ماشاالله امسال تعطیلات عید سه هفته طول کشید! بااینکه روزها و ساعتهای کاری من و همسرم ارتباطی به تعطیلات رسمی ندارد، از اینهمه تعطیلات حوصلهام سر رفته بود. همهجا تعطیل بود و کارها رویهم تلنبار شده بود.
از اول شروع میکنم:
روز اول عید برای عید دیدنی به خانه والدین من رفتیم و سبزیپلو ماهی و کوکو خوردیم. جای شما خالی که بسیار لذیذ بود. مادر همسرم همراه خواهر همسرم شمال بودند. برای عید دیدنی صبر کردیم تا آنها از سفر برگردند.
پنجم فروردین والدین و خواهر و برادرم به خانه ما آمدند. بعد از مدتها چیز کیک را داخل فر درست کردم که با استقبال همگانی روبرو شد.
دهم فروردین برای عید دیدنی به خانه مادر همسرم رفتیم. برای ناهار کباب خریدیم و سهتایی نوش جان کردیم.
روز ششم و یازدهم دو تا از دوستان نازنینم برای دیدنم آمدند و من تا پایان تعطیلات، بازدیدشان را پس دادم.
۱۶ فروردین به خانه خواهر همسرم رفتیم و ۲۳ فروردین آنها به خانه ما آمدند.
کل عید دیدنیهای ما همین بود، ولی تکتکشان لذتبخش و شیرین بود. بچه که بودم از صبح راه میافتادیم و تا شب به خانه همه بزرگترها سر میزدیم. در هر خانه یک استکان چای و یک شیرینی نخودچی میخوردیم و یا علی! خانه بعدی. آنهم خوب بود، ولی روش الان ما بهتر هست.
در باغ والدینم شکوفهها باز شده بودند و به همین بهانه دو بار پیششان رفتیم. درختها قدیمی و فرسوده شدند و شکوفه زیادی نداشتند. خواهر و برادرم «جشن شکوفهها» را تدارک دیدند. پنجشنبه ۳۰ فروردین همگی راهی لواسان شدیم تا باغهای گیلاس را ببینیم. همگی غرق شکوفه بودند. نمیدانم جشن شکوفههای گیلاس در ژاپن چگونه برگزار میشود، ولی ما هر سال با تماشای شکوفهها و برگزاری پیکنیک، حضور کوتاهمدت شکوفهها را گرامی میداریم.
چند سال پیش من ۸ کیلو اضافهوزن داشتم. با کمک رژیم غذایی ظرف سه ماه به وزن ایدئال رسیدم، ولی موهایم دستهدسته ریخت. از گرسنگی کشیدن هم به جان آمدم. وزنم دوباره اضافه شد. دو سال اخیر ۵ کیلو اضافهوزن دارم که محکم سر جایشان چسبیدهاند و ذرهای کم نمیشوند. من فقط مواظب بودم که وزنم ثابت بماند و اضافهتر نشود. مسئله فقط وضعیت ظاهری نبود که به کمک یک گن ساعت شنی، در مهمانیها شکم را جمعوجور میکنم. متأسفانه چربی و قند خون هم افزایش پیدا کرد.
از اول اردیبهشت من و همسرم در یک اقدام انتحاری تصمیم گرفتیم رژیم پرپروتئین کتوژنیک را امتحان کنیم. امروز سوم اردیبهشت است و من دو روز اخیر فقط گوشت خوردم، بدون یکتکه نان یا یک قاشق برنج. یک پاتیل گوشت گوسفند، کلهپاچه، املت چربوچیلی، تخممرغ پخته و امثال هم. دلم برای میوه لک زده. مدام به بستنی فکر میکنم، آنهم بستنی قیفی با شیر تازه و یا بستنی زعفرانی با تکههای خامه. آخ که برای تکهای نان، جان میدهم. تنها مزیت این رژیم این است که گرسنگی نمیکشم. خدا کند نتیجه داشته باشد.
شما در فروردین چه کردید؟