پنجشنبه و جمعه ای که گذشت:
پنجشنبه از صبح تا شب داروخانه بودم! خیلی خوش گذشت! اولین باری بود که پشت دخل می نشستم و جنس می فروختم. تجربه فوق العاده ای بود.
برای داروخانه جنس آورده بودند و آقای شوشو و دو تا از نسخه پیچ ها مشغول جابجا کردن اجناس و چیدن آنها بودند. من و یکی از نسخه پیچ ها به مشتری ها می رسیدیم. من پشت صندوق نشسته بودم و او داروها را می آورد. من به هر مشتری سلام می کردم و طبق عادت یک پزشک، از چند و چون بیماری اش سوال می کردم:
- دستت چی شده؟
- تاندونش سالمه؟
- کمرت از کی درد می کنه؟
- اینا را برای جوش صورت می خواهی؟
- صابون مخصوص هم داری؟
- دختر مجرد داری؟ از این کتابها هم ببر!
- خانم کوچولو! برای ما نقاشی آورده ای؟ نقاشی بیار تا آقای دکتر بهت جایزه بده!
آن روز فروش داروخانه از همه روزها بیشتر بود:)
جمعه آخرین روز نمایشگاه گیاهان دارویی بود. چقدر شلوغ! من و همسرم برای خرید گیاهان دارویی برای داروخانه رفته بودیم، ولی جمعیت بقدری زیاد بود که کار زیادی از ما برنیامد. بیشتر غرفه ها قابل بررسی نبود.
امروزه در تمام دنیا توجه مردم به درمان های طبیعی جلب شده است. کشور ما از نظر تنوع گیاهان دارویی در رتبه دوم جهان قرار دارد. رتبه اول از آن هند است. حیف و صد حیف که هنوز عرضه گیاهان دارویی جدی گرفته نمی شود. بسته بندی داروها خوب نیست و تقریبا به شیوه قدیمی و عطارگونه عرضه می شود. اطلاعات خوبی هم در اختیار مردم قرار نمی گیرد. ما می توانیم بازار جهانی را قبضه کنیم، اگر قدری همت و توجه می کردیم.