آخ جون! آقای شوشو دیشب با چشم های سرخ، دماغ فین فینو، صدای گرفته به خانه آمد. سرما خورده. تمام شب به خاطر گرفتگی گلو خرخر کرد. امروز صبح چهاردست و پایی بهش چسبیده بودم که نرو! بمون خونه! استراحت کن! طفللکی با آن حال زار و صدای تودماغی گفت: "آخه داروخونه کلی چک دارد. بروم تا ظهر کارها را راه بیندازم و برگردم." آخ جون! حالا دوتایی مریض هستیم. هرچیزی دوتایی اش خوبه: )))))))))))))))))))))))))))))))))))))
شانس آورده که من دارم بهتر می شوم، وگرنه مثل من می شد که هیچکس نبود یک لیوان آب دستش بدهد. حداقل الان دوتایی باهم تشنه، گشنه، با دماغ کیپ و دهان باز و زبان بیرون آمده روی تخت دراز می کشیم و سقف را تماشا می کنیم! کمتر حوصله مان سر می رود: )))))))))))))))))))))))))))))))))))))