چندین سال پیش دختر کوچک، خانمی به نام خانم قدس دچار سرطان شد. دنبال دوا درمان را گرفتند. درگیر و دار این مصیبت، خانم قدس متوجه می شود که از سراسر کشور بچه های سرطانی و والدین آنها به تهران می آیند. بچه ها بشدت بیمار هستند و نیاز به توجه و مراقبت والدین خود را دارند. ولی بیمارستان جایی برای اسکان والدین ندارد. بعضی از والدین از پس هزینه محل اسکان خود برنمی آیند. برخی حتی فارسی بلد نیستند.
خانم قدس ماتمزده بود ولی چنان روح بزرگی داشت که اجازه نداد درد دخترش باعث بشود چشمانش به روی رنج دیگران بسته شود. او برای کمک رسانی به کودکان سرطانی یک گروه تشکیل داد. او آرزو داشت بیمارستانی بسازد که شبیه بیمارستان های معمولی نباشد، بلکه شبیه یک خانه باشد. کودک بدون رنج دوری از والدین و تحمل محیط سرد و خشک بیمارستان، تحت درمان قرار بگیرد. پنداره این زن بزرگوار به صورت بیمارستان محک و موسسه محک اجرا شد.
اگر او از ابتدا فکر می کرد که نمی تواند ده میلیارد تومان پول برای ساختن چنین بیمارستانی بدست آورد و دست وروی دست می گذاشت، هرگز بیمارستان محک ساخته نمی شد. ولی او پنداره انساندوستانه خود را در قلبش نگه داشت واز همانجایی که می شد کار را شروع کرد و قدم به قدم جلو رفت. این زن مصیبتی بزرگ را به یک نیکوکاری بزرگ تبدیل کرد.
آی آدم هایی که دچار مشکلات بزرگ و کوچک هستید، آیا در چنبره غم گرفتار شده اید و اجازه داده اید که روح شما چروکیده شود؟ یا این مشکل را فراخوانی برای انجام اقدامات بزرگ و انسانی می دانید و روح شما در گرداب مشکلات رشد کرده است؟
آیا شما هم در زندگی خود توانسته اید بر یک مصیبت بزرگ غلبه کنید؟ آیا وقتی سنگی جلوی پای شما افتاده است، توانسته اید آن را برای ساختن پله بکار ببرید؟