق با پدرم بود. حبله رود، رودی پرآب و عمیق است. ولی جایتان خالی! چه آب سردی بود. پاهایمان چنان یخزده بود که نیم ساعتی حس نداشت.
ناهار خوردیم. کمی دراز کشیدیم و به خانه باغ والدینم برگشتیم. بازی کردیم. بازی «پایاپای»
توضیح: در بازی رومیزی و کارتی و پرهیجان «پایاپای»، بازیکنان در نقش تاجرانی هستند که در یک بازار شلوغ، به دادوستد کالاهایشان مشغول هستند. بازیکنان به شکل همزمان و سرعتی و با تعویض کارتهایشان با یکدیگر، تلاش میکنند تا تمام کارتهای یک کالا را در دست خود جمعآوری نمایند. بازیکنی که سریعتر بتواند یکدست از یک کالا را جمعآوری نماید با زدن زنگ، برنده یک دور از بازی میشود.
توضیح کاملتر در لینک زیر:
بازی فکری پایاپای
آنقدر داد زدیم و کالاهایمان را عرضه کردیم که گلویمان گرفت! شام سادهای خوردیم و به خانه برگشتیم. روز زیبایی بود. مدتی از غوغای روزگار دور بودیم. انشاالله برای شما هم خوشی و شادی باشد.