دوستی میپرسد بالاخره ما حاکم سرنوشت خود هستیم یا محکوم به سرنوشت؟ آیا خدا به داد ما میرسد یا قوانینی وضع کرده و ما را به حال خود رها کرده است؟ آیا ما درباره زندگی خود اختیار داریم یا جبر، سرنوشت ما را از پیش رقم زده است و همه چیز مکتوب است؟ آیا آنچه در فیلم "راز" گفته میشود، راست است؟
سؤال ظریفی است. جبر یا اختیار، کدام واقعیت دارد؟
من عقیده دارم ما در دنیایی دوگانه زندگی میکنیم که مسائل به ظاهر متناقض، در واقع دو سر یک طیف هستند و هر دو به یک اندازه ارزش و واقعیت دارند، مثل:
- شب و روز
- زن و مرد
- امور مادی و امور معنوی
- جبر و اختیار
از نظر من جبر و اختیار دو روی یک سکه هستند و هردو در زندگی ما جاری هستند. یعنی از طرفی مسائلی در زندگی ما وجود دارد که برای ما تعیین شدهاند، مثل جنسیت، خانواده، صورت ظاهری، وراثت و ژنتیک، از طرفی دیگر ما میتوانیم و وظیفه داریم که به بهترین نحو از امکانات خود استفاده کنیم و زندگی خوب و شادی برای خودمان فراهم کنیم و در عین حال به مردم خدمت کنیم. یعنی هم جبر وجود دارد و هم اختیار.
به عقیده من ما میتوانیم با اراده و ذهن خود چیزهای دلخواه را به سمت خود بکشیم، از طرفی دانای کل نیستیم و ممکن است چیزهایی به سمت ما بیاید که ما از حکمت آن بیخبر باشیم. یعنی آنچه در زندگی ما وجود دارد، تجلی افکار ماست. از طرفی مسائلی در دنیا وجود دارد که از عقل ما خارج است.
مطلب مهم این است که ما دنبال مقصر نگردیم. کمبودهای زندگی خود را نه گردن دیگران بیندازیم و نه خود را سرزنش کنیم. نه ما "مقصر" هستیم و نه دیگران. بلکه ما "مسئول" ساختن زندگی خوب برای خودمان هستیم. همین و همین. قرار است ما در هر لحظه بهترین تلاش خود را بکنیم.
برای بعضیها کلمه "مسئول" کلمه منفی است. به نظر این اشخاص "مسئول" کسی است که میتوان سر او داد کشید و او را زیر سؤال برد. در حالی که "مسئول" کسی است قدرت دارد. کسی است که میتواند تغییر در جهت دلخواه ایجاد کند. اگر ما باور کنیم "مسئول" زندگی خود هستیم، از جایگاه یک کودک ناتوان خارج میشویم و میتوانیم داستان زندگی خود را به شکلی که دوست داریم، بنویسیم.
خدا همواره در کنار بندگان خود است. دعا را میشنود. خواستهها را برآورده میکند. ما گلهای باغ خلقت هستیم و خدا باغبان ما. او میخواهد گل وجود ما شکفته شود، ولی خدا به کسی کمک میکند که خودش به خودش کمک کند. از تو حرکت، از خدا برکت. اگر من در خانه بنشینم و برای روزی بیشتر فقط دعا کنم، احتمال این که فرشتهها، کیسههای طلا را به در خانه من بیاورند، کم است. اگر خودم را کنج خانه حبس کرده باشم و برای جذب همسر دلخواه فقط دعا کنم، احتمال این که خدا همسر دلخواهم را از پنجره به داخل اتاقم بیندازد، کم است. اگر با همسرم اختلاف دارم و فقط دست به دامان دعا و فال میشوم، احتمال این که اختلافات خودبخود به صورت معجزه وار حل شود، کم است.
سرزنش کردن را کنار بگذاریم. نه خود را سرزنش کنیم، نه دیگران را و نه خدا را. با خود خلوت کنید و اول ببینید از کدام بخش زندگی خود راضی هستید؟ بابت آن شکرگزار باشیم. هم از خدا تشکر کنیم و هم از خودمان و هم از همه افرادی که به ما کمک کردهاند تا چیزهای خوب در زندگیمان باشد. نان خوشمزه که میخورید، هم از خدا سپاسگزار باشیم، هم خودمان و هم کشاورزی که گندم کاشته و نانوایی که نان را پخته است.
سپس ببینید از کدام بخش زندگی خود ناراضی هستید؟ و از خود بپرسید چطور میتوانید زندگی خود را شیرین کنید؟ از خود بپرسید چه میخواهید؟ اگر آنچه میخواهید را بدست بیاورید، چه احساسی خواهید داشت؟ چگونه آدمی باید باشید که چنین چیزی را در زندگی داشته باشید؟
کسی که میخواهد در کنکور قبول شود، ببیند کسی که در کنکور قبول میشود چگونه آدمی است؟ آیا تا ظهر خوابیده است و تا نیمه شب پای اینترنت است؟! آیا همه وقتش پای تلفن میگذرد؟! آیا همه فیلمهای جدید را دیده است؟! آیا دوستان درس نخوان دارد؟!
یکی از دوستان میگفت: "میخواهم ازدواج کنم و میخواهم همسرم مردی ثروتمند باشد و زندگی مجللی برای من فراهم کند؟" این دختر باید فکر کند و ببیند مردی که ثروتمند است و زندگی تجملی برای همسرش ترتیب میدهد، چگونه همسری میخواهد؟ آیا این دختر خانم چنین شرایطی دارد؟ آیا دوست دارد چنین شرایطی داشته باشد؟ چگونه میتواند چنین شرایطی داشته باشد؟
یکی دیگر از دوستان میگفت: "میخواهم همسرم پزشک باشد."
- چرا پزشک؟
- پزشک هم کلاس اجتماعی دارد و هم درآمدش خوب است.
- آیا می دانی یک مرد پزشک موفق وقت ندارد که پابپای تو در کارهای خانه و نگهداری از بچه کمک کند؟ آیا می دانی هر لحظه ممکن است برای بیمار اورژانس فراخوانده شود؟ آیا می دانی بهترین وقتش صرف تیمار دیگران میشود؟ آیا می دانی او باید سالهای سال در شهرهای دورافتاده کار کند؟ آیا می دانی وقتی یک مرد پزشک به خانه میآید، یک خانه مرتب و آراسته و یک زن غمخوار میخواهد و بس؟ آیا توان همراهی با او را داری؟
مردی میگوید: "من زنی فعال و هشیار میخواهم که پابپای من در ساختن زندگی کمک کند." برادر من، آیا می دانید چنین زنی نمیتواند غذاهای رنگارنگ بپزد و مهمانیهای چنین و چنان برپا کند؟ آیا می دانید چنین زنی نمیتواند هر لحظه مثل هنرپیشههای سینما، رنگ و روغن به صورت داشته باشد و برای خدمت به تو کمر بسته باشد؟ آیا می دانید زنی که بعضی خصایل مردانه مثل کسب معاش و رقابت در عرصه کار در او فعال است، نمیتواند سنگ زیر آسیاب باشد؟ هر آن ممکن است شما را رها کند، زیرا به شما و پول شما وابسته نیست؟
دنیا جای داد وستد است. برای چیزی که میخواهید داشته باشید، باید بها بپردازید. ممکن است بهای خواسته ما، پول باشد. شاید بهای خواسته ما، عمر باشد. ممکن است بهای خواسته ما، زیر پا گذاشتن سایر خواستههای ما باشد. سرزنش ممنوع! فکر کنید که چه میخواهید و برای به دست آوردن آن باید چه بهایی بپردازید. از خود بپرسید آیا ارزش آن را دارد؟ اگر ارزش دارد، بهایش را بپردازید. حتم داشته باشید که خدا در کنار ماست و ما را یاری میکند.