من به ندرت سردرد می گیرم، شاید تا به حال در تمام عمرم ده بار هم سردرد، آن هم از نوع خفیف گرفته باشم. ولی پس از دیدن "جدایی نادر از سیمین" سه چهار ساعتی سردرد و تهوع داشتم. انگار سرم را داخل یک گیره بزرگ گذاشته بودند و فشار می دادند. مبحث "پیرآزاری" مبحثی است که در ایران فقط پزشکان و پرستاران در موردش آگاهی دارند. اکثر مردم در این مورد خود را به نادانی زده اند. پیرآزاری به اندازه کودک آزاری قبیح و زشت است.
مردی زن و بچه دار که نمی تواند یک آپارتمان برای خودش تهیه کند، به بهانه نگهداری از پدر بیمارش، در خانه پدر مستقر می شود. بعد همه مسئولیت نگهداری از پدرش را به گردن زنش می اندازد. زنی که یکتنه هم از پدرشوهر مراقبت می کند، هم خانه را می گرداند، هم کار می کند و پول درمی آورد. وقتی طاقت زن طاق می شود و به بهانه مهاجرت می خواهد پشت پا به همه چیز بزند، مرد یاد عشق عظیمش به پدر می افتد. کارگری را برای مراقبت از پدر استخدام می کند. زن بیچاره باید هم پیرمرد را ترو خشک کند و هم کارهای خانه را. زیرا پدر و دختر حتی به خود زحمت نمی دهند کیسه آشغال خانه را شب ها دم در بگذارند. حتی دو تا تکه ظرف نمی شویند. فیلم "جدایی نادر از سیمین" با شجاعت پرده از بهره جویی های ما ایرانی ها برمی دارد. بهره جویی از والدین، پیرها، زنان ... خیلی تلخ بود.
فرد مسنی که آلزایمر دارد، نیاز به مراقبت یک تیم ورزیده دارد. ولی ما ایرانی ها تحت پوشش دلسوزی، آنها را در خانه نگه می داریم و بدون مراقبت درست و حرفه ای، به امان خدا رهای شان می کنیم. دل مان خوش است که ایرانی ها خیلی باعاطفه هستند، والدین پیر خود را به خانه سالمندان نمی سپارند.
می دانستم فیلم "گذشته" هم باید فیلمی قوی و تلخ باشد. ولی صفت تلخ برای این فیلم قدری شیرین است! دست کم برای من که خیلی خیلی تلخ بود. لجبازی ها و بی ادبی های بچه ها با نامادری و ناپدری، بدرفتاری والدین با بچه های خود، زن و مرد بی مسئولیتی که تکلیف شان با خودشان معلوم نیست ولی مثل خرگوش زادو ولد می کنند. نه تحمل خود را دارند، نه تحمل همسر را و نه تحمل بچه های را. از هر کسی انتظار دارند که مسئولیت بچه های شان را به عهده بگیرند، الا خودشان ... همه آدم های فیلم در احساس گناه و خجالت پیچیده شده اند و دردی که در قلب دارند به همه طرف گسترش می دهند.
دو روز است که شانه و دستم درد می کند. امروز خیال دارم به استخر بروم تا درد آرام شود. تنم می خارد انگار. هم پول سینما بدهم، هم پول استخر، دو روز هم بداخلاق باشم. چرا؟ فیلم تحسین شده کن را ببینم! وای بر من!