تحویل سال ساعت شش و نیم صبح بود. قرار نداشتیم بیدار شویم، ولی ساعت شش بیدار شدم و دلم نیامد دوباره بخوابم. کنار سفره هفتسین نشستم و به برنامه بینمک رادیو گوش دادم تا بالاخره آن لحظات جادویی از راه رسید:
یا مقلبالقلوب و الابصار...
تیکتاک! تیکتاک! تیکتاک!
بـــــــــــــــــــــــــوم!
آغاز سال 1403 هجری شمسی
حین شنیدن این جملات، قلبم تاپتاپ میکرد و خوشی زیر پوستم پخش میشد. عاشق این لحظه سال هستم.
به سالی که گذشت فکر میکنم.
در ابتدای سالنامه 1402 نوشتهام: سال خرگوش- پیشبینی میشود امسال، سال امید باشد و ثروتهای زیادی به ارمغان آورد. مردم میتوانند انتظار رفاه، امید و آرامش را داشته باشند.
واقعاً اینطوری بود؟ طالع بینی و تأثیر ستارگان در سرنوشت آدمی را دوست دارم، ولی فقط در حد تفریح و کنجکاوی. هرگز تصمیمهای مهم زندگی را بر این اساس نگرفتهام. نمیدانم بهراستی ستارگان بر زندگی ما انسانهای حقیر تأثیری دارند یا خیر.
سال 1402 برای من چگونه سالی بود؟ سالنامه را ورق میزنم و یادداشتهای خرچنگقورباغهام را بهزحمت میخوانم:
بهار
- ماشینم را فروختم.
- دوچرخه خریدیم. تا پایان سال فقط یکبار سوار دوچرخهام شدم.
- بهصورت فشرده در انواع کنگرهها و سمینارهای پزشکی شرکت کردم تا امتیاز کافی برای تمدید پروانه مطب را کسب کنم.
- پسرعمهام فوت کرد.
- به یاد پسرعمه تا دشت آزو پیادهروی کردیم و تا پای درخت معهود رفتیم و با او خداحافظی کردیم.
- جشن تولدم را در خانه والدین برگزار کردیم.
- روز تولدم (31 خرداد) بهسوی آنتالیا پرواز کردیم.
تابستان
- تابستان را با سفری دلچسب به آنتالیا آغاز کردیم. به هر سه نفرمان بسیار خوش گذشت.
- پدرم، باغ دماوند را به نام ما، سه فرزندش، کرد، صلح عمری.
- اطلاعات شهرهای رم، فلورانس و ونیز را زیرورو کردم تا یک برنامه سفر عالی بریزم.
- نتوانستیم از سفارت ایتالیا وقت بگیریم. مقصد را بهطرف اسپانیا کج کردیم.
- اطلاعات مادرید و بارسلون را زیرورو کردم.
- همسرم یک پیشنهاد کار عالی از دوبی دریافت کرد.
پاییز
- برای بررسی شرایط کار به دوبی سفر کردیم. شرایط بهگونهای نبود که تصور میکردیم. پیشنهاد کار را رد کردیم.
- بالاخره فهمیدم برای رونق کار در اینستاگرام، لازم است آموزش ببینم! شروع به یادگیری و تمرین کردم.
- دو دوست عزیز یافتم. یکی ساکن گیلاوند و اهل طبیعتگردی و دیگری ساکن آپارتمان خودمان و استاد شیرینی و کیک پزی.
- مدتی بود پدرم به خاطر نامنظمی ریتم قلب، سرگیجه داشت. اول فروردین که برای دیدوبازدید رفتیم، سرش زخم بود چون زمین خورده بود. 22 آبان 1402 پیس میکر گذاشت.
- سفری کوتاه به محمودآباد و ساحل سرخرود داشتیم. خوش گذشت.
زمستان
- پسرم در امتحان جامع کتبی و شفاهی با نمره الف قبول شد.
- به خاطر اینستاگرام سرم حسابی گرم است. پیج رشد خوبی دارد.
- من و همسرم به همراه پسرم و خواهرم چهارتایی به استانبول سفر کردیم.
جمعبندی دستاوردها و خوشیها و پیشرفتها و تجربهها:
افزایش تعداد فالوئرهای پیج اینستاگرام از 5 هزار به 27 هزارتا.
سه سفر خارج از کشور و یک سفر به شمال
تمدید پروانه مطب با گذراندن خدا تا سمینار و کنگره پزشکی
دشت آزو، اذغال چال با هزار جور بدبختی و یکبار عمران.
دو بار دچار آنفولانزا شدم، بعلاوه تمام زمستان درگیر یک بریج دندانی برای سمت چپ فک بالا بودم و متأسفانه کار تمام نشد.
وزنم ثابت مانده است و همچنان پنج کیلو اضافهوزن دارم.
پسرم امتحان جامع دکترا را بهسلامت پشت سر گذاشت. فقط پایاننامهاش باقی مانده است.
در پایان هرسال خود- ارزیابی انجام بدهید و این سؤالات را از خودتان بپرسید:
- چه دستاوردهایی داشتم؟
- چه خوشیهایی داشتم؟
- وضعیت مالیام چطور بود؟
- وضعیت سلامتیام چطور بود؟
- چه مطلب جدیدی یاد گرفتم؟
- چه تجربه جدیدی کسب کردم؟
چهکارهایی را میشد بهتر انجام بدهم؟ بهعبارتدیگر چه اشتباهاتی مرتکب شدم؟ وقتی بهجای نوشتن کلمه «اشتباه» که بار منفی دارد و سرزنش خود به بار میآورد، با جمله زیبای «چهکارهایی را میشد بهتر انجام بدهم؟» از خود سؤال میکنم، نهتنها اشتباهم را مرور میکنم، بلکه درباره راهحلش هم فکر میکنم، بدون سرزنش خود. کلام ما معجزه میکند. اگر کلام ما مثبت باشد، به ما نیرو و قدرت میدهد.
حالا نوبت شماست: سال 1402 برای شما چگونه سالی بود؟