دوستان عزیزم
یک توضیح به شما بدهکارم.
بن بست وجود ندارد! یا راهی بیاب یا راهی بساز!
از روز اول امسال، یک سلسله مسائل پیش آمد و ادامه پیدا کرد که تا آخر تعطیلات به کلی مرا از پا درآورد. یاد گرفته ام که نمی توانم آدم های دیگر را تغییر بدهم، بلکه وقتی از روابطم با آنها ناراضی هستم، لازم است به درون خودم بنگرم و سرنخ را جایی در درون خود پیدا کنم. شاید از دست خودم عصبانی هستم و می خواهم از طریق دیگران خودم را تنبیه کنم. شاید خود را لایق رفتار خوب نمی دانم و به دیگران اجازه می دهم با من بدرفتاری کنند. شاید تصمیم دارم آنچه ساخته ام، ویران کنم یا خیلی شایدهای دیگر. می دانم وقتی با خودم صلح کنم و سطح ارزشم را بالا ببرم، امواجی که از من به عنوان یک وجود انرژیایی متسع خواهد شد، باعث یکی از این سه رویداد می گردد:
یک) رفتار خاص اطرافیان مرا اذیت نمی کند.
یا
دو) رفتار آنها بدون زور و فشار عوض می شود.
یا
سه) راه ما از هم جدا می شود. آنها از من دور می شوند و رفتارهای ناسازگار خود را برای کس دیگری می برند، زیرا دیگر نمی توانند در میان امواج مثبت و شیرین زندگی کنند.
اما اگر به درون پناه نبرم و اول درون خود را آرام نکنم و با خودم به صلح نرسم، کم کم من هم فرکانس ناسازگاری از خود ساطع خواهم کرد و از نظر جسمی و روحی بیمار می شوم. پس عزم کردم بار دیگر تمرینات "پاکسازی روح" را انجام بدهم.
وقتی در سردابه روح را باز می کنی و از پله ها پایین می روی، می بینی که همه جا کپک زده و چندین سانتیمتر خاک روی همه چیز نشسته است. آدم از بوی عفونت روح خودش دچار احساس تهوع می شود. آدم از هجوم آن همه بدی که خودش انجام داده و یا دیگران در حقش انجام داده اند، وحشت می کند.
بارها گفته ام که من آدم کاملی نیستم. یک آدم معمولی هستم، مثل همه آدم های دیگر. اول در اینجا نوشتم که دارم پاکسازی روح انجام می دهم، تا شما بدانید زندگی من هم مثل همه شما بالا و پایین دارد. من هم مثل همه شما گاهی از غصه و غم و خشم به خود می پیچم. تا بدانید که در چنین شرایطی به جای تسلیم شدن به غم و غمبرک ساختن، باید فکری کرد، راهی جست و در راه زندگی قدم برداشت. می خواستم قدم به قدم پاکسازی های خودم را بنویسم. بگویم که در ابتدای پاکسازی، سرزنش خود و دیگران بالا می آید، ولی قرار نیست تسلیم این رفتار غیرسازنده بشویم. بلکه باید پیش رفت و بخشید و رها کرد. اول گرد و خاک به هوا برمی خیزد، ولی به جارو کردن ادامه بدهیم تا زیرزمین خانه دل، پاک و پاکیزه شود. ولی دیدم نشخوار افکار سیاهم، باعث می شود، سیاهی چند برابر شود. زیرا هراس های من در ذهن دیگران پژواک می کند و با قدرتی بیشتر در کائنات پخش می شود.
تصمیم گرفته ام دوران پاکسازی را دور از چشم شما بگذرانم. نه برای این که وانمود کنم "همه چی خوبه! همه چی قشنگه!" بلکه برای این که رسالت من آوردن نور شادی و آگاهی به دنیاست و نه پراکندن سیاهی و تاریکی غم و ترس. گویا کائنات هم با این تصمیم من موافق بود، چون چند روز است که اینترنت خانه مان کار نمی کند. الان کافی نت هستم تا پس از یک هفته ایمیل چک کنم. از دوستانی که کتاب و دوره خریده اند و هنوز دریافت نکرده اند، پوزش می خواهم. خودتان که وضع اینترنت را می بینید.
از حال من بپرسید، خوبم. ملالی نیست جز دوری شما ... دلم برای تان تنگ شده است.
پ.ن هنوز کامنت ها را تایید نکرده ام. معذرت می خواهم.
پ.ن: دوست عزیزی که مدتها منتظرش بودم، ازم پرسیده چطور می تواند برایم خصوصی کامنت بگذارد. می توانی اول کامنت بنویسی خصوصی تا من آن را عمومی تایید نکنم. از این که دوباره به خانه دل من سر زدی، سپاسگزارم و خوشحال.