نمی دانم چند نفر از شما فیلم "گبه" را دیده اید؟
به دنبال اکران این فیلم، خریدن گبه در تهران باب شد و هر کدام از ما گبه ای خریدیم و از زیراندازی نرم و دستباف و ساده لذت بردیم. من اولین بار در این فیلم، اسم گبه را شنیدم. از داستان فیلم فقط یک گبه آبی زیبا به خاطرم مانده است و منظره دشتی سبز پر شقایق.
در دوران طرح در شهری جنوبی ساکن شده بودم. آپارتمانی کوچک در اختیار داشتم. هر ماه که دستمزدم را می گرفتم با شوق و ذوق تکه ای وسیله می خریدم و با ذوقی کودکانه، خانه را می چیدم. وقتی آن خانه را با وسایل نو پر کردم و گبه خوش آب و رنگم را هم وسط هال کوچک پهن کردم، دوستانم را به صرف ناهار دعوت کردم.
یکی از دوستان اهل شیراز بود. از در که وارد شد، چینی به بینی خود انداخت و به گبه اشاره کرد و گفت: "این را چرا انداختی اینجا؟" من با تفاخر به او گفتم: "گبه است دیگر!"
- بله! می دانم گبه است. وسط هال چه می کند؟
- خب ... خوشگل است دیگر!
- ما شیرازی ها این دستباف ارزان قیمت را زیر پای بچه پهن می کنیم که اگر خرابکاری کرد، روی آن بریزد!
یعنی اگر فحش ناموسی می داد، کمتر حال و روزم را خراب می کرد. بهرحال گذشت و با شنیدن چند کت و کلفت دیگر از این دوست(؟)گرامی و بازگشت به تهران، رابطه ما تمام شد.
با وجود این حرفها و ضد حال ها، من هنوز هم عاشق گبه هستم. آن گبه کذایی را به خانه شوهر هم آورده ام. من و شوهرم سر این که در اتاق خواب گبه زیر پای کدامیک از ما پهن باشد، با هم کل کل داشتیم. چند ماه اخیر، گبه را نوبتی کردیم! آخرخیلی نرم و دوست داشتنی است. صبح که پای برهنه را روی آن می گذاری، کلی حس خوب دارد.
بالاخره تصمیم گرفتیم که یک گبه دیگر بخریم. ولی این روزها گبه از مد افتاده است و در تهران پیدا نمی شود. امروز به بازار بزرگ تهران رفتیم و در بازار قالیفروش ها، یک مغازه گبه فروشی پیدا کردیم. فقط و فقط یک مغازه. و مثل آرزو به دل ها، نه یکی، بلکه دو تا گبه خریدیم، یکی آبی و یکی سبز. وااااااااااااااای اینها از قبلی هم نرم تر هستند:)