گفته
بودم که امسال را با نیت "پاکسازی روح" آغاز کرده ام. دوستانی که
تمرینات معنوی انجام می دهند، می دانند وقتی "پاکسازی روح" را فرا می خوانی، چه
اتفاقی می افتد!
برای کسانی که تجربه چنین تمریناتی را ندارد، عرض می کنم که فکر کنید انباری دارید که سالهاست آن را تمیز نکرده اید. گاه گاهی در انبار را باز می کنید و وسیله بدردنخوری را در آن می گذارید و دوباره در انبار را می بندید. حالا دارید آن انبار کثیف را جارو میکنید!
می توانید تصور کنید چه گردو غباری بلند می شود؟ خاک توی گلوی تان می رود و به سرفه می افتید. چشم تان می سوزد و اشک می ریزید. خودتان و لباس تان کثیف می شود. اصلا از ترس هم گردو خاک و سرفه و اشک و کثافات بود که انباری کثیف را نادیده می گرفتید.
در اطرافم، گرد و خاک و جار و جنجال به پا شده است. مبارک است. وعده پاکیزگی روح دارد. امروز را به دماوند می روم تا با خودم خلوت کنم.
من و همسرم باید ناهمواری های روح خود را هموار کنیم. باید زخم های ناسور دل مان را التیام بدهیم. باید محکم و قوی باشیم تا قلب مان از روشنایی بدرخشد. وگرنه تا صد سال آینده هم بازیچه افراد ناسازگاری خواهیم بود که مثل زالو به روح و جسم ما چسبیده اند، افرادی که ما از انرژی خالی می کنند.
من مصمم که پاکسازی را تا به انتها برسانم. اگرهمسرم همراهم بود، که پا به پای هم پیش می رویم، اگر نه، لولیدن در لجن کار خوک است و نه کار کبوتر. من کبوتر هستم.