چهار سال پیش در چنین روزی، برای صرف ناهار به رستوران نایب سعادت آباد دعوت شده بودم. دوستی قدیمی مرا دعوت کرده بود. سی دو سال از آخرین دیدار ما گذشته بود. شرح ماجرا را در اینجا نوشته ام.
دیشب آقای شوشو می گفت: "من تا دو روز پس از این دیدار، منتظر تماس تو بودم. آرام و قرار نداشتم و هر لحظه موبایلم را چک می کردم. ولی هیچ خبری از تو نشد. پس از دو روز دل به دریا زدم و به تو تلفن کردم. با کمال تعجب متوجه شدم که تو اصلا منتظر من نبودی و قصدی هم برای تماس مجدد نداشتی. چرا؟"
والله چه بگویم. یادم نیست. شاید فکر کردم یک تجدید دیدار خوشایند است. تصمیمی برای جدی کردن رابطه نداشتم. نمی دانم.
ولی لحظه به لحظه آن دیدار سرنوشت ساز را به خاطر دارم. انگار همین دیروز اتفاق افتاده است.
از نظر ستاره شناسی هم روز جالبی هم است: پانزده مرداد، قلب االاسد، روز میانی تابستان، معروف به گرم ترین روز سال.
همسرم، ملاقات با تو یکی از بزرگترین شانس های زندگی من است.