زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1404/02/01 07:39

فروردین ۱۴۰۴

جمعه اول فروردین

برای افطار ، خانه والدینم دعوت هستیم. تنها افرادی که همسرم را برای افطاری دعوت می‌کنند، والدین من هستند. طفلک مادرم سنگ تمام گذاشت. از پا  و کمر افتاد تا برای رژیم تمام گوشت ما، بیفتک و مخلفات تهیه کند. سرخ کردن بیفتک برای هفت نفر کار یک سرآشپز است. برادرم هم سیب‌زمینی‌ها را سرخ کرد. من بلد نیستم سیب‌زمینی سرخ کنم. همیشه دست به دامان سرخ‌کن می‌شوم، ولی نتیجه هرگز مثل سیب‌زمینی‌های ترد و طلایی برادرم نمی‌شود.

برای تولد پدرم کیک شکلاتی پختم در سه لایه. با گاناش فیلینگ کردم و با کرم پنیر خامه‌ای شکلاتی روکش کردم. خوشمزه و زیبا شد. گفتیم و خندیدیم و آواز خواندیم.

به خاطر پرخوری، شب خوابم نمی‌برد و مجبور شدم شربت آنتی‌اسید بخورم.

 

شنبه ۲ فروردین

راهی خانه مادر همسرم شدیم. برای ناهار ماهیچه گوسفند به روش برادران کریمی مشهد پختم. وسایل پخت باقالی‌پلو را همراهم بردم تا همان‌جا بپزم. وقتی به خانه مادر همسرم رسیدیم، متوجه شدیم ماهیچه را نیاوردیم... مجبور شدیم از بیرون غذا بگیریم.

بعدازظهر به خانه دوستانمان سر زدیم و عید دیدنی کردیم. وقتی به خانه رسیدیم، به‌قدری خسته بودم که هفت شب به رختخواب رفتم و یکسره خوابیدم.

امروز بهار در اوج دلبری بود: لحظه‌ای باران می‌آمد و لحظه بعد آسمان خندان می‌شد. جوانه‌های نورسته مثل توری ظریف و سبز روی شاخه‌های درختان نشسته بودند. بعضی درختان شکوفه داشتند. بهار، معجزه است و از تماشای این اعجاز، سیر نمی‌شوم.

 

یکشنبه ۳ فروردین

وقتی چشمانم را باز کردم و دیدم یک بعدازظهر است، بسیار متعجب شدم. از بس این روزها کار کردم و کم خوابیدم، بدنم به خواب نیاز داشت. همسرم بدتر از من، یک و نیم بعدازظهر بیدار شد.

روزی پر از استراحت و لم دادن بود. بهش نیاز داشتیم.

 

دوشنبه ۴ فروردین

من و همسرم دعوا کردیم. اولین دعوای امسال! من از معاشرت با چند نفر خوشم نمی‌آید. قیافه می‌گیرند، جوری رفتار می‌کنند که انگار گل ته کفششان هستی! همسرم بدون هماهنگی با من خیال دارد آن‌ها را دعوت کند و من از ده نفر پذیرایی کنم. گفتم: «تو دوست داری با اینا معاشرت کنی، برو خونه شون. من مانع تو نمی‌شوم. میخای دعوت شون کنی، ببرشون رستوران! من ازشون پذیرایی نمی‌کنم و دلم نمی‌خواهد به خانه‌ام بیایند.» ملایم گفتم، مؤدبانه گفتم، از روش «چهار میم» استفاده کردم، ولی آتش دعوا شعله‌ور شد. بعضی مواقع شما هرچقدر حرمت دیگران را حفظ کنید، آنان مطابق لیاقت و شایستگی خودشان با شما رفتار می‌کنند. همسرم حتی به پسرمان تلفن کرد که «دیگه برای صرف ناهار به اینجا نیا! آناهیتا از تو متنفره!» من به پسرم تلفن کردم و گفتم: «بین من و پدرت درباره موضوع کوچکی اختلاف پیش آمده که هیچ ارتباطی به شما نداره. پاشو بیا غذاتو بخور!»

وقتی پسرمان آمد، هوارهای همسرم ادامه داشت و سعی می‌کرد با پسرمان یارکشی کند. از همسرم خواستم اجازه بده پسرمان با آرامش غذا بخورد. مشکل ما به او ارتباطی ندارد. خودمان دونفری یا به کمک یک مشاور آن را حل می‌کنیم.

یک ساعت بعد رفتم و پیشانی همسرم را بوسیدم. چند تا چرت و چرند بارم کرد. ایستادم و جواب دادم. نیم ساعت بعد بازهم صورت ماهش را بوسیدم. به فواصل، به بوسیدن او ادامه دادم تا کم‌کم نرم شد، ولی روی موضعم محکم ایستادم: فلانی و فلانی به خانه ما دعوت نشده  و نخواهند شد.

 

سه‌شنبه ۵ فروردین

همسرم هرروز صبح برایم پیام عاشقانه می‌نویسد. امروز فقط قلب شکسته فرستاد، ولی من چند پاراگراف عاشقانه نوشتم و تأکید کردم فلانی و فلانی اهمیتی ندارند که بتوانند از عشق من به همسرم ذره‌ای کم کنند.

برای ناهار ساندویچ آماده کردم و همراه پسرم رفتیم دم در داروخانه و شوشو جانم را سوار کردیم. به‌طرف بازار بزرگ تهران راندیم. هوا خنکی مطبوعی داشت. درختان با جوانه‌های سبزشان عشوه‌گری می‌کردند. آسمان آبی بود و چند لکه ابر سفید بر سینه داشت.

عاشق بازار بزرگ تهران هستم، نبض تپنده اقتصاد ایران. شور و هیجان این محیط را دوست دارم. بازار پر از آدم بود. همه در رفت‌وآمد و خریدوفروش. کراوات، بلوز مردانه، شکلات، خط چشم، شش ظرف چهار قفله، خمیردندان، تی‌شرت، آجیل شور و شیرین و آلو خریدیم. ساعت چهار توانستیم ناهار بخوریم. همسرم مثل همه روزهای رمضان، روزه بود البته. به خانه برگشتیم. سفره افطار را چیدم و چای را دم کردم. همسرم روزه را باز کرد و نشستیم به تماشای مینی سریال «خانم آستن» بیوگرافی کوتاهی از جین آستن، نویسنده انگلیسی.

 

چهارشنبه ۶ فروردین

برای ناهار خودم و پسرم پیتزا درست کردم. جای شما خالی! سهم خمیر همسرم را داخل یخچال گذاشتم تا تخمیر سرد انجام شود و موقع افطار برای او پیتزا بپزم که پختم. یادم هست اولین بار در وب‌سایت شف طیبه خواندم پیتزا خانگی می‌پزد، بسیار تعجب کردم و به خودم گفتم: «چه حوصله‌ای داره ها!» ولی الان حاضر نیستم پیتزافروشی برم، ازبس‌که طعم پیتزا خانگی خوب است. پختنش هم زحمتی ندارد.

بعد از ناهار دوساعتی خوابیدم. چقدر چسبید. من به‌ندرت بعدازظهرها می‌خوابم. امروز خسته بودم. بازار رفتن دیروز حسابی خسته‌مان کرد. وقتی بیدار شدم کیک هویج پختم و با کرم پنیر خامه‌ای تزئین کردم. بعد چای دم کردم، وسایل افطار را چیدم و پیتزای همسرم را پختم. بعد یک خروار ظرف شستم.

بخش اول جوکر خانم‌ها را دیدم. چقدر خندیدم. خانم گیتی قاسمی عجب طنازی است. برای جوکر تایم معلم پرورشی شده بود. بقیه شرکت‌کنندگان هم مانتو و مقنعه پوشیدند و گروه کر تشکیل دادند. هر هفت نفر از خنده روی زمین ولو شدند. احسان علیخانی لطف کرد و فقط به چهار نفر کارت زرد داد!

فردا والدین و خواهر و برادرم برای عید دیدنی به خانه ما می‌آیند. روز پرکاری در پیش دارم.

 

پنجشنبه ۷ فروردین

فسنجان، زرشک‌پلو و آش رشته پختم. سالاد درست کردم. میز پذیرایی را چیدم. چای دم کردم و منتظر نشستم تا پدر و مادر و خواهر و برادرم آمدند. جای همگی خالی! ناهار خوبی خوردیم. مادر و خواهر و پسرم در کشیدن غذا و چیدن میز کمک کردند. بعد از صرف ناهار قبل از این‌که بتوانم اعتراضی کنم، مادر و خواهرم ظرف‌ها را هم شستند.

من و مادر و برادرم راهی آرامستان شدیم. بقیه خانه ماندند و جوکر و سریال جنگ و صلح را تماشا کردند. ما اول به خانه- باغ والدینم سر زدیم. بخاری‌ها را روشن کردیم تا خانه گرم شود. از دماوند عسل و گردو خریدیم. سر خاک اشکان، پسرعمویم، رفتیم. بالای گور عمو پسرعمه‌ام درخت کاشته‌اند. برادرم درخت‌ها را هرس کرد و پای آن‌ها را بیل زد. من و مادرم سنگ‌قبر عمو، پسرعمو و پسرعمه را شستیم. بعد رفتیم مشاء و نان سنگک محشری خریدیم. از آبعلی سرشیر و مربای بهار گرفتیم و بالاخره به خانه برگشتیم.

خواهرم چای دم کرده بود. کیک هویج را قسمت کردیم و خوردیم. بعد دوباره چای دم کردم و میز افطار چیدم. همسرم روزه را باز کرد. بقیه ما هم در خوردن سنگک داغ و سرشیر و مربای بهار و پنیر لیقوان با او همراهی کردیم. خامه را با پودر شانتی پنج دقیقه زدم و همراه توت‌فرنگی سرو کردم.

مهمان‌ها تا هشت شب ماندند و سپس راهی شدند. هیچ‌کس حتی یک قاشق آش رشته نخورد. می‌گفتند تا خرخره خورده‌اند و نمی‌توانند حتی یک‌لقمه دیگر ببلعند. مادر و خواهرم قبل از رفتن، همه ظرف‌ها را شستند و جمع‌وجور کردند.

روز بسیار خوشی بود. خدا را شکر!

 

جمعه ۸ فروردین

یک نفر پیج تحلیل اقتصادی در اینستاگرام دارد. تازگی گفت:

  • آگه تا مهر امسال جمهوری اسلامی با آمریکا مذاکره نکنه و به توافق نرسن، من دیگه تحلیل اقتصادی انجام نمی‌دم، چون در چنین شرایطی تحلیل اقتصادی معنا نداره. برای این که چراغ این پیج خاموش نشه، براتون می‌رقصم تا دور هم خوش باشیم!

     

    شنبه ۹ فروردین

    گویا داستان من با انتقال اشتباهی ۲۰۰ میلیون پول هنوز تمام نشده است. پیامک آمد که ابلاغیه داری! نتوانستم وارد سامانه ثنا شوم. حضوری رفتم مراجع قضایی. یک ساعت معطل شدم و کلی داد سرم کشیده شد تا بالاخره ابلاغیه را دیدم. دادگاه در یزد بدون حضور من برگزار و به خاطر کمبود شواهد پول‌شویی، درخواست منع تعقیب صادر شده است. یعنی اگه من خودم شماره‌حساب درست را پیدا نمی‌کردم، همچنان گیر ۲۰۰ میلیون بودم. عجبا!

    بعد از گرفتن ابلاغیه می‌خواستم دنبال چند کار دیگر بروم، ولی مثانه‌ام بشدت پر بود. باعجله به خانه برگشتم. آن‌قدر عجله داشتم که پایم به بلندی گرفت و زمین خوردم. خودم را به توالت خانه رساندم و ای‌وای... چه سوزش ادراری داشتم. پدرم درآمد. هر قرصی در خانه داشتم خوردم و از شدت درد زمین و زمان را گاز زدم. کم‌کم مسکن‌ها اثر کردند و خوابم گرفت. مدتی خوابیدم تا آقای شوشو به خانه برگشت. قرار بود باهم به تهران برویم و خرید کنیم. وقتی من دچار این مشکل شدم او تنهایی رفت و سه چهار میلیون کتاب خرید. آنتی‌بیوتیک مناسب هم برای من پیدا کرد و گرفت. حتماً می‌دانید که بعضی آنتی‌بیوتیک‌ها و بعضی داروها نایاب و کمیاب هستند.

    اینم شرح نهمین روز سال جدید.

     

    پنجشنبه ۱۴ فروردین

    به همین سادگی تعطیلات به پایان رسید! چه تعطیلات پرکار و شلوغی داشتم. خوش گذشت. مهمانی رفتیم و مهمانی دادیم.

    دوشنبه ۱۱ فروردین خانه خواهر همسرم دعوت بودیم. چقدر خوش گذشت. پذیرایی گرم و خانه دنجشان حسابی به دل می‌چسبد.

    سه‌شنبه ۱۲ فروردین آن‌ها به خانه ما آمدند. مادر همسرم را هم آوردند. به خاطر مادر همسرم، باقالی‌پلو با ماهیچه پختم که خیلی دوست دارد، همراه با زرشک‌پلو با مرغ ریش‌ریش. کیک شکلاتی با رویه گاناش هم پختم. متأسفانه مادر همسرم و خواهرزاده همسرم کیک شکلاتی دوست نداشتند. کاش بازهم کیک هویج می‌پختم یا کیک توت‌فرنگی که هم آسان است و هم زیبا و هم خوشمزه. انشاالله دفعه بعد.

    وقتی مهمان‌ها رفتند، سریع دوش گرفتیم تا سر و تنمان از عرق پاک شود و راهی باغ والدین من شدیم. شب ماندیم. بعد از مدت‌ها خوابی عمیق و عالی داشتم. صبح که بیدار شدم، درختان غرق شکوفه، مرا غافلگیر کردند. هوا خنک بود و معطر با عطر ملایم شکوفه‌ها. رؤیایی بود. بیشتر روز خوابیدم. چه استراحت خوبی بود. یک روز بدون تلویزیون و موبایل و اینترنت و .... شب دوم هم ماندیم. امروز صبح به خانه برگشتیم. آخ که هیچ جا خونه خودم آدم نمیشه! Home! Sweet home!

     

    دوشنبه ۱۸ فروردین

    یکشنبه نوار عصب و عضله از پاهایم گرفتم. چند ماهی است از مچ پا به پایین گزگز دارم. متخصص داخلی گفت میزان قند خونم آن‌قدر بالا نیست که نوروپاتی دیابتی ایجاد کند. احتمال دارد درگیر مشکلی دیگر باشم. عمه من با بیماری پارکینسون پیش‌رونده، جلوی چشمم مثل شمع آب شد و شعله زندگی‌اش خاموش گشت. هر بار دستم می‌لرزد یا چیزی از دستم به زمین می‌افتد، قلبم از ترس تیر می‌کشد. متخصص نورولوژی تشخیص نوروپاتی دیابتی را مطرح کرد و تا حدی خیالم راحت شد. آن‌قدر که بشود با نوروپاتی خیالم راحت باشد البته.

    امروز هم راهی مطب متخصص ارتوپدی شدیم. همسرم مدتی است در موقع نشستن و برخاستن در لگن احساس درد می‌کند. دکتر فیزیوتراپی تجویز کرد. چهارشنبه و شنبه دو تا وقت دکتر دیگر دارم. به‌قول‌معروف «سن که رسید به پنجاه    فشار میاد به چند جا!!!» من و  همسرم مرتب از این مطب دکتر به آن‌یکی سر می‌زنیم.

     

    سه‌شنبه ۱۹ فروردین

    امروز قرار بود بروم دنبال دوست عزیزم و باهم گردشی در دماوند داشته باشیم. متأسفانه تا شش و نیم صبح خوابم نبرد. پیامک فرستادم که نمی‌توانم رانندگی کنم. آیا برای او امکان دارد به کافی‌شاپ نزدیک خانه ما بیاید؟ نیم ساعت بعد او جواب مثبت داد. با خیال راحت خوابیدم. ۹:۳۰ بیدار شدم. لباسی به تنم کشیدم و خود را به کافی‌شاپ رساندم. ساعتی دلپذیر کنار این دوست نازنین گذراندم. کوتاه بود، ولی بازهم خوب بود. اصلاً نمی‌خواستم این دیدار را از دست بدهم.

    دوستم مرا به فکر انداخت که کانال یوتیوب داشته باشم. شاید این کار جدید امسال من باشد. شاید...

    از شدت کم‌خوابی بدنم مثل ژله لرزان و ضعیف است.

     

    چهارشنبه ۲۰ فروردین

    پس از سال‌ها به مطب زیبایی مراجعه کردم و بوتاکس و ژل زدم و ۲۵ میلیون پیاده شدم. دارم برای مراسم خاصی آماده می‌شوم.

     

    پنجشنبه ۲۱ فروردین

    کانال یوتیوب را راه انداختم. ۹ تا ویدئوی کوتاه آپلود کردم. ویدئوهای پرطرفدار اینستاگرام را. کم‌کم ویدئوی اختصاصی یوتیوب را خواهم ساخت.

     

    جمعه ۲۲ فروردین

    بعد از مدت‌ها عمیق و کافی خوابیدم. فقط شش صبح بیدار شدم و بعد از یک ساعت، دوباره خوابم برد و ده و نیم صبح بیدار شدم. همسرم منتظرم بود.

  • بپوش بریم بازار مبل تا صندلی گهواره‌ای بخریم.

    راهی بازار دلاوران شدیم. دهها صندلی گهواره‌ای را امتحان کردیم. من از هیچ‌کدام خوشم نیامد. وقتی روی آن‌ها می‌نشستم یا کمرم درد می‌گرفت یا چنان تابی می‌خورد که وحشت می‌کردی و در بهترین حالت، پاهایم به زمین نمی‌رسید و آویزان می‌ماند. بعد از دو ساعت گشت‌وگذار، اعتراف کردم که از صندلی گهواره‌ای خوشم نمی‌آید و برایم راحت نیست. همسرم ناراحت شد.

  • اومدیم صندلی گهواره‌ای بخریم و حالا میگی این‌جور صندلی‌ها را دوست نداری!
  • فکر کردم شاید یه مدل مناسب پیدا کنیم، ولی هیچ‌کدام برای من راحت نیست. بیا یکی برای تو بخریم.
  • نمیشه! می‌خام مبل قرمز رو از جلوی کتابخونه برداریم و به‌جای آن دو صندلی گهواره‌ای بگذاریم. دوتایی آنجا بنشینیم و کتاب بخونیم.
  • من نمی‌تونم روی صندلی گهواره‌ای کتاب بخونم. به نظرم این صندلی‌ها رو باید گذاشت تو ایوون. چپق کشید و به افق خیره شد. بعد هم روی صندلی چرت زد. برای کتاب خوندن مناسب نیست.

    اخم‌های همسرم باز نشد. پیشنهاد کرد دو تا مبل راحتی بخریم. راهی خاوران شدیم. اپلیکیشن بلد نشان داد نیم ساعت راه است، ولی ما چندین بار مسیر اشتباه را در پیش گرفتیم و در بزرگراه‌ها سرگردان شدیم. همسرم مأیوس شد و گفت به خانه برگردیم. من اصرار کردم ادامه بدهیم و بالاخره بعد از یک ساعت کش‌وقوس به بازار خاوران رسیدیم. از من به شما نصیحت، اگر خیال دارید مبل و صندلی و سرویس خواب بخرید، فقط سراغ یافت‌آباد بروید. در خاوران چرخیدیم و یک جفت مبل راحت پیدا کردیم، ولی قیمتشان چند برابر بودجه ما بود. ساعت سه شده بود و ما دست از پا درازتر به خانه برگشتیم.

    من پشت فرمان نشستم و زدم زیر آواز:

  • کاش خونه می موندیم... الان کمردرد نداشتیم...

    آواز خواندن من همان و بلند شدن فریاد خشم همسرم، همان!

  • تو مسخره‌بازی درمیاری! همراهی نمی‌کنی! من یه چیزی رو دوس دارم و تو اهمیت نمیدی! غر می‌زنی! دفعه بعد که تو یه چیزی خواستی، من هم همینطوری آواز می خونم و دلقک بازی درمیارم!

    من هاج و واج مانده بودم که چی شد؟! این بلای آسمانی از کجا به سرم نازل شد؟ گفتم:‌بیا بریم یک جفت صندلی گهواره‌ای بخریم. مهم نیست که برای من راحت نیست. من کی غر زدم؟ همین یک جمله که آواز خواندم، شد مسخره‌بازی و غر زدن و اهمیت ندادن؟ دیدم همسرم عصبانی‌تر از این حرف‌هاست و به توضیحات من گوش نمی‌دهد. ساکت شدم و در سکوت رانندگی کردم تا خودش آرام شود. تا خانه یک‌ساعتی راه بود و فرصت کافی داشت. نیم ساعتی گذشت و همسرم آرام شد و به شوخی با انگشت به پهلویم سیخ زد. من طاقچه بالا گذاشتم و محل ندادم. پنج دقیقه بعد من به پهلوی او سیخ زدم و آشتی کردیم.

    ظرف یک ماه اخیر دو بار سر من دادوهوار راه انداخته. کمی نگران شده‌ام. چرا این‌قدر تحریک‌پذیر شده؟

    .

    .

    .

    امشب به یک آرزوی بزرگم رسیدم. بعداً درباره‌اش می‌نویسم.

     

    شنبه ۲۳ فروردین

    دائم دارم نق می‌زنم که وقت کافی برای انجام کارهایم ندارم. برای تولید محتوا فقط صبح‌ها وقت دارم که همسرم خانه نیست. در کنار تولید محتوا (نوشتن، ساختن عکس‌ها و ریل‌ها و گرفتن ویدئو برای وب‌سایت و اینستاگرام و یوتیوب) لازم است غذا بپزم و خانه را تمیز و مرتب کنم و به خودم برسم. وقتی همسرم به خانه می‌آید، کار تعطیل است و باهم فیلم و سریال می‌بینیم.

    بالاخره متوجه شدم کجای کارم ایراد دارد. قبلاً ۷ صبح بیدار می‌شدم. از وقتی بازنشسته شدم و خانه ماندم، اگر صبح‌ها زودتر از همسرم بیدار شوم، غر می‌زند: «بگیر بخواب! چه کار داری کله‌سحر بیدار شدی؟ سروصدا نکن! بذار من بخوابم!» او معمولاً ۹ بیدار می‌شود. قبلاً به‌اجبار تا ۹ صبح در رختخواب می‌ماندم، ولی الان تا ساعت ده خواب هستم. وقتی بیدار می‌شوم فقط ۲ ساعت وقت دارم به کارهای تولید محتوا برسم و بعد باید بروم سراغ پختن غذا و مرتب کردن خانه.

    تصمیم گرفتم دوباره هفت صبح بیدار شوم و تا بیدار شدن همسرم به کارهای بی‌سروصدا بپردازم. یعنی حتی صورتم را نشورم و اسپری زیر بغل نزنم تا خواب شیرین او بهم نخورد. اگر ساعت بیدار شدن را تنظیم کنم، به همه کارهایم خواهم رسید.

    متأسفانه امروز موفق نشدم. باز هم تا ۶:۳۰ صبح بیدار ماندم و به سقف نگاه کردم. بعد خوابم برد و ۱۰ صبح بیدار شدم. اشکال ندارد. مهم این است که راه‌حل را پیدا کردم. فردا دوباره تلاش می‌کنم.

    .

    .

    .

    بعدازظهر یک نفر آمد تا فیلتر دستگاه تصفیه آب را عوض کند. فیلتر آب را عوض کرد و گفت:

  • فلان کار هم لازمه!
  • انجام بده!
  • اون یکی کار هم لازمه!
  • انجام بده!
  • بهمان کار هم لازمه!
  • انجام بده!

وقتی خانه ما را ترک کرد، کل آشپزخانه ترکیده بود. بعضی تعمیرکارها چقدر شلخته و کثیف کار هستند. من و همسرم تا نیمه‌شب داشتیم تمیزکاری می‌کردیم. دو تا کار هم مانده که قرار است فردا بیاید.

 

خبر مهم را ننوشتم: ایران و آمریکا مذاکرات خود را در عمان آغاز کردند.

 

۲۴ فروردین یکشنبه

دیشب ساعت ۲ صبح خوابیدم و ۹ صبح بیدار شدم. دوباره عادت سحرخیزی را به دست خواهم آورد. برای من سحرخیزی و بالا بودن کارآیی مترادف هستند. درستش می‌کنم.

 

۲۶ فروردین سه‌شنبه

صبح من و همسرم به بانک رفتیم و برای موضوعی مبلغی را به حساب پسرمان واریز کردیم. بعد به بازار بزرگ تهران رفتیم. بازار خلوت بود و راکد به نظر می‌آمد. فکر کنم به خاطر مذاکرات ایران و آمریکاست. همه منتظر نتیجه نهایی هستند. خرید کردیم. ناهار خوردیم و به خانه برگشتیم. یک روز ظاهراً ساده، ولی بسیار خوش و خرم. لذت‌های زندگی در همین امور کوچک زندگی است:‌ همدلی و همراهی و همکاری.

 

۲۷ فروردین چهارشنبه

هفت صبح از رختخواب بیرون زدم! هورا!

.

.

.

بعدازظهر مادر و پدرم به خانه ما آمدند و شب هم ماندند.

 

۲۸ فروردین پنجشنبه

صبح ساعت هفت بیدار شدم، ولی از جا بلند نشدم، چون والدینم در اتاق نشیمن خوابیده بودند و اگر بلند می‌شدم تا به سراغ کامپیوترم بروم، خواب خوششان را به هم می‌زدم. پس آن‌قدر صبر کردم تا حدود ساعت ۹:۳۰ بیدار شدند. صبحانه‌شان را دادم و ساعت یازده بود که راهی‌شان کردم.

بعد با شامپو رنگ، موهایم را صورتی کردم! این بار با دقت موهایم را دسته‌بندی و یک قوطی کامل شامپو رنگ را روی سرم خالی کردم. صورتی قشنگی است، ولی یکنواخت نیست و بعضی دسته‌های مو رنگ نگرفتند. به آرایشگاه رفتم تا برایم براشینگ انجام شود. برای فردا ذوق‌زده هستم. چرا ذوق دارم؟ بعداً تعریف می‌کنم.

 

۲۹ فروردین جمعه

چه روز قشنگی بود. چه تجربه زیبایی... بعداً تعریف می‌کنم! خیلی رازدار شده‌ام؟! راز من نیست که پیشاپیش با شما در میان بگذارم، ولی سر از پا نمی‌شناسم که زودتر آشکارش کنم.

 

۳۰ فروردین شنبه

یکی از مستأجرها تخلیه کرد و همان روز یک مستأجر دیگر پیدا شد و قرارداد امضا کردیم.

 

۳۱ فروردین یکشنبه

امروز دفتر را به مستأجر جدید تحویل دادم. یک خانم دکتر گل. خدا را صد هزار مرتبه تا حالا از مستأجر شانس داشتم و آدم‌های خوبی همسایه‌ام شده‌اند.

 

 

اینم اولین ماه سال ۱۴۰۴ که دفترش بسته شد.

 

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

عفت حیدری

سلام خانم دکتر جان عالی بود.نکند بخاطر روزه آقای دکتر بد خلق شده باشند. من که روزه بودم.دختر و دامادم رفته بودند سفر منم ت خونه با ماهواره و کتاب و بی حالی روزه.لوله های شوفاژ که ترکیده بودند،درست شدند.دوش حمام رو عوض کردم.کولر جدیدی هم خریدم قبلی خیلی داغون بود.بیشتر کارهای تعمیراتی خونه در تعطیلات انجام شد.لبخند

پاسخ
گیس گلابتون

بله... گفته بودین: تنهایی و روزه داری، ترکیدگی لوله و تعمیرات و عید و ... عجب روزگاری داشتین نازنینقلب

پاسخ
عفت حیدری

سلام خانم دکتر عالی نوشتین.نظراتم رو نوشتم بعد دیدم لود نشده.شاید بخاطر روزه آقای دکتر اعصاب شون خورد بوده.در مورد سوزش ادرار هم بخاطر کم آبی ممکنه .من توی ایام روزه مرتب دچار سوزش شدم

پاسخ
Mamanak

مثل همیشه عاااااالی و خوشمزه😍
عاشقتونم خانم دکتر
فکر کنم برای پسر رفتین خواستگاری😂😍

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخندنیشخندنیشخند نمیگم!

پاسخ
مریم معتمد پویا

خانم دکتر عزیز ممنون که با خاطراتتون نشون میدید زندگی مجموعه ای از خوبی ها و بدی هاست.

پاسخ
گیس گلابتون

بله عزیزم. همینطوره که شما گفتین: زندگی مجموعه خوب و بده، بالا و پایین. شما مدتیه در اینستاگرام فعالیت ندارین؟

پاسخ
مریم معتمد پویا

ممنون که پیگیر کار من هستید. بله، چون در حال حاضر اولویت های دیگه ای دارم، در اینستاگرام فعالیت ندارم.

پاسخ
گیس گلابتون

هر جا هستین و به هر کار مشغول هستین، پیروزی و شادی شما، آرزوی منه.

پاسخ

سلام خانم دکتر عزیزم سال نوتون مبارک باشه
حدس میزنم قرار است مادرشوهر بشوید اگر درست حدس زدم پیامم رو منتشر نکنید تا رارتون لو نره فقط بهم بگید ماشالا با این حس ششمتنیشخندنیشخند

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخندنیشخندنیشخند

پاسخ

خانم دکتر عزیز من دوست دارم امسال رو بزارم سال رسیدن به امنیت مالی کدوم مقالات شما رو بخونم کمکم می کنه ممنون میشم جوابمو بدین .مرسی که سال جدید هم برامون خاطره می نویسید پاینده باشیدقلب

پاسخ
گیس گلابتون

سلامت باشین نازنین. مقالات دسته «پولدار شوید!» ۱۶۰ تا مقاله است. اینم لینکش. از اول شروع کنین و یکی یکی بخونین و تمرین کنین.
https://www.gisgolabetoon.ir/fa/money-magnet

پاسخ
نرگس

سلام خانم دکتر عزیز
ان شاا تا پایان ۱۴۰۴ روزگار خوشی را بگذرانی.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. من هم همین آرزوی قشنگ رو برای شما دارمگل

پاسخ
عفت حیدری

سلام خانم دکتر جون منم حدس زدم برای آقا پسرتون دارین آستین بالا می زنین مبارک باشه انشاللهلبخند

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخندنیشخندنیشخند نمیگمممم!

پاسخ
مهتاب

ممنون گیسو جان.. من هم آدم خاطره بازی هستم و همین دیشب بود که بخاطر از دست دادن ویسهای 6 سال گذشته توی گوشیم تا 2 صبح گریه کردم.. لذت بردم از خوندن یادداشتهات.. بمونید برامون

پاسخ
گیس گلابتون

عزیزکم... سپاسقلب

پاسخ
پروین بانوووو

سلام و عرض ادب به گیس گلابتون عزیزم.
مثل همیشه با قلم روان و جوابتون، لحظات قشنگی در حین خوندن روزمرگی‌هاتون برام رقم زدین. روزمرگی‌ها هاتون پر از سلامتی و لبخند و امید

پاسخ
گیس گلابتون

سلامت باشین نازنین. متشکرم، همچنین برای شماگل

پاسخ
ستاره طلایی

انشاالله اردیبهش تون زیبا تر باشد
این 4 تا میم چی هست ملایم مودب و 2 تا دیگه نگفتید
علت بیماری شما همسرتون شاید دیر خوابیدن شب و دیر بیدار شدن
تکنیک ارام سازی همسرتان دوست داشتم

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم ستاره خانم، امیدوارم برای شما هم اردیبهشت زیبا و شاد باشه. این لینک مقاله چهار میم
https://www.gisgolabetoon.ir/fa/abc-marriage/news/1248/how-tell-negative-feelings

پاسخ
حمیدی

سلام و عرض خدا قوت به خانم دکتر عزیز، گیس گلابتون نازنینم.
نوشته هاتون پر از حس خوبه. ممنون که برامون مینویسید🥰🥰😍😍😍

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم ازتونگل

پاسخ

سلام خانم دکتر
ممنون از مطالب خوبتون
یه درخواست داشتم لطفا بخش "خبرخوش" را ادامه بدید من به شدت دلم خبرخوش میخواد!

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. منم دلم خبر خوش میخاد. دوستان عزیز، برامون خبرهای خوشتون رو بفرستین عزیزان پلیزززززززلبخند

پاسخ
nazaninhosseinkhan

سلام خانم دکتر عزیز و دوست داشتنی
چقدر زیبا و با جزئیات نوشتین.
امیدوارم سالی پر از سلامتی و برکت برای شما و همه عزیزانتون باشه.
منتظر خبر خوب شما هستم. من هم مثل بقیه دوستان حدس می زنم که قرار هست عضو جدیدی به خانوادتون اضافه شه.
راستش من هم امسال رو کاملا متفاوت با سال های گذشته شروع کردم.
قرار شد بخاطر شب های احیا، رفتن به خونه مادربزرگ ها رو به بعد از 3 فروردین موکول کنیم. بنابراین روز اول عید رو به بهترین نحوی که می تونستم گذروندم. با یکی از دوستان رفتم درکه. درکه بارونی و پرآبی که سال ها بود به این پرآبی ندیده بودمش.
این رو به فال نیک می گیرم.

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم از نظر لطفتونگل الهی سال خوبی برای همه ما باشه.

پاسخ
بهار

سلام خانم دکتر
چه قلم خوبی دارید و چه خوب زندگی کردن بلد هستید🌾خبر مهم تان هم ان‌شاءالله که خوش و خیر باشد و مبارک😍
و دو سوال:
خرید از بازار بزرگ را در چه زمینه هایی بیشتر توصیه می‌کنید؟ چون میبینم نسبتا مراجعه تان آنجا زیاد است🌱
و دوم این که من بواسطه تحمل استرس کاری مداوم دوساله، لرزش کمی در دست چپ پیدا کردم که با استرس، مشهودتر میشود...مادربزرگم لرزش دست داشتند و مادرم هم اخیرا در سن هفتاد سالگی علایمش را نشان دادند...نگران شدم. باید برای نوار عصب و عضله به چه متخصصی مراجعه کنم؟
ممنونم🌻

پاسخ
گیس گلابتون

شما لطف دارین. ممنونمقلب
ما تقریبا ماهی یک بار میریم بازار که برای داروخونه جنس بخریم. اونجا که هستیم ظرف و ظروف، لباس دم دستی، آجیل و خشکبار میخریم. قیمت زیورآلات طلا هم در بازار بهتره.
برای بررسی لرزش دستتون میتونین به نورولوژیست مراجعه کنین. نمیدونم نیاز به نوار عصب و عضله هست یا خیر؟ پزشک بر اساس معاینه تصمیم می گیره.

پاسخ
کفش قرمزی

چه فروردین ملوس و باصفایی. چقدر هم زود گذشت! معلوم شد خبر بزرگ چیه😊 چقدر نامحسوس! خیلی هم عالی 🌹
من احساس آقای شوشو روز مبل خریدن را خیلی درک ميکنم. اگر رو یه چیزی زوم کنم ولی طبق برنامه م خرید نکنم و غافلگیر بشم خیلی اعصابم خورد میشه و اگر به خودم دلداری ندم و یه برنامه جدید نریزم احساس ناکامی داغونم میکنه.
اینکه آمریکا برای مذاکره به ایران التماس میکنه معنیش اینه که ما دست برنده رو داریم. حتما خیلی قدرت داریم حتما داریم به موففیت بزرگی می رسبم وگرنه کسی به سگ مرده لگد نمی زنه. امیدوارم با صبر و حوصله و هیجان زده نشدن اجازه بدیم کشورمون پوئن های بیشتری به دست بیاره. راستش من قاطعیت و وایسادن در برابر قلدر را از خود شما یاد گرفتم. درک میکنم که علایقی دارین و دلتون میخواهد از تحریم آزاد بشیم منم دلم میخاد. ولی آمریکایی که خودش به ژاپن بمب اتم زده و از اسرائیل برای حمله به غزه حمایت میکنه چه حقی داره بیاد برای ما تعیین تکلیف کنه؟ نمیتونم قبول کنم که اجازه بدیم بهمون زورگویی کنه. اول خودش باید به همه دنیا جواب پس بده. ایستادگی ما میتونه اون رو از قدرتش ساقط کنه.
چقدر عجیب که دکترها هم میرن دکتر! انشالله همیشه تن و جانتان سلامت باشه.

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم نظرتون رو نوشتین عزیزدل و بله دکترها هم میرن دکتر، البته خیلی دیر و به زحمت! به همین دلیل معمولا بیماری های ناجور در پزشکان دیر تشخیص داده میشه.

پاسخ
آتوسا

سلام خانم دکتر. خیلی نوشته هایتان را دوست دارم چون هر خط آن درس و نکته مهم برای زندگی دارد. در مورد خبر سری هم انشالله هر چه که هست، خیر و برکت برایتان ارمغان بیاورد😊

پاسخ
گیس گلابتون

منم شما رو خیلی دوست دارم آتوسا خانم. ترکیبی زیبا از آتنا و هرا که ملکه ای مقتدر و دانا و جذاب میسازه. متشکرم بابت دعای خیرتونگل

پاسخ

تشکر از قلمتون،
خانم دکتر میخواستم اگه امکانش هست با توجه به این که به برنامه جوکر اشاره کردین و بخشی از سایت شما در مورد آموزش ازدواج هست، در مورد خانم نظام دوست و تمایل به ازدواج و... هم تحلیل کنید، البته اگه مقدور هست و مشکلی نیست گل

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم از پیشنهادتون، ولی متاسفانه نمیدونم منظورتون چیه و چی رو تحلیل کنم. خب... دلش میخاد ازدواج کنه، شاید هم دلش نمیخاد و داره فیلم بازی میکنه و تماشاچیا رو سرگرم میکنه.

پاسخ

خیلی خاطره نوشتنتون رو دوست دارم صد افسوس که خیلی کم می نوسید . ماهی یکبار . هر بار که خاطراتتون رو میخونم تا ماه بعد بی صبرانه انتظار می کشم . کاش بیشتر می نوشتید

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. من یه زندگی کاملا معمولی و روزمره دارم. به همین دلیل مطلب زیادی برای نوشتن ندارم. هرچی بتونم بیشتر می نویسم.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
Here you can buy Louis Vuitton Bags Replica : Top 5 Tips For Designer Handbag Care Handbags are fashion accessories that women cannot do without. Anytime a woman goes out, she almost always carries a handbag or purse the woman's to carry personal items she need like makeup, credit cards, cash, cellular phones, different items. Women always locate it fun to fit their handbags with the outfits potentially they are wearing. A number of handbag styles to select from which makes shopping for handbags a truly fun and exciting experience. A woman should have at least three handbag styles to complement them her outfits and here're the three best handbag styles every single woman should have. Tote: A tote is often a stylish good reputation a carry-all bag, in order to mention be wrongly identified as a cloth shopping designer handbag. Totes are recognized for transporting larger items that would not ordinarily fit best suited handbag, regarding gym clothes, yoga mats, tennis shoes, newspapers, magazines, and pad-type electronic equipments. Totes also are actually excellent travel items since a good deal can be sandwiched in just. A Clutch handbag is really a small, rectangular evening bag that comes without a handle. If people use carried in your hands and is small, providing room as well as the a woman's small personal items. Women would only carry makeup and other little things in the clutch handbag which can either be casual or chic in kind. These handbags are meant in order to use during formal functions as well as in the days or weeks. They are very convenient to carry because in addition to size additionally come regarding elegant blueprints. Secondly, since handbags include many categories, you ought to choose one that a majority of fits you. The categories of handbags that may get choose are clutch, hobo, tote, wristlet, satchel and shoulder tote. Also, you have to that the handbag you decide can accommodate your should receive. Contact the handbag's manufacturer directly to make sure that specific functions. For example, when the handbag looks appealing, however many details are questionable, such as the color, the manufacturer will give you the chance to confirm if they ever released a handbag of that style. It is actually important to try to to your research on what the handbag you have opted should be similar to. If you have any nearby boutique or department store that carries the handbag you want, you should really be visiting of which. Take along a checklist. even perhaps print out the photos throughout the eBay listing to tote around. If you're plus-sized, go plus-sized as well. Forget cute and diminutive. You are not this proportions-wise; why when your handbag be otherwise? A limited tote, even though it's the loveliest designer handbag to ever grace a catalogue, will only make seem like a truck. Work with your size and work with your bag by going for totes which wider than the regular hobo bag. It's also a choice to get bags with short or medium-length ties. On the online market place you get to see regarding designs too as combinations which include the latest any way you like trends. Acquire to compare the products too before ordering. For happen opt for to buy more than one handbag, almost certainly that may never get a gigantic discount from a wholesaler besides free shipping too. personal handbag, fake designer, fashion handbags, lighter handbag
cartier schmuck replica deutschland van cleef replica Bvlgari B.ZERO1 replica fake bvlgari ring bracelet love Cartier replique cartier love ring replica cartier trinity ring replica cartier love bracelet replica cartier love bracelet replica 1:1 juste un clou replica cartier bracelet replica fake chanel shoes replique louboutin replica gucci shoes louis vuitton wallet replica louis vuitton wallet replica replica louis vuitton wallet replica louis vuitton backpack Bolsos Louis Vuitton outlet louis vuitton sling Bag replica dior replica replica louis vuitton luggage louis vuitton backpack replica louis vuitton duffle bag replica louis vuitton Pochette replica replica louis vuitton wallet replica handbags australia Cartier dupe Armband replica louis vuitton Pochette replica louis vuitton replica men fake louis vuitton gürtel replica handbags in usa replica borse louis vuitton louis vuitton neverfull replica replica borse louis vuitton louis vuitton turkei online chanel tasche fake fake louis vuitton backpack chanel shoes replica louis vuitton imitazioni Best Fake Jordan 1 chanel replica chanel replica replica chanel backpack Fendi Peekaboo replica Sac goyard pas cher sac hermes pas cher Sac chanel pas cher chine imitation sac hermes imitazioni louis vuitton louis vuitton hat replica sac dior pas cher chine imitation louis vuitton fake louis vuitton wallet louis vuitton shoes replica louis vuitton wallet replica fake louis vuitton wallet replica louis vuitton m40780 replica louis vuitton wallet