پنجشنبه ۴ مرداد – رنگ مو و دکلره
قبلاً نوشتهام که از رنگ مو سر درنمیآورم. بعد از دو تلاش مذبوحانه برای رنگ کردن مو در خانه، تصمیم گرفتم رنگ کردن مو را یاد بگیرم. متأسفانه از نوشتههای اینترنت سر درنیاورم. هیچ ویدئوی مفید یا نوشته معنیداری درباره رنگ مو در خانه پیدا نکردم.
توجه کردید اگر مطلبی را گوگل کنید، اکسپلور اینستاگرام پر از پستهای مربوطه میشود؟ برای من هم همین اتفاق افتاده. الان نصف پستهای اکسپلورم درباره رنگ کردن مو است. این میان یک نفر مدعی شد میتواند بهصورت آنلاین رنگ کردن مو را یاد بدهد. هزینه را پرداخت کردم و قرار شد پنجشنبه ده صبح شروع کنیم.
رأس ساعت ده تماس گرفت. از وقتشناسی او خیلی خوشم آمد. شروع کردیم و چه شروع کردنی! هفت عصر تمام شد! تمام موهایم را دکلره و سپس رنگ کردم. رنگ بسیار روشنتر از چیزی شد که موردنظرم بود. موهایم خشکیده و نازک شدهاند. قیافهام زرد و نزار و بیمارگون است و خلاصه گندی زدم به کلهام، ولی اعتراف میکنم که خوشحالم! تا حدودی از قضایای رنگ مو سر درآوردم. فعلاً دربه در ماسک آبرسان هستم که موی طفلکیام را ترمیم کنم.
جمعه ۵ مرداد – پختن کیک تولد
به خاطر بالا رفتن وزن و قند خون، مدتی است کیک و شیرینی نمیپزم، ولی برای مناسبتها و تولدها آستین بالا میزنم و تخممرغ و شکر و وانیل را در کاسه همزن میریزم و خودم را به دست فرایند آرامشبخش و لذتبخش پختن کیک می سپرم.
برای روز تولد آقای شوشو تصمیم گرفتم یک کیک کوچک به قطر ۱۵ سانتیمتر بپزم و با خامه تزئین کنم. خیال داشتم کیک اسفنجی را در سینی رولت بپزم و سپس دو دایره ۱۵ سانتی از آن جدا کنم. یک رینگ ۱۵ سانتی به همین منظور خریدم. غافل از اینکه اندازه رینگ ۵/۱۵ سانت است و سینی رولت من ۴۰ در ۳۰. نتوانستم از رینگ استفاده کنم. روی کاغذ دایرهای به قطر ۱۲ سانت کشیدم. این الگو را روی کیک گذاشتم و دو قطعه گرد بریدم. لایه اول را روی سینی چرخان گذاشتم و روی آن را با خامه پوشاندم. لایه دوم را به همین ترتیب چیدم. تکههای باقی مانده کیک را سرهم کردم و لایه سومی ساختم و با خامه بهم چسباندم. بعد سطح بالایی و پهلوهای کیک را با خامه پوشاندم. هوا بشدت گرم بود. اواخر کار، خامه آب شد و نتوانستم چند تا گل خامهای روی کیک بگذارم. ترافل های رنگی را روی کیک پاشیدم. یک کیک بسیار ساده. آن را در یخچال گذاشتم تا خامه و کیک ممزوج شوند و طعمی شگفتانگیز بسازند.
شنبه ۶ مرداد – تولد آقای شوشو
شنبه ۶ مرداد روز تولد همسرم بود. تصمیم داشتیم جمعه سهتایی برویم رستوران. پسرم گفت تعداد مشاورههای روز جمعهاش زیاد است. پس برنامه را به روز شنبه موکول کردیم.
جمعهشب پسرم پیام داد که هواشناسی گفته روز شنبه شدت UV بسیار زیاد است و بهتر است از خانه خارج نشویم. گفتیم برنامه را به وسط هفته موکول کنیم. کمی گذشت و دیدم همسرم در خود مچاله شده و گوشهای کز کرده است. مثل یک بچه که به چیزی دل بسته و بدقولی والدینش او را غمگین کرده است. شاید هم اینها تصورات من است و همسرم اصلاً در این حال و هوا نبود، ولی من اینطور برداشت کردم.
روز تولد همسرم تقریباً وسط تابستان است و وقتی بچه بوده معمولاً برایش جشن تولد نمیگرفتند چون همکلاسیهایش در دسترس نبودند و افراد فامیل هم مسافرت میرفتند. همسرم همیشه با تلخی از این موضوع یاد میکند. بهویژه که جشن تولد خواهرش هرسال مفصل برگزار میشده. به نظرم آمد به هم خوردن برنامه مختصرمان، همان حس بد کودکی را در او زنده کرد. البته این برداشت من است، شاید اشتباه میکنم. درهرصورت این برداشت باعث شد قلبم مچاله شود. اعلام کردم اشعه که چیزی نیست، اگر از آسمان موشک هم ببارد، ما جا نمیزنیم و برنامه رستوران سر جایش است.
شنبه اول حمام کردم و موهایم را پیچیدم و بعد استوری های اینستاگرام را آماده کردم. آرایش کردم و چیتان پیتان و همراه پسرم دنبال آقای شوشو رفتم. او را از داروخانه برداشتیم و بهسوی تهران حرکت کردیم. جاده خلوت، بزرگراهها خلوت، خیابانها خلوت... وای که چقدر خوب بود. ما سه نفر به خاطر رژیم کتو، فقط گوشت میخوریم. پس بشقابها را پر از کباب کردیم و با نان داغ و تازه نوش جان کردیم و سپس به رودهن برگشتیم. یک جشن تولد بسیار ساده و البته صمیمی و دوستداشتنی.
پسرمان را پیاده کردیم چون مشاوره داشت، خودمان برای خرید مرغ و ماهی راهی خیابان شدیم. خریدها که انجام شد به خانه برگشتیم. چای دم کردیم و نوشیدیم. چه نعمتی است چای تازهدم. آخه چطوری فهمیدن آگه برگهای این گیاه را تخمیر و خشک و خرد کنن و در آبجوش بریزند، چنین نوشیدنی گوارایی به دست میآید که ذهن را تازه و شاداب میکند؟!
مرغ و ماهی را در فریزر جا دادم. یکی دو قسمت از سریال ماده تاریک را تماشا کردیم. ساعت هفت و نیم پسرمان آمد. کیک را آوردم و روی آن شمع گذاشتم. عکس گرفتیم و رژیم را شکستیم و کیک خامهای خوردیم.
در زندگی باید یاد بگیرید روزهای خوب را بشمارید. باید آنها را در جیبتان بگذارید و با خود حملشان کنید. پس من امروز را در جیبم میگذارم و میخوابم.
دوشنبه ۸ مرداد
قرار بود سه روز بعد از رنگ، موهایم را شامپو کنم. موهایم را شستم. ماسک مو آبرسان زدم. چند دقیقهای مهلت دادم. موهایم را آب کشیدم و با حوله کمی خشک کردم. ماسک مو و سرم مو زدم. موهایم نرمنرم شد. رنگش؟ نمیدانم. آقای شوشو بسیار پسندیده و قسمم داده که رنگ را تغییر ندهم. خودم هنوز نفهمیدهام، ولی نگرانیام درباره خشکی مو برطرف شد.
پنجشنبه ۱۸ مرداد
روزهای گرم مرداد یکی پس از دیگری میگذرند. صبحها به کار خانه و وبسایت و اینستاگرام میرسم و ناهار میپزم. موقع ناهار پدر و پسر به خانه میآیند و دورهم غذا میخوریم. رژیم کتو بهخوبی پیش میرود. بعد از ناهار جلوی تلویزیون چرت میزنیم. ساعت چهار چای مینوشیم و ساعت شش برای یک پیادهروی سریع و کوتاه از خانه بیرون میزنیم.
دیروز والدینم پیش ما بودند. مرغ بریان و کبابدیگی و کته و کیک هلو پختم. بعد از مدتها دو پیمانه برنج پختم. تمام غذا خورده شد و حتی یکلقمه اضافه نیامد. از همسرم پرسیدم: غذا کم بود؟
بعد از چندین ساعت آشپزی، خستگی به تنم ماند. هنوز نمیدانم باید چقدر گوشت و مرغ سر سفره باشد. موقع مهمانداری وضعیت بدتر است. مدیریت مقدار پلو و خورش برایم آسان است، ولی قلق این رژیم هنوز دستم نیامده است.
شنبه ۲۰ مرداد
اسباببازی جدید من «بیگودی» است. یادم میآید وقتی بچه بودم خانمها با موهای بیگودی پیچ شده در خانه میچرخیدند. سالها بود چنین منظرهای ندیده بودم. موهای زندایی همیشه مرتب است. راز آن را پرسیدم. معلوم شد هر شب موهایش را میپیچد و بیگودی به سر میخوابد. چقدر گشتم تا بالاخره بیگودی پیدا کردم. موهایم را پیچیدم، ولی قشنگ نشد. تحت آموزش زندایی، یاد گرفتم چطور موهایم را بیگودی پیچ کنم. چه معجزهای است! وقتی بیگودیها را باز میکنم و موها به زیبایی پیچوتاب میخورند. البته هنوز خوب یاد نگرفتم و نیاز به تمرین دارم. این روزها من تمام مدت با موهای پیچیده در بیگودیها، شبیه به آدم فضاییها در خانه میگردم. صبح و ظهر و شب!
یکشنبه ۲۲ مرداد
المپیک ۲۰۲۴ هم تمام شد. من پیگیر نبودم، ولی چند صحنه دیدم که اشکم درآمد. یکی بوسه ناهید کیانی بر شانه کیمیا علیزاده در حین مبارزه و یکی تعظیم حریف علی پور در مقابل او، آنهم وقتیکه او را شکست داده بود. مبارزه حسن یزدانی با رمضانوف را هم دیدم. هر بار یزدانی از شدن درد، ضعف میکرد و روی تشک دراز میکشید، قلبم تیر میکشید... کاش میشد برنامه افتتاحیه و اختتامیه را ببینم. من به رقابتهای ورزشی علاقه زیادی ندارم، ولی عاشق شکوه برنامههای افتتاحیه و اختتامیه هستم.
پنجشنبه ۲۵ مرداد
خواندن کاتالوگ رنگ مو را یاد گرفتم. متوجه شدم اطرافیانم که مرتب مو رنگ میکنند، خودشان یا در سالن، کاتالوگ رنگ مو را نمیشناسند! یعنی من سخت میگیرم؟
اولین بار برای روز عروسیام موهایم را شرابی کردم. آرایشگر انجام داد البته. هیچکس متوجه نشد که موهایم را رنگ کردهام! دومین و سومین بار موهایم را بلوند کردم. خیلی خوشگل شد و به من میآمد، ولی با اولین شستشو به زرد بسیار زشتی تبدیل شد. درباره رنگساژ و ... چیزی نشنیده بودم. آرایشگر هم راهنمایی نکرده بود. به همین دلیل رنگ قهوهای روی موهایم زدم و راحت شدم. چهارمین و پنجمین بار با کیت رنگ موی گارنیه رنگ کردم. اولی شماره ۵ بود که بعد از یکی دو بار شستشو قرمز بدرنگی شد. انگار روی موهایم حنا گذاشتهام. دومی شماره ۴ بود که از موهای طبیعی خودم هم تیرهتر بود.
من نتوانستم به آرایشگر و یا حتی کیت رنگ مو اعتماد کنم. به همین دلیل میخواهم از رنگ مو تا حدی سر دربیاورم. مربی آنلاین رنگ گفت من خیلی سؤال میپرسم! ناراحت شدم و ارتباطم را با او قطع کردم. حالا در مسیر کشف رمز و راز رنگ مو خودم هستم و خودم.
جمعه ۲۶ مرداد
بالاخره رنگ موی موردنظرم از راه رسید: بلوند خاکستری. تا بتوانم رفله های نارنجی مویم را برطرف کنم. از ذوقم صبح زود بیدار شدم. نمیخواستم سروصدا کنم که همسرم بتواند از تنها روز تعطیل هفتهاش لذت ببرد و به اندازهای که دوست دارد، بخوابد. پس سرم را به وبسایت و پیج اینستاگرام گرم کردم تا بالاخره آقای شوشو بیدار شد. ابتدا رنگ را با مقدار هماندازه اکسیدان ۶٪ مخلوط کردم. موها را به چهار دسته تقسیم کردم. از عقب به جلو فقط ساقهها را رنگ زدم. بعد ریشهها را به همان ترتیب رنگ کردم. بقیه رنگ را روی همه موهایم مالیدم و مقداری ماساژ دادم. ۱۵ دقیقه صبر کردم. راستش صبر نکردم، بلکه کف آشپزخانه را جارو زدم و تی کشیدم. موهایم را آب کشیدم و ماسک آبرسان زدم و موهایم را پیچیدم. دل تو دلم نیست که بالاخره موهایم چه رنگی شده است. خشک شدن موها با بیگودی سه چهارساعتی طول میکشد.
شنبه ۲۷ مرداد
رنگ موهایم قشنگ شد. نمیدانم چه اسمی دارد. شاید یکجور بلوند دودی باشد. باید دید بعد از شامپو کردن چه تغییراتی خواهد کرد. تا حد زیادی ترسم از رنگ مو ریخته. کانالهای خوبی درباره رنگ مو در یوتیوب پیدا کردم که از پایه تدریس میکنند. بعضیها برای آرایشگرهاست و بعضی برای افراد عادی که کارشان در خانه راه بیفتد. راستش علاقه ندارم رنگها را باهم مخلوط کنم. دلم میخواهد کیتهای رنگ مو دم دستم باشند و بتوانم با خیال راحت ازشان استفاده کنم. دو بار از گارنیه استفاده کردم. یکبار قرمز شد و یکبار قهوههای خیلی تیره. الان کیتهای رنگ موی گارنیه را جمع کردند و قاچاق محسوب میشود. باید دست به دامن پلت شد که مجوز دارد. دلم برای لورآل رفته، ولی زیاد در دسترس نیست. سوپریهای خارج از ایران قفسه پشت قفسه، کیت رنگ مو دارند. خوش به حالشان.
چقدر درباره رنگ مو نوشتم. خب... اینم مشغولیت فکری جدید من است. یک مدت سرم به کیک گرم بود و مدتی پختن نان، دلمشغولی من بود و حالا رنگ مو. خیال دارم یک پست ویژه درباره رنگ مو بنویسم و یافته هایم را در آن ثبت کنم.