برای هیجده ساله شدن و گواهینامه گرفتن روزشماری می کردم. یادم هست که درست روز 31 خرداد درخواست گواهینامه کردم! البته یک بار در امتحان شهر رد شدم و بار دوم قبول شدم. پشت ماشین لم می دادم و با دو انگشت فرمان را می چرخاندم. به سرعت برق و باد بین ماشین ها ویراژ می دادم. سر چهار راه ها تا چراغ سبز می شد، تک بوقی می زدم. به نشانه آن که خیلی کارم درست است و حواسم جمع است. تلف کردن کسری از ثانیه را پشت فرمان، جایز نمی دانستم. دستم روی بوق بود و پایم روی گاز. همه می گفتند دست فرمانم مثل مردهاست و من بادی به غبغب می انداختم و بیش از پیش سرعت می گرفتم.
تا این که یک ماهی گذرم به اروپا افتاد. این بار توریست نبودم، بلکه با یک خانواده ایرانی مقیم اروپا همخانه شده بودم. برای اولین بار اروپا را به واقع لمس کردم. و فهمیدم از ادب و تربیت رایج چقدر دورم ...
هر دری را که باز می کردم، پشت سرم توی صورت نفر قبلی رها می کردم. به نظرم می آمد که هر کس باید خودش مراقب صورت خودش باشد! به من چه که در را نگه دارم تا به صورت پشت سری نخورد! ولی مردم فهمیده آن دیارهر بار که دری را باز می کردند، آن را نگه می داشتند و مواظب بودند تا نفر بعدی دستش به در برسد و سپس می رفتند. آنقدر این کار را تکرار کردند تا به قدرتی خدا، من هم یاد گرفتم!
در ماشین بغل دستشان می نشستم و غرق در حیرت می شدم. خدای من! در یک خط راست رانندگی می کردند! یعنی اگر ماشین جلویی توقف می کرد، به عقل شان نمی رسید که در کسری از ثانیه فرمان ماشین را به چپ بچرخانند و به لاین بغل بروند و در حالی که سرشان را از ماشین بیرون می آورند و حال و احوال مادر راننده متوقف شده را می پرسند، عبور کنند. راننده های کم مهارتی به نظر می رسیدند!
روزی به چراغ قرمز رسیدیم و توقف کردیم. چراغ که سبز شد، ماشین جلویی راه نیفتاد. راننده ماشین ما صدایش درنیامد. صبر کرد. چراغ قرمز شد. دوباره سبز شد و باز هم ماشین جلویی حرکت نکرد. من فریاد زدم: " باباجان! بوق بزن! پیرزنه خوابش برده!" راننده با متانت گفت: " یا برای ماشین او مشکلی پیش آمده یا برای خودش. اگر بار سوم هم حرکت نکرد، می روم ببینم که چه کمکی از دست من برمی آید!" خودم شاهد این واقعه بودم و خدا می داند که چقدر حرص خوردم که یکی دو دقیقه از عمر گرانمایه ام پشت چراغ قرمز تلف شد.
باز هم بگویم؟؟؟
مشاهده این رفتارها تاثیر خودش را در من گذاشت. از وقتی برگشتم محتاطانه رانندگی می کنم و به قوانین رانندگی احترام می گذارم. آلان سالهاست که برای خودم تیلیک تیلیک رانندگی می کنم و حاضر نیستم دوبله پارک کنم یا در خیابان یکطرفه خلاف بروم. کسی باور نمی کند که یک روزی در شکستن قوانین رانندگی برای خودم یلی بودم!
ولی یک اعتراف دارم ... هنوز هم وقتی یک عابر پیاده را در خیابان می بینم، با حداکثر سرعت به سمتش حرکت می کنم و تلاش می کنم که از وسط نصفش کنم! زیر لب هم بد وبیراه می گویم که "مگر خیابان جای راه رفتن است!" هر بار از قیافه وحشتزده عابر که نمی داند به چپ برود یا راست که به دست من شهید نشود، خجالتزده می شوم. ولی هنوز این عادت زشت را ترک نکرده ام. اینجا نوشتم که یادم باشد به عابر احترام بگذارم. الهی آمین.