وقتی بچه بودم با کتابی به نام "اعجاز خوراکی ها" نوشته دکتر جزایری آشنا شدم. دکتر جزایری معتقد بود بسیاری از بیماری ها را می توان با تغییر رژیم غذایی درمان کرد. کتاب را به زبانی ساده و شیرین نوشته بود. با اصطلاح خامخواری در همان کتاب آشنا شدم. شنیده بودم در تهران انجمن خامخواری وجود دارد ولی از آدرس آن خبر نداشتم. شاید هم دنبالش نگشتم. چند روز پیش دیدم کارت انجمن خامخواری روی میز آشپزخانه است. کسی هم نمی دانست آن کارت از کجا آمده است!
قرار بود با دوستی ملاقات کنم. کجا برویم، کجا نرویم. من گفتم یک رستوران خامخواری سراغ دارم، ولی نمی دانم آیا غذاهایش خوشمزه است یا خیر. دوستم از این پیشنهاد استقبال کرد و با هم راهی رستوران شدیم. منوی غذا شامل خورش فسنجان، کشک بادمجان، کباب، املت، ... خدایا! آخر این غذاها را چطور خام خام درست می کنند؟ به متصدی رستوران گفتیم که ما تابحال غذای خام نخورده ایم. خودش برای ما غذا انتخاب کرد، ماست و خیار، سوپ، کتلت، کوفته و رولت. معرفت کرد و برای هردو نفر ما فقط یک پرس غذا سفارش داد و گفت: "ببینید غذا را دوست دارید یا نه. اگر دوست داشتید، دوباره سفارش بدهید." در توضیح گفت: "ما در غذاها لبنیات نداریم. پس ماست و خیار، بادام و خیار رنده شده است. سوپ یعنی گوجه فرنگی و هویج و خیار که در مخلوط کن له شده اند. رولت، نوعی شیرینی با خرمای له شده است. کتلت و کوفته هم نپخته می باشد." یعنی دیدن این غذا، اشتهای ما را کور کرد. به زور آب هویج قدری از هر کدام را قورت دادیم. تا شب مزه ناجور غذا روی زبانم بود. این آرزوی سالیان سال من بود که غذای خامخواری بخورم، که الحمدالله به یکی از آرزوهای خود رسیدم. خوب شد آقای شوشو را آنجا نبردم!
از دوستم بگویم. اگر مجسمه ساز بودم، مجسمه ای از الهه آتنا (الهه خرد) به هیئت دوستم می ساختم. تازه دوست من حسادت و انتقام هم ندارد. یعنی از آتنا هم خردمندتر. دوستی با او یکی از افتخارات من است. پزشک است، چه پزشک مهربان و دانایی. برای او گفتم که از اول امسال دارم پاکسازی عاطفی انجام می دهم. ولی خاطره های دردناک چنان گلویم را می فشرند و قلبم را از خشم به فغان در می آورند که احساس می کنم بی قوت و بی توان هستم. با حجب و حیا اعتراف کرد که دوره طب سنتی گذرانده است و به طبایع چهارگانه انسان تسلط دارد. شنیدن کلماتی مثل بلغم و سودا از زبان شیرین او، بسیار اطمینان بخش بود. به من گفت "سودا" در من غلبه کرده است و باعث تلخی روحم شده است. توصیه کرد که به مدت چهل شب، هر شب دمنوش رازیانه بنوشم. همان روز از عطاری رازیانه خریدم. چه مزه شیرین و جالبی دارد. دیشب دمنوش خوردم. شب به خواب عمیقی فرو رفتم و صبح با شادی برخاستم. نمی دانم اثر درددل بود یا رازیانه. هرچه بود، عالی بود.
دمنوش رازیانه:
حاوی هورمون های زنانه. برای شادابی زنان وبرگشتن شیرینی به زندگی زن.
طرز تهیه: برای تهیه یک فنجان دمنوش رازیانه، یک قاشق چایخوری رازیانه را مثل چای به مدت پانزده دقیقه دم کنید. با یک قاشق چایخوری عسل شیرین کنید. نوش جان.
پ.ن: امروز، روز بسیار خوبی بود. قدم زدن در کوچه باغ ها،بوییدن هوای عطرآگین، گوش دادن به آواز بلبل و تماشای شقایق های زیبا. دارم می روم مرخصی. سه – چهار هفته ای نیستم. درسها برای دوستانی که عضو باشگاه بهترین سال هستند، سرموقع ارسال خواهد شد. روی ماه تک تک شما را می بوسم.