پانزده شانزده سال پیش، دوستی از رستورانی تعریف کرد. شماره تلفن آن را به من داد. به رستوران تلفن کردم. روی پیامگیر پیغام گذاشتم. به من تلفن شد. اسم خودم و معرف را گفتم و میز رزرو کردم. یک شماره رزرو دریافت کردم. یک رستوران و این همه دنگ و فنگ؟! چه چیزی در انتظارم بود؟
رستوران در یک کوچه فرعی بالاشهر واقع بود. تابلو نداشت. زنگ خانه را زدم. شماره رزرو را گفتم. در باز شد. به محض این که وارد یک حیاط باصفا شدم، گویا قدم به دنیای دیگر گذاشتم. فضا مملو از آرامش بود. عطر گل، حیاط را آکنده بود. از چند پله پایین رفتم، کفشم را درآوردم و روی فرش پا گذاشتم. سالن کوچکی بود که با عود معطر شده بود. موسیقی ملایم و عجیبی پخش می شد. چند میز کوتاه روی زمین قرار داشت. روی زمین چهارزانو نشستم. میزبان یک سینی غذا برایم آورد. روی سینی هفت کاسه کوچک قرار داشت و در هر کاسه قدری غذای خوشمزه ریخته شده بود. چه طعمی ... چه بگویم برای شما... مائده بهشت ...
من مشتری ثابت آن رستوران شدم و همه کسانی را دوست دارم، به آنجا دعوت کرده ام. رستورانی که الان به نام رستوران گیاهی آناندا شناخته می شود. رستوران پیش چشم من رونق گرفت. حالا همه روزهای هفته صبحانه، ناهار و شام سرو می کند. مثل همه رستوران ها میز و صندلی دارد و دیگر لازم نیست کفش هایت را دربیاوری و شرمنده جوراب سوراخ خود بشوی!
آقای شوشو غذای گیاهی دوست ندارد. به قول خودش احساس می کند زود گرسنه خواهد شد و با خوردن این غذا لاغر می شود. یکی دو سالی بود، من هم سری به رستوران نزده بودم. پنجشنبه آقای شوشو مرا به آن رستوران دعوت کرد. نهایت آقایی خودش را نشان داد. می دانست که در این رستوران من خیلی خوشحالم. من امروز سوپ جو، ماست موسیر، سالاد کاهو، پلو خورش قیمه بادمجان، پیتزا، اسپاگتی، حریره بادام، آب توت فرنگی و هندوانه و دمنوش گیاهی خوردم. خورش قیمه را با نوعی پنیر مخصوص درست می کنند. مزه اش مثل خوشمزه ترین خورش قیمه بادمجان ایران است. یک لحظه شک نمی کنید که داخل غذا گوشت نیست.
اگر به رستوران آناندا سر زدید، پیشنهاد می کنم "مجموعه غذای آناندا" را انتخاب کنید. اگر غذا را دوست داشتید، دم در یک زنگ است، آن را به صدا دربیاورید! پنجشنبه من زنگ را دوبار نواختم.
آقای شوشو، ممنونم.