نمی دانم چرا یادم رفت در مورد تاتر سیندرلا بنویسم. شاید از بس تو ذوقم خورده بود، ترجیح دادم آن را فراموش کنم. امروز که مطلب آیدا را خواندم، داغ دلم تازه شد.
پنجشنبه دو هفته پبش بود. خیال داشتم همسرم را به تاتر دعوت کنم. تاترهای روز را جستجو کردم و وقتی اسم گلاب آدینه را دیدم، بدون هیچ مکثی، اینترنتی بلیت خریدم. خوش و خرم به تاتر شهر رفتیم. چیزی که از موضوع و داستان و هدف نمایشنامه نویس و... نفهمیدیم. همسرم که به بهانه خارج کردن ماشین از پارکینگ، سالن را ترک کرد. من هم زورکی نشستم. بابت اتیکت و از این حرفها. با لب و لوچه آویزان به خانه برگشتیم. همسرم مرا دلداری داد: "شاید من و تو از آن سر در نمی آوریم. شاید خیلی هنری است!" جیغم درآمد.
- من و تو دو تا آدم تحصیلکرده این مملکت هستیم. اهل کتاب و مطالعه هم هستیم. چرا خودمان را دست کم بگیریم و بگوییم ما نمی فهمیم. مگر ما چه مان است که نفهمیم؟ من کارهای گلاب آدینه را دیده ام. این کار خوبی نبود.
من تاتر سیندرلا را دوست نداشتم. به نظرم کار ضعیف بود. پیام نامفهومی هم داشت.
تاتر خوب، از سینما بهتر است. نفس را در سینه حبس می کند. مدتها ذهن آدم را درگیر می کند. نمی دانم چند نفر از شما "عشق آباد" را دیده اید. نمایش خوب، هزاربار از فیلم سینمایی تاثیرگذارتر است. ولی ... دلم از این نمایش گرفت .