زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1403/07/30 21:10

مهر ۱۴۰۳

جمعه  شش مهر

مادر یکی از دوستان فوت کرده است. من و همسرم برای شرکت در مراسم ختم، به تهران رفتیم. مسجد الغدیر. بعدازآن برای خرید تعدادی وسایل تحریر و گوشت و مرغ به چند جای دیگر سر زدیم. برای شرکت در ختم، بلوز و دامن و مانتو و کفش پاشنه‌بلند پوشیدم. یک جفت جوراب نخی و کفش ورزشی همراهم بردم تا برای مغازه‌ها با کفش پاشنه‌بلند تلوتلو نخورم.

 

سه‌شنبه  ده مهر

روزهای سرد و بارانی شروع شده. ما هنوز شوفاژ را روشن نکرده‌ایم، ولی پتوهای ضخیم‌تر را از بالای کمد پایین آورده‌ایم. من و آقای شوشو هرکدام سه پتو در ضخامت‌های متفاوت داریم بعلاوه نفری یک شمد نخی. با عوض شدن فصل‌ها، پتوهایمان را تغییر می‌دهیم.

ساعت ده صبح است. پشت میزتحریرم و جلوی لپ تابم نشسته‌ام. ماشین لباسشویی کار می‌کند و سروصدای موتورش، سکوت خانه را می‌شکند. یک صفحه ورد باز کرده‌ام و به آن زل زده‌ام تا چیزی برای نوشتن به ذهنم بیاید. حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله لبنان کشته شده است و مردم نگران شروع جنگ بین ایران و اسرائیل هستند. من هم نگرانم؟ نه! نمی‌دانم چرا نمی‌توانم در اضطراب جمعی مردم سهیم شوم. خیلی شجاع هستم یا خیلی بی‌خیال یا خیلی معنوی و وارسته؟ معنوی هستم، ولی وارسته خیر! بیشتر اوقات مطمئنم در این دنیا تنهای تنهایم. خودم هستم علیه همه پستی بلندی‌های زندگی و این مرا نمی‌ترساند.

یادتان هست دنبال تی‌شرت آستین‌بلند بودم و از روی اجبار سه تی‌شرت خریدم؟ یکی‌شان که به لعنت خدا نمی‌ارزید. دومی خوب بود. سومی را هنوز نپوشیده‌ام. روز جمعه تصادفی از جلوی فروشگاه تعطیلات رد شدیم و من توانستم دو تی‌شرت آستین‌بلند مطابق سلیقه‌ام بخرم. برند تعطیلات یک برند ایرانی است و کیفیت بسیار خوبی دارد. الان یکی‌شان را پوشیده‌ام. بلوز سبز با شلوار آبی که از قبل داشتم. هنوز بیگودی به سرم است. خب...

ساعت ده نوشتن را شروع کردم و الان ده و نیم است. نیم ساعت وقت برای نوشتم سه پاراگراف صرف کردم. دلم می‌خواهد بازهم رمان بنویسم. رمان اولم را خودم منتشر کردم. رمان دومم را نسل نواندیش منتشر کرد. رمان سومم هنوز منتشر نشده است. ایده‌ای برای رمان چهارم ندارم، ولی غرق شدن در نوشتن، بسیار شیرین است. کاش دوباره شروع کنم. اول باید کاراکتر اصلی را پیدا کنم. باز هم یک پزشک جوان؟ یک دختر معمولی؟ با آرزوها و خواسته‌های معمولی؟ راستش دل می‌خواهد این بار کاراکتر اصلی کمی زرق‌وبرق داشته باشد، یک عیب خیلی بزرگ یا یک برتری واضح. الهه الهام! به من سر بزن! باشه؟

یاد کریس بتی افتادم که می‌گوید: من منتظر الهه الهام در خانه نمی‌نشینم. می‌روم دنبالش می‌گردم و گیسش را می‌گیرم و کشان‌کشان به خانه می‌آورم! شاید من هم باید چنین کنم.

 

چهارشنبه یازدهم مهر

دیروز نوشتم در اضطراب عمومی مشارکت ندارم، دنیا فوری تو کاسه‌ام گذاشت! ایران ۲۰۰ موشک به سوی اسرائیل پرتاب کرد. وقتی همسرم این خبر را گفت، یک‌ساعتی بود که داشتم ویدئوهای متعدد پختن زرشک‌پلو و مرغ را تماشا می‌کردم و آب دهان قورت می‌دادم. وقتی خبر را شنیدم، لحظه‌ای نفسم بند آمد و در دلم شیون کردم: هرچی که با جون کندن ساختیم، به باد فنا میره... بعدی نفس عمیقی کشیدم تا تنگی نفسم برطرف بشه و دوباره سرگرم دیدن مراحل پخت مرغ مجلسی شدم.

هشت سال جنگ با عراق را با تک‌تک سلول‌های بدنم تجربه کرده‌ام. اگر جنگ با اسرائیل سر بگیرد، بسی هولناک‌تر از جنگ با عراق خواهد بود. ده بیست‌تا جای کلیدی تخریب شود، مثل نیروگاه‌های برق و چاه‌های نفت و پالایشگاه‌ها، به دوران عصر حجر برمی‌گردیم. خون ما که از خون مردم غزه رنگین‌تر نیست. ظرف یک ماه اخیر، حملات اسرائیل یک‌میلیون آدم را آواره کرده است. از دست ما مردم عادی کاری برنمی‌آید، غیر از داشتن امید برای ادامه صلح...

 

پنجشنبه ۱۲ مهر

با زنگ تلفن مادرم بیدار شدیم. خبر داد هفته دیگر عازم حج است. او و پدرم دیروز ثبت‌نام کردند. پس از ثبت‌نام پدرم گفته توانایی شرکت در مراسم حج را ندارد. مادرم پیشنهاد داد من و همسرم همراه او عازم مکه و مدینه شویم. نه این‌که ما را مهمان کندها. ما هم فیش حج داریم. خودمان خرج خودمان را بدهیم، ولی مادرم را همراهی کنیم. ما حساب‌وکتاب کوتاهی کردیم و نمی‌توانیم ظرف یک هفته برنامه‌های مالی و کاری‌مان را جفت‌وجور کنیم.

پدرم می‌خواست یک‌تکه زمین را بفروشد و پولش را بین ما سه فرزندش به شکل مساوی تقسیم کند. وعده بسیار خوبی بود و بعضی نگرانی‌های مالی ما را برطرف می‌کرد. من یک سال اخیر در حال مشتری یابی هستم. پس از یک سال یک مشتری مناسب پیدا کردم و قرار بود ۹ مهر معامله سر بگیرد که حسن نصرالله را کشتند. خریدار ترسید و پس رفت. من نفهمیدم ارتباط خرید زمین با کشته شدن رهبر حزب‌الله لبنان چیست، ولی حیف و صد حیف که یک سال تلاشم حرام شد. کاش فقط همین خسارت باشد.

ظهر همراه آقای شوشو عازم تهران شدم. اول رفتیم جمهوری زیر پل حافظ. یک دوربین فیلم‌برداری سونی داشتم. برای تولید محتوا خریده بودم، ولی زیاد استفاده نکردم، چون دوربین موبایل‌ها پیشرفته شد و تولید محتوا با موبایل ساده و باکیفیت است. دوربین را به اولین مغازه و با اولین پیشنهاد پنج میلیون تومان فروختم. بعد رفتیم مرکز خرید چهارسو. هولدر گردنی موبایل و هولدر رومیزی خریدیم. هولدر گردنی اختراع جالبی است. هولدر را دور گردنت می‌اندازی و دراز می‌کشی. بدون بکار گرفتن دست‌ها می‌توانی ساعت‌ها موبایل را تماشا کنی. فیلم ببینی یا کتاب بخوانی. برای ناهار ساندویچ مغز و ساندویچ زبان خوردیم. بسیار خوشمزه بود. به‌ویژه جعفری و پیاز خردشده داخل ساندویچ محشر بود. سری به منوچهری زدیم و من کیت رنگ موی لورآل دیدم. فوری خریدم.

 

جمعه ۱۳ مهر

صبح برای پیاده‌روی به دماوند رفتیم. یک روز زیبای پاییزی با هوای خوش و بوی گردوی تازه در فضا. گردوها رسیده و زمان گردو چینی است. لابه‌لای علف‌ها دو سه تا گردوی تازه پیدا کردیم. با سنگ شکستیم و گردوی تازه را نوبر کردیم. وقتی ما بچه بودیم، حدود ۵۰ سال پیش، زمان گردو چینی، یکی با چوب بلند بالای درخت گردو می‌رفت و گردوها را می‌زد تا به زمین بریزند. سپس ما گردوها را از روی زمین جمع می‌کردیم. دو بار جستجو می‌کردیم. بار سوم نوبت کم بضاعت‌ها بود، آن‌ها که زمین و درخت گردو نداشتند. ما کنار می‌رفتیم و می‌گذاشتیم آن‌ها لابلای علف‌ها را بگردند و به‌اصطلاح «سی چینک» کنند. سی چینک که جستجوی گردو برای بار سوم. نمی‌دانم هنوز چنین رسمی در دماوند برقرار است یا خیر.

بعدازظهر به کمک همسرم، موهایم را رنگ کردم. ریشه موها ۳ سانتیمتری بلند شده بود. تضاد بدی بین ریشه قهوه‌ای و ساقه‌های بلوند درست شده بود. بعلاوه رنگ بلوند به زردی می‌زد و دوست نداشتم. آقای شوشو ریشه مو در بخش پشتی سر را رنگ زد. مو بخش جلویی را. پانزده دقیقه طول کشید. کلاه پلاستیکی به سرم کشیدم و ۲۰ دقیقه صبر کردم. بعد ساقه‌های مو را رنگ کردم و ده دقیقه مکث دادم. موها را آبکشی کردم و با شامپو و نرم‌کننده داخل جعبه کیت رنگ مو، موها را شستم و تقویت کردم. بعد موهایم را با بیگودی پیچیدم و خوابیدم.

 

شنبه ۱۴ مهر

صبح بیگودی‌ها را باز کردم. رنگ موها خوب شد. ریشه‌ها هم تقریباً رنگ گرفتند. موهایم بلوند تیره شده است. قشنگ است. خدا پدر و مادرشان را بیامرزد که کیت رنگ مو را اختراع کردند. لورال کیت بی‌رنگ کردن مو در خانه هم دارد. فکر نکنم این‌یکی را بتوانم در ایران پیدا کنم. خوش به حال دوستانی که به همه محصولات لورآل به‌سادگی دسترسی دارند...

 

 

یکشنبه ۱۵ مهر

زنان ۲۹-۲۱ ساله هر سه سال و زنان ۶۵-۳۰ ساله هر پنج سال باید پاپ اسمیر انجام بدهند تا ازنظر کانسر دهانه رحم بررسی شوند. انجام معاینه زنان و پاپ اسمیر برای من بسیار ناخوشایند است. بعضی متخصصان زنان هم چنان با خشونت معاینه می‌کنند که انگار دشمن خونی ایشان هستید! امسال به خودم گفتم: ماموگرافی هم دردناک است، ولی تو سالی یک‌بار این درد را تحمل می‌کنی. حالا هر پنج سال یک‌بار، معاینه ناراحت‌کننده زنان را بپذیر. امروز به متخصص زنان مراجعه کردم. خانم دکتر نازنین بسیار با ملایمت معاینه کرد، ولی تمام مسیر بازگشت به خانه، تپش قلب داشتم و سرم گیج می‌رفت. انگار که مورد تجاوز قرار گرفته باشم.

 

دوشنبه ۱۶ مهر

من و همسرم رفتیم مطب دندان‌پزشک. این دکتر عزیزمان، ید طولایی در بدقولی و دیر آمدن دارد. ۱۵ دقیقه منتظر شدیم و دکتر نیامد. ما مطب را ترک کردیم. بدون حرص‌وجوش خوردن. هفته پیش پسرم دو ساعت و نیم منتظر دکتر نشسته بود.

 

چهارشنبه ۱۸ مهر

امروز چه روز خوبی بود. بعد از مدت‌ها وقتم را کاملاً خالی کردم تا آشپزی کنم.

اول نان تست با آرد کامل پختم. شب قبل خمیر را گرفته و داخل یخچال گذاشتم. صبح خمیر را دو ساعتی بیرون گذاشتم و بعد چانه کردم و بقیه قضایا.

بعد پای سیب پختم. اولین باری که پای سیب پختم پنجم تیر ۱۳۹۸ بود. بیش از پنج سال پیش... این بار به‌راحتی کراست را باز کردم. قبلاً برای وردنه کشیدن خمیر چقدر جان می‌کندم. یک تخم‌مرغ شکستم و کمی با چنگال زدم. با برس تخم‌مرغ را به روی کراست پای مالیدم و کمی شکر پاشیدم. پختن پای کمتر از یک ساعت طول کشیدم. یک ساعت هم صبر کردم تا خنک شود و سپس برش زدم. چه طعمی... چه عطری... ترش و شیرین و دارچینی. راهنمای پختن پای قبلاً در وب‌سایت نوشته‌ام.

برای حسن ختام امروز، آرد نول و آرد کامل و آب و مخمر و نمک را با هم مخلوط کردم و برای دو عدد نان همبرگری، خمیر گرفتم. خمیر را داخل یخچال گذاشتم تا صبح به‌آرامی تخمیر شود.

چه روز خوشی بود...

 

پنجشنبه ۱۹ مهر

تا شش صبح کتاب خواندم. بعد تا یازده صبح خوابیدم!

 

شنبه ۲۱ مهر

دیروز چقدر خوش گذشت. خانه دوستانمان دعوت بودیم. سی سال پیش دو تا از دوستان من با هم ازدواج کردند. سی سال پیش، من واسطه آشنایی این دو نفر بودم. خدای من! سی سال گذشته... دیشب حمام کردم و موهایم را بیگودی پیچیدم. صبح بیگودی‌ها را باز کردم و از دیدن پیج و تاب زیبای موهایم لذت بردم. گویا در ۵۷-۵۶ سالگی بالاخره یاد گرفتم چطور موهایم را مرتب کنم. پیراهن قرمزی پوشیدم و از این‌که کمرم باریک شده و به‌راحتی در پیراهن جا می‌شوم، بسی خوشحال شدم. البته گن ساعت شنی پوشیدم. به نظرم گن، هیکل را خوب نشان می‌دهد. هرچند که تحملش بسیار سخت است.

یازده صبح به سمت مهرشهر کرج راه افتادیم و ۱۲:۳۰ رسیدیم. غیر از ما، سه زوج دیگر هم دعوت بودند. گفتیم و خندیدیم و بسیار خوش گذشت. از زمان کرونا تابه‌حال، مهمانی نرفته بودیم. ساعت سه از دوستان خداحافظی کردیم. مقداری خرید برای مادرهمسرم انجام دادیم و به خانه او رفتیم. یک‌ساعتی پیش او نشستیم. مسیر برگشت به خانه، سه ساعت طول کشید. له‌ولورده به خانه رسیدیم. خسته شدیم، ولی ارزشش را داشت.

 

دوشنبه ۲۳ مهر

تا شش صبح خوابم نبرد. راستش شش صبح هم خوابم نمی‌آمد. به‌زور خودم را خواباندم. چرا خوابم نمی‌برد؟ پاهایم از مچ پا به پایین، گزگز می‌کرد. انگشتان و کف پاهایم چنان بی‌حس بودند که انگار از سرما یخ زده‌اند. یکی دو ماهی است که دچار این عارضه شده‌ام، ولی دیشب عذاب و اذیتش به‌حداعلا رسید.

بعدازظهر من و آقای شوشو یک املاکی جدید را به سر زمین بردیم. هنوز امیدم را از دست نداده‌ام. امیدوارم این تکه زمین به فروش برسد و گره‌ای از کارمان باز کند. موقع برگشتن از دماوند میوه خریدیم: سیب و خرمالو و نارنگی. میوه‌ها را صندوقی می‌فروشند و ارزان‌تر از میوه‌فروشی. کیفیتش هم عالی است.

 

چهارشنبه ۲۵ مهر

بالاخره واکسن آنفولانزا زدم. بهترین زمان تزریق واکسن آنفولانزا، دو هفته آخر شهریور است. یعنی قبل از این‌که باد پاییزی، آدم‌ها را مثل برگ‌های خزان‌زده به زمین بیماری بریزد، ولی من آن موقع بیمار بودم. بعد که بهبود پیدا کردم، مرتب کار پیش می‌آمد. امروز مثل بچه آدم کارهایم را کنار گذاشتم و خودم را در اولویت قرار دادم. هر چه اصرار کردم آقای شوشو واکسن نزد. در حالیکه او در معرض بیماری‌های ویروسی است و معمولاً اول او بیمار می‌شود و بعد به من سرایت می‌کند، البته غیر از امسال.

وقت کمی برای انجام کارهای روزانه‌ام دارم. قبلاً هفت صبح بیدار می‌شدم. همسرم اعتراض کرد که نمی‌گذاری من بخوابم. حالا صبر می‌کنم او خانه را ترک کند، حوالی نه صبح و بعد از جایم بلند می‌شوم. همسرم ساعت یک و نیم به خانه برمی‌گردد. یعنی هرروز فقط  سه ساعت و نیم وقت دارم که کارهایم را انجام بدهم. کارهای روزانه من شامل نوشتن مقالات وب‌سایت، تهیه پست و استوری اینستاگرام، نظافت خانه و آشپزی است. این سه ساعت ونیم در حال بدو بدو هستم. بعد از ناهار، خوابم می‌گیرد و دوست دارم جلوی تلویزیون چرت بزنم. ساعت ۴ چای می‌خوریم و ساعت ۵ به‌قصد پیاده‌روی از خانه خارج می‌شویم. بقیه بعدازظهر را حرف می‌زنیم یا فیلم تماشا می‌کنیم. آخر شب  و قبل از خواب مطالعه می‌کنیم. زندگی تنبلانه و لذت‌بخشی است، ولی آن چند ساعت صبح و انجام فشرده کارها اذیتم می‌کند. هنوز راه‌حلی برایش پیدا نکرده‌ام.

 

پنجشنبه ۲۶ مهر

من و همسرم سالی یک‌بار چشم‌ها و عینک‌هایمان را مورد معاینه قرار می‌دهیم. امروز راهی کلینک شدم. زودتر رفتم تا نوبت بگیرم، ولی پذیرش گفت امروز دکتر ندارند! دماغ‌سوخته برگشتم. به آقای شوشو خبر دادم که نیاید و در داروخانه بماند. سر راه برگشتن به خانه چند تا خرید کوچک داشتم که انجام دادم: ناخن‌گیر، چسب نواری شفاف، تخم‌مرغ و بیسکوییت رژیمی.

پیاده‌روی مرا بشدت خسته کرد. نمی‌دانم چرا. یک‌ساعتی روی مبل ولو شدم و استوری ها را آماده کردم. بعد برخاستم و آشپزخانه را مرتب کردم و برای ناهار سوسیس تخم‌مرغ درست کردم.

 

یکشنبه ۲۹ مهر

داریم سریال  Trying را می‌بینیم. زن‌وشوهری که بچه‌دار نمی‌شوند، تصمیم می‌گیرند یک فرزندخوانده بگیرند و با چالش‌هایی روبرو می‌شوند که هیچ انتظار نداشتند. یک سریال خوش‌ساخت انگلیسی. شیرین و ملایم.

داشتیم سریال را می‌دیدیم و هنرپیشه‌ها مرتب بستنی می‌خوردند. من داشتم غرغر می‌کردم که «اینا چقدر بستنی می خورن!» که آقای شوشو گفت:

  • پاشو بریم برات بستنی بگیرم!
  • الان؟ هوا تاریک شده!
  • خب ... تاریک شده باشه!
  • می‌خام برم کافی‌شاپ. همونجا بشینم و بستنی بخورم.
  • باشه! بزن بریم.!

در میان تعجب زیاد من، او به‌سرعت لباس عوض کرد و منتظر من شد. من هم مانتو روسری کردم و پیاده راه افتادیم. رودهن تعداد زیادی کافی‌شاپ دارد. من مشتری یکی از آن‌ها هستم: «شاد» محیط خوبی دارد و خوراکی‌هایش قابل‌قبول هستند. سه اسکوپ بستنی گرفتم: شاتوت و انبه و کارامل. هیچ‌کدام خیلی خوشمزه نبودند. بی‌خودی این‌همه شکر داخل شکمم ریختم. کاش فالوده و بستنی سنتی می‌خوردم. از مزه بستنی بگذریم، این کار همسرم، خیلی خوشحالم کرد. دلم را گرم کرد. خدایا خیلی دیر یار و دلدارم را رساندی، ولی دستت درد نکنه! خوب یاری برام فرستادی. مرسی!

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

مریم معتمد پویا

چقدر دلچسب و شیرین می نویسید.
خیلی خوب شد که دوربین فیلمبرداری تون که دیگه کاربرد نداشت رو فروختید.گل

پاسخ
گیس گلابتون

نظر لطف شماست خانم معتمد پویای عزیز. ممنونمقلب

پاسخ
بهار

غرق عشق میشم وقتی میخونم . میشه راز و رمز مرغ مجلسی هم بگی

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. نظر لطف شماست. تحقیقات من تا اینجا نشون داده دهها مدل پختن مرغ مجلسی وجود داره. هرکی هم مدعیه که بهترین روش رو خودش بلدهنیشخند یه سر به یوتیوب بزنین. من که به یوتیوب معتاد شدم. ببینم می تونم بقیه رو هم معتاد کنم؟

پاسخ
عفت حیدری

سلام و ادب خانم دکتر جان از نوشته های شما لذت بردم. خوب کاری کردین رفتن چک آپ منم چند تایی رفتم.داخلی و زنان و چشم پزشکی.معمولا با اکراه دکتر زنان می رم ولی هر جوری بود رفتم.لبخند

پاسخ
گیس گلابتون

درود بر شماگل

پاسخ
نیلوفر

سلام گیس گلابتون جان
امیدوارم که آبان ماه خیلی خوبی برای شما باشه. من اون موقعی که در مورد نان مینوشتید اصلا دنبال نان پزی نبودم گذشت و گذشت تا امسال خیلی اتفاقی شروع کردن به یادگیری نان و خوشبختانه خدا استاد خیلی خوبی سر راه من گذاشت و من یاد گرفتم بعد دوباره برگشتم خاطراتتون رو خوندم و کیف کردم. چند بار خواستم صفحه استادم رو برای شما بفرستم ولی گفتم شاید یه جور تبلیغ برداشت بشه ولی چون فکر میکنم شما تجربه هاتون رو با ما سهیم میشید من هم این تجربه خوب رو با شما سهیم بشم. استاد بیکری خانمی بسیار دریادل هستن که دستورهای اصلی و درست رو بی دریغ توی پیجشون و کانال تلگرامشون میگذارن اگه دوست داشتید به پیج ایشون سر بزنید ...


پاسخ
گیس گلابتون

پختن نان بسیار لذتبخشه. فکر نمی کردم یه وقتی اینقدر به این هنر علاقه مند بشم. ممنونم از معرفی استادتون. نیلوفر خانم ببخشید که نمیتونم استادتون رو در وبسایتم تبلیغ کنم. مطمئنم که درک میکنید.

پاسخ
عفت حیدری

سلام خانم دکترجون،خیلی هم عالی،منم خیلی ترسیدم ولی به این فکر می کنم خدا رحم کنه.چون متاسفانه دست ما نیست.در مورد چک آپها، من هم هفته گذشته بالاخره به دکتر داخلی،دکتر زنان و چند روز قبل به چشم پزشک مراجعه کردم.لازمه ولی خوب دکتر زنان هم برام سخته.حسی آمیخته به ناراحتی و شرم موقع معاینه دارم ولی دلم رو به دریا زدم و رفتم.عالی نوشتین مراقب خودتون باشینلبخند

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. معاینه زنان توسط افراد خشن، خیلی ناخوشاینده. آفرین که چکاپها رو انجام دادین.

پاسخ

گیس گلابتون شیرین گفتار🥰😍معاینه زنان برای پزشک زنان هم سخت وآزار دهنده هست... خیلی بیشتر از خود فردی که قراره معاینه بشه.. و همکاری نکردن بیمار این کار رو سخت تر میکنه... چند روز پیش یکی از بلاگرها هم راجع به بدرفتاری متخصص زنان نوشته بود. ولی واقعیتی که من تا الان از همه همکارام دیدم اینطور نیست. خودبخود چون این کار آزاردهنده هست بیمار احساس میکنه که باهاش بدرفتاری شده...

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم از توضیحات شما، ولی من خودم پزشک هستم. میتونم تشخیص بدم یکی داره با ملایمت معاینه میکنه یا داره با فشار و زور و بدون ملاحظه عمل میکنه.
پزشکی که اینبار من رو معاینه کرد، ملایم و ملاحظه کار بود، ولی نفس عمل برای من دشوار بود. با چندین پزشک زنان سر و کار داشتم که معاینه شان خشن بوده و حتی گفتارشون هم خشن بوده: چرا اینطوری میکنی؟ وا کن! وا کن! شل کن! شل کن!
پدر بیامرز اگه من واژینوسموس نداشتم که شل می کردم!!!

پاسخ
نجمه عزیزی

راجع به معاینه گفتید یاد مامایی افتادم که موقع زایمان کنارم بود. همین مدلی خشن شروع کرد. منم یه چیزایی میدونستم راجع به معاینه داخلی ولی دقیقا نمیدونستم چیه! یهو خیلی شوکه شدم تو اون وضعیت درد... گفتم ببین خانم تو ده‌ها بار تو این وضعیت بودی من دفعه اولمه دعوا نکن توضیح بده. دیگه خندید و توضیح داد...یادمه گفتم باشه ولی آخه تا کجا؟ دوباره خندید گفت تا وقتی سر بچه‌تو لمس کنم! دیگه رها کردم ...عجب شبی بود.

پاسخ
گیس گلابتون

من بیش از ۲۰ زایمان را مدیریت کردم و بچه را گرفتم. به عنوان پزشک، یکی از شیرین ترین تجربه های دنیاست لحظه بغل کردن نوزاد و چسباندن او به سینه. اونم نوزادی که همان لحظه به دنیا آمده. انگار تکه ای نور از بهشت به آغوش میگیری.

پاسخ
نجمه عزیزی

عجب...پس جزو مسیر تحصیل پزشکیه زایمان گرفتن هم. خیال می‌کردم فقط ماماها بلدن. دم شما گرم که چقدر تجربه دارید
از شما چه پنهون یکی از دلایل وسوسه بچه دوم برای من تجربه دوباره زاییدن بود چون فکر می‌کردم دیگه یه دور رفتم و ترس اولی هم نیست کلی سپرده بودم که هیچ مسکنی نمیخوام و بخیه هم نمیخوام میخوام قشنگ طبیعت زاییدن رو لمس کنم این بار بعد تو اوج درد یهو حس کردم کیسه آب پاره شده اما وقتی ماما و پرستار اومدن متوجه شدم دچار دکولمان جفت شده ام و دریای خون جاریه سراسیمه آماده‌م کرده‌ن برای اتاق عمل منم التماس می‌کردم که نه من میخوام طبیعی زایمان کنم دیگه گفتن بیخیال! داری میمیری مشنگ! کوتاه بیا😂 بردن چنان شکافتن و چنان بخیه زدن که دهنم صاف شد. خیلی تجربه دردناکی بود...پذیرش و مشاهده و این چیزا هم هنوز خیلی بلد نبودم😄 فقط دلم میخواد بلد بودم.
چقدر حرف زدم. ببخشید فیلم هوای هندوستان کرد یهو

پاسخ
گیس گلابتون

حق دارید که دلتان میخواد بدونین. اصلا حق شما بود که در دوران بارداری، همه این مسائل را به شما آموزش می دادند. گویا الان در شهرهای بزرگ ایران، کلاسهای آمادگی زایمان وجود داره. شما شنیدین؟

پاسخ

والا یزد که خیلی شهر بزرگی نیست ولی الان اوضاع گویا بهتره. در کل دوره زایمان اول من سیاست بر کنترل جمعیت بود و کلا زاییدن کار شنیعی بود😄
حتی پرستار درمانگاه محلی هم دعوام کرد که چرا به فاصله کم از عروسیت باردار شدی! و یالا برو یاد بگیر و فلان الان اونقدر دوست دارن ملت بزان که احتمالا اینجور کلاسها هم باشه

پاسخ
گیس گلابتون

چه بامزه! زاییدن کار شنیعی بودخنده
این کلاسها خصوصیه. دولتی نیست.

پاسخ
نجمه

اگه ده سال جوونتر بودم و ده برابر ثروتمندتر و مملکت هم رو به سقوط نبود یه تست می‌زدم خبرش براتون میاوردم😉

پاسخ
گیس گلابتون

کلاسهای دوره بارداری رو؟خندهخندهخنده

پاسخ
نجمه عزیزی

آره دیگه به ما میگن رفیق پایه...برای پیداکردن جواب دوست تا کجاها میریم😉...دوستی که معلم و خواهر هم هست البته😘

پاسخ
گیس گلابتون

عزیزززززمیدقلب

پاسخ
نجمه عزیزی

به به دوباره ما رو بردید تا کجاها. ماها که از همون اوایل میخوندیمتون کلی کیف می‌کنیم از به ثمر نشستن تلاشهاتون در ساختن این زندگی قشنگ با همسر و پسرتون.
راستی مدیونم که بهتون بگم اون روز که تو اینستا براتون نوشتم حال نرمالی نداشتم و اون غم هم مثل خیلی از حسای دیگه گذرا بود. حالا بچه‌ها رفته‌ن و رفتار همسرم به شکل غیرقابل باوری خیلی بهتر شده. انگار تازه همدیگه رو پیدا کردیم. در واقع هم شاید همین باشه. من کمتر از یه ماه بعد آشنایی عقد کردم. و ده ماه بعد از عروسی بچه‌دار شدم. حالا بعد از ۲۵ سال انس و آشنایی تازه دو تایی شده‌ایم و داریم همدیگه رو پیدا می‌کنیم. اون روز غمم را منتقل کردم به شما و شما مثل همیشه خواهرانه همدلی کردید. نامردی بود که بهبود اوضاع را هم نگم.

پاسخ
گیس گلابتون

خدا رو شکر... ممنونم که گفتین. خوشحالم کردین.

پاسخ

سایه یارت برسرت مستدام
انشااله همه بی یار ها یار دار شوند ان هم از خوب ترینش

پاسخ
گیس گلابتون

الهی آمین

پاسخ
کفشدوزک

به به، به نوشته های رنگی و پر از حس زندگی. قبلا آقای شوشو سحرخیز تر از شما بودن و حالا شما از ایشونم زودتر بیدار می شین! ایول به سحرخیزی.
راستش من نترسیدم. الان سال 58 نیست، ما اون موقع حتی توان تولید سیم خاردار نداشتیم. الان خداروشکر صنایع نظامی موشکی هوافضا مخابرات قوی داریم. چرا باید یه کشور پهناور 80 ملیونی از یه کشور قوطی کبریت 10 ملیونی که یکساله نتونسته حریف یک گروه نظامی بشه و گروگان هاشو پس بگیره و وزیر جنگش برکنار شده بترسه؟! اونم وقتی همزمان با سه تا کشور دیگه در حال جنگه.
چطور میشه به قول و قرار صلح کشوری که با وقاحت تمام، قوانین بین المللی را زیرپا میذاره و خبرنگار و زن و کودک را می کشه هیچ سازمان ملل و هیچ کسی هم نیست که جلوش بایسته اعتماد کرد؟ این موجود حتی اگر به زبون اسم صلح را بیاره هرگز از دستش امنیت نخواهیم داشت و باز کار خودشو میکنه و گوش به حرف هیچ کسی نمیده.
من به یاد فیلم زوفی شل پر از آرامش هستم. حتی اگر من تو این مسیر کشته بشم و خودم باقی نمونم، فرزندان آینده از چیزی که ساختم استفاده می برن.

پاسخ
گیس گلابتون

طرز فکرتون براتون جالبه. متشکرمگل

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
Here you can buy Louis Vuitton Bags Replica : Top 5 Tips For Designer Handbag Care Handbags are fashion accessories that women cannot do without. Anytime a woman goes out, she almost always carries a handbag or purse the woman's to carry personal items she need like makeup, credit cards, cash, cellular phones, different items. Women always locate it fun to fit their handbags with the outfits potentially they are wearing. A number of handbag styles to select from which makes shopping for handbags a truly fun and exciting experience. A woman should have at least three handbag styles to complement them her outfits and here're the three best handbag styles every single woman should have. Tote: A tote is often a stylish good reputation a carry-all bag, in order to mention be wrongly identified as a cloth shopping designer handbag. Totes are recognized for transporting larger items that would not ordinarily fit best suited handbag, regarding gym clothes, yoga mats, tennis shoes, newspapers, magazines, and pad-type electronic equipments. Totes also are actually excellent travel items since a good deal can be sandwiched in just. A Clutch handbag is really a small, rectangular evening bag that comes without a handle. If people use carried in your hands and is small, providing room as well as the a woman's small personal items. Women would only carry makeup and other little things in the clutch handbag which can either be casual or chic in kind. These handbags are meant in order to use during formal functions as well as in the days or weeks. They are very convenient to carry because in addition to size additionally come regarding elegant blueprints. Secondly, since handbags include many categories, you ought to choose one that a majority of fits you. The categories of handbags that may get choose are clutch, hobo, tote, wristlet, satchel and shoulder tote. Also, you have to that the handbag you decide can accommodate your should receive. Contact the handbag's manufacturer directly to make sure that specific functions. For example, when the handbag looks appealing, however many details are questionable, such as the color, the manufacturer will give you the chance to confirm if they ever released a handbag of that style. It is actually important to try to to your research on what the handbag you have opted should be similar to. If you have any nearby boutique or department store that carries the handbag you want, you should really be visiting of which. Take along a checklist. even perhaps print out the photos throughout the eBay listing to tote around. If you're plus-sized, go plus-sized as well. Forget cute and diminutive. You are not this proportions-wise; why when your handbag be otherwise? A limited tote, even though it's the loveliest designer handbag to ever grace a catalogue, will only make seem like a truck. Work with your size and work with your bag by going for totes which wider than the regular hobo bag. It's also a choice to get bags with short or medium-length ties. On the online market place you get to see regarding designs too as combinations which include the latest any way you like trends. Acquire to compare the products too before ordering. For happen opt for to buy more than one handbag, almost certainly that may never get a gigantic discount from a wholesaler besides free shipping too. personal handbag, fake designer, fashion handbags, lighter handbag
cartier schmuck replica deutschland van cleef replica Bvlgari B.ZERO1 replica fake bvlgari ring bracelet love Cartier replique cartier love ring replica cartier trinity ring replica cartier love bracelet replica cartier love bracelet replica 1:1 juste un clou replica cartier bracelet replica fake chanel shoes replique louboutin replica gucci shoes louis vuitton wallet replica louis vuitton wallet replica replica louis vuitton wallet replica louis vuitton backpack Bolsos Louis Vuitton outlet louis vuitton sling Bag replica dior replica replica louis vuitton luggage louis vuitton backpack replica louis vuitton duffle bag replica louis vuitton Pochette replica replica louis vuitton wallet replica handbags australia Cartier dupe Armband replica louis vuitton Pochette replica louis vuitton replica men fake louis vuitton gürtel replica handbags in usa replica borse louis vuitton louis vuitton neverfull replica replica borse louis vuitton louis vuitton turkei online chanel tasche fake fake louis vuitton backpack chanel shoes replica louis vuitton imitazioni Best Fake Jordan 1 chanel replica chanel replica replica chanel backpack Fendi Peekaboo replica Sac goyard pas cher sac hermes pas cher Sac chanel pas cher chine imitation sac hermes imitazioni louis vuitton louis vuitton hat replica sac dior pas cher chine imitation louis vuitton fake louis vuitton wallet louis vuitton shoes replica louis vuitton wallet replica fake louis vuitton wallet replica louis vuitton m40780 replica louis vuitton wallet