بلیت استخر 18 تومان است. دیشب به همسرم گفتم: " فردا می روم استخر. اگر تنبلی کردم و نرفتم، 25 تومان جریمه به تو می دهم." آقای شوشو شروع کرد به نوازش موهای من و گفت: "عزیزم! نازنینم! بگیر بخواب توی خانه! چرا بیخودی خودت را خسته می کنی! استراحت کن! از جایت تکان نخور!"
قیافه من مثل هویج! یعنی نمی دانستم بخندم یا گریه کنم! ولی دستش درد نکند، چون با این ترفند صبح که از خواب بیدار شدم، صبحانه نخورده توی استخر بودم! هاهاهاهاهاهاها!
مجموعه زیتون را دوست دارم. بزرگ و دلباز است. پرسنل مودبی دارد. حوله های تمیز و گرم، لیوان های یکبار مصرف به اندازه کافی، سه شوار. به علاوه صبح ها خلوت است. خانم هایی را که برای استفاده از استخر می آیند، هم دوست دارم. خوشرو و شاد هستند. لبخند می زنند، زیر لب آوازی زمزمه می کنند. اصرار ندارند که سر صحبت را باز کنند، ولی اگر حرفی بزنند، 99% موارد تحسین و تعریف از طرف مقابل است. 1% باقی مانده هم توصیه ای است برای سلامتی یا روحیه مثبت. بیشتر آنها میانسال هستند و معلوم است بچه ها را به سر خانه و زندگی فرستاده اند و حالا نوبت کیف و خوشی خودشان شده است. نمی دانم شاید از اول هم بلد بوده اند که از زندگی لذت ببرند.
نیم ساعتی در آب راه می روم. با هر قدم، عضلاتم شل تر و راحت تر می شود. یک ربع ساعت هم شنا می کنم. بعد وارد سونای خشک می شوم و روی نیمکت چوبی دراز می کشم. گرما را در سلول به سلول بدنم جذب می کنم. اصلیت من دماوندی است، ولی بزرگ شده خوزستان و شیراز هستم. به همین دلیل میانه ام با هوای گرم و شرجی عالی است.
بیش از یک ساعت طاقت استخر را ندارم. عاشق آب و آفتاب هستم، ولی فضای مصنوعی استخر خسته ام می کند. دلم شنا در رودخانه می خواهد، ایستادن زیر جریان پرقدرت آبشار، یا ریزش کف موج دریا بر سر یا نشستن در میان آبهای زلال خلیج فارس و تماشای نان خوردن ماهی ها... بگذریم... یک ساعت تمام شد و من موهایم را با سه شوار خشک کردم. نگاهی به قیافه خودم انداختم و از خنده غش کردم! موهایم دور سرم وز کرده بود. عین انیشین شده بودم! با تنی آرام از مجموعه زیتون خارج شدم. خدایا سپاس...