یک دوست باهوش دارم که پزشک متخصص است. دختری خوش اخلاق، مهربان، بگوبخند، دست بخیر، ولی قدی کوتاه، چشم هایی ریز، عینک ته استکانی و دماغی نسبتا بزرگ دارد. آنوقتها شلخته لباس می پوشید، آرایش نمی کرد، کفش کهنه ورزشی به پا داشت و همیشه خدا لخ لخ کنان آدامس می جوید. (البته حالا بهتر شده است!)
یک روز، یک آشنا، آقای دکتری را به او معرفی کرد. دوست من آن روز به آرایشگاه رفت و هم صورت و هم موهایش را به زیبایی آرایش کرد. روپوش و روسری زیبایی پوشید و کفش پاشنه بیست سانتی پوشید. برای اولین بار در عمرش لنز گذاشت و سر قرار حاضر شد.
آقای دکتر رزیدنت بود، قدبلند، خوش قیافه، بذله گو و دوست داشتنی. دوست من یک دل نه صد دل عاشق این آقای دکتر شد. جلسه دوم و سوم هم با دقت لباس پوشید و رنج کفش پاشنه بلند و لنز طبی را به جان خرید. دختر خوش صحبت و مطلعی بود. هم رشته آقای دکتر، پس کلی حرف برای گفتن و سهیم شدن داشتند.
در ملاقات چهارم دوست من با موهای شانه نکرده، مانتوی نخی کهنه، صورت بی آرایش و عینک ته استکانی خود ظاهر شد. آدامس کذایی را هم گوشه دهنش انداخت و مثل لنگه کفش جوید. نشست مقابل آقای دکتر و گفت:
- بیین! من همینم که هستم! آن چند جلسه قبل هم جلب توریست بود! من حوصله این قرتی بازی ها را ندارم. اگر مرا می خواهی همین است که هست. اگر نه تو را به خیر و مرا به سلامت!
این دو نفر بعد از شش ماه با هم ازدواج کردند. تا این لحظه پانزده سال از ازدواج آنها می گذرد و به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کنند.
همانطور که توجه کردید دوست من در ابتدای آشنایی بهترین ظاهر را برای خود فراهم کرد ولی پس از چند جلسه آشنایی، با صداقت کامل ظاهر واقعی خود را نشان داد. با وجودی که عاشق آقای دکتر شده بود، فکر نکرد اگر او را از دست بدهد، می میرد و زندگی به پایان می رسد! چون اعتماد به نفس داشت و می دانست مردی پیدا می شود که او را با همین شرایط دوست داشته باشد.
پی نوشت: وقتی به ظاهر خود توجه کنید، اعتماد به نفس شما بالا می رود. هیچ زنی زشت نیست. به این تصاویر توجه کنید: اگر درست لباس بپوشیم، زیباتر میشویم. لازم نیست به یک فشن حرفه ای تبدیل شوید، کافی است که قدری به سرو وضع خود برسید.