اولین دستمزدی که در عمرم گرفتم، مبلغ پنج هزار تومان بود، بابت سی روز کاری و ده شب کشیک در بخش سوانح سوختگی.
هنوز مزه شیرین آن دستمزد، قلبم را پر از حس خوشی می کند. با توجه به این که تا قبل از آن حقوق، من ماهی هزار تومان پول جیبی می گرفتم، دریافت پنج هزار تومان حقوق به معنای پولدار شدن مطلق بود!
دیروز چک اولین کتابم، چگونه مغناطیس پول شویم؟، را دریافت کردم، به مبلغ دوازده میلیون و چهارصد و بیست هزار ریال به تاریخ سی ام آبان ماه.
دارم از دوران نقاهت استفاده می کنم و همان کتاب را ویرایش می کنم. یادم می آید اولین بار که این کتاب را می خواندم، از مطالعه مطالب آن دچار شوک شده بودم. حالا که دارم آن را ویرایش می کنم، می بینم چه اندازه دنیایم تغییر کرده است. آن زمان بقدری در داستان "من بیچاره!" و "من قربانی دیگران هستم!" گیر کرده بودم که به نظرم می آمد راه پس و پیش ندارم. حالا از منظری دیگر به مسائل زندگی ام نگاه می کنم. از ماری کلیر بسیار سپاسگزارم. راستش از او خجالت هم می کشم. من هنوز به او اطلاع نداده ام که کتاب او را ترجمه کرده ام. حتم دارم وقتی بفهمد یک ایرانی بدون اجازه او، کتابش را ترجمه کرده است، بسیار شگفتزده خواهد شد. شاید هم دل را به دریا بزنم و به او خبر بدهم ...
پی نوشت: به عنوان توضیح بگویم که کشور ایران به کپی رایت متعهد نیست، به همین دلیل مترجمین ایرانی برای ترجمه اثر یک نویسنده خارجی،اجازه نمی گیرند و ناشرین به نویسنده خارجی چیزی نمی پردازند. علت ارزان بودن کتاب های ترجمه در ایران همین است. کتاب اصل بیست سی دلار است، ولی ما ترجمه آن را یکی دو دلار می خریم! کار
من به عنوان یک مترجم ایرانی عجیب نیست. در واقع ناشر وظیفه دارد به نویسنده خارجی اطلاع بدهد و حق تالیفش را بپردازد. فکر می کنید برایان تریسی وقتی
دید سی جلد از نوشته هایش در ایران چاپ شده است و یک ریال به او پرداخت
نشده، چه گفت؟! هیچ! فقط خندید.
من تا به حال چند بار به ماری کلیر ایمیل فرستاده ام و از او جوابی نگرفته ام. نمی دانم چرا جواب نمی دهد. من به ماری کلیر مدیون هستم، چون او زندگی مرا تغییر داده است. ولی از نظر حقوقی من به او بدهکار نیستم، بلکه ناشرم به او مدیون است. کدام ناشر ایرانی مدیون نیست؟؟؟