من از پنج سالگی دارم کتاب می خوانم. ولی تا وقتی دست به کار ترجمه و چاپ کتاب نزدم، نفهمیده بودم برای هر کتابی که به دست ما می رسد، چقدر زحمت کشیده شده است.
وقتی کسی کتاب می نویسد، دو راه در پیش دارد: به یک ناشر معتبر مراجعه کند و اگر آنها تشخیص بدهند کتاب خوب فروش می رود و ارزش سرمایه گذاری دارد، آن را چاپ می کنند. یا این که با سرمایه شخصی آن را چاپ کند. در همه جای دنیا هم همینطور است. حتم دارم که داستان کتاب "سوپ جوجه" نوشته جک کنفیلد یا "نیروی حال" نوشته اکهارت توله را شنیده اید.
من در مورد کتاب "چگونه مغناطیس پول شویم؟" از روش اول استفاده کردم و به چند ناشر معتبر مراجعه کردم. نسل نواندیش که یکی از ناشرین معروف ایران است، روی این کتاب سرمایه گذاری کرد. اما وقتی کتاب "ازدواج مثل آب خوردن آسان است!" را نوشتم، تصمیم گرفتم آن را با سرمایه خودم چاپ کنم. به همین دلیل به سراغ انتشاراتی معتبر نرفتم. دلم می خواست در چاپ و پخش کتابم نقشی فعال داشته باشم و از چند و چون این کار سردر بیاورم. می دانید که سرم برای یاد گرفتن چیزهای جدید و مهارت های تازه درد می کند! نمی دانم اشتباه کردم یا نه. چون الان دو تا از ناشرین معروف می گویند که حاضر بوده اند با سرمایه خود آن را چاپ کنند، ولی حالا که آرم انتشارات خودشان روی آن نیست، نمی توانند آن را پخش کنند.
داشتم می گفتم که به سراغ انتشاراتی های معتبر نرفتم، بلکه به چند انتشاراتی گمنام مراجعه کردم و گفتم می خواهم با سرمایه خودم آن را چاپ کنم. آنها هم می گفتند با گرفتن هزینه ای گزاف کتاب را چاپ می کنند، ولی پخش کتاب به عهده خودم است. کل کتاب را به من تحویل می دهند. کار دیگری نمی کنند. خب ... دیدم اگر قرار است خودم آن را پخش کنم دیگر چرا باید با یک انتشاراتی قرارداد ببندم. باز هم نمی دانم که کارم درست بوده است یا نه.
حالا که کتاب چاپ شده است، فهمیدم چه داستانی در بازار کتاب حکمفرماست. اگر خودم کتاب چاپ نمی کردم، متوجه موضوع نمی شدم. چاپ کردن کتاب کار ساده است. هر کسی می تواند کتاب خود را چاپ کند. اگر کتاب خوبی باشد، برای انتشار آن هم سرمایه گذار وجود دارد. ولی وقتی خودت کتابی را چاپ می کنی، بازاریابی آن هم به عهده خودت است. مثل هرچیز دیگری. اینجا کار سخت می شود. به همین دلیل است که می گویند هر کس کتاب چاپ کرد، روی دستش ماند، چون بازاریابی بلد نیستند و جرات روبرو شدن با بازار را ندارند. به قول یکی از ناشرین معروف: "شما نویسنده ها بلد نیستید کتاب خود را بفروشید. باید بنویسید و به دست ما بدهید تا آن را برای شما بفروشیم.". در ایران در واقع فقط چهار پنج تا چند موسسه فعال نشر و پخش کتاب وجود دارد که پول و عشق فراوانی را در آن سرمایه گذاری کرده اند. به طبع هم برای کار و درآمد خود تلاش می کنند. بازاریابی هر کتابی به عهده نویسنده آن است، مگر این که همه حق و حقوق خود را به ناشری واگذار کند.
خیلی خوش خیال فکر می کردم که من کتاب را چاپ میکنم و به دست موسسات پخش می دهم. آنها هم در ازای دریافت دستمزد مناسب کتاب را در ایران پخش می کنند. اصلا و ابدا اینطور نیست. همسر من داروساز است و من شاهد مسائل دارو بودم و می دیدم که برای وارد کردن هر قلم داروی جدید به بازار چقدر باید وقت گذاشت و هزینه کرد. یک سری مارک ها در بازار تثبیت شده است و برای مثال فروختن کرم نیوآ که هنری نیست. ولی فروش یک مارک جدید کرم صورت، کاری دشوار است.
چرا تا به حال مطلب به این سادگی را نفهمیده بودم؟ به هر حال همانطور که گفتم من وارد ماجرایی تازه شده ام. جالب است.