از حال من اگر بپرسید، درد دارم و نفسم تنگ است و جان در بدن ندارم. مشکل دیگری نیست! از خواب سیر نمی شوم و اشتهایی مثل اژدها پیدا کرده ام. گشاد گشاد راه می روم. با زحمت از جا برمی خیزم و برجا می نشینم. نمی توانم بخندم یا سرفه وعطسه کنم.
تازه فهمیدم این سال ها چه بلایی به سر مردم می آوردم!
تا الان چهار تا پست نوشته ام تا جلوی خودم را بگیرم و شروع به مرتب کردن خانه نکنم. تا آخر شب چند پست دیگر خواهم نوشت، معلوم نیست!
نکته جالب این است که کله ام آرام است ... قلبم آرامش دارد ... برایم جالب است ....