رابطه با مرد متاهل- تجربه شما (1)

به نظر من گرفتار شدن در ایجاد رابطه با مرد متاهل یک شبه اتفاق نمی افته.....تمام کسانی که گرفتار این نوع ارتباط شدن خیلی آرام آرام پیش رفتند...... اگه میشد یک تصویری از آینده شون نشونشون بدیم که عاشق مرد متاهل شدند مطمئنا شوکه میشن.... اولش با صحبت شروع میشه....صحبتهای که برای شنیدنش باید به یک مرد اجازه بدی از دایره خصوصی ات بهت نزدیکتر بشه.....بعدش قرارهای معمولی....در حد نشستن در کافی شاپ و حرف زدن و گاهی لمس دستها....فقط همین.....اگر در این لحظه دختر که حالا دچار عذاب وجدان شده، کار خودشو توجیه کنه، وارد سراشیبی هولناکی میشه و اگه به احساس گناهی که بهش دست داده فکر کنه، می تونه خودشو رها کنه
اما بهترین و راحت ترین کار اینه که هرگز اجازه ندهیم یک مرد متاهل به اندازه یک سر سوزن پاشو وارد حریم خصوصی ما بکنه...... از همون اول جلوشو بگیریم....نه بخاطر دیگران بلکه فقط و فقط به خاطر خودمون.... همه دخترها لیاقت ارتباط با یک مرد مجرد را دارند.... خداوند در قرآن وعده اش را داده است...."همه موجودات را جفت جفت آفریدیم" .....پس قطعا خداوند حواسش به جفت ما هست و روزی اورا پیدا می کنیم......

سلام به نظر من هم رابطه با مرد متاهل ی اشتباه محض هست.تو این رابطه آدم خیلی خوار و خفیف میشه.چرا وقتی من می تونم با ی مرد مجرد رابطه داشته باشم برم با متاهلا و ابزار هوسبازی اونا بشم؟؟؟

چقد دلم میخاد بدونم ...

ممنون از گذاشتن ايميل من ..
بايد اعتراف كنم كلي ذوق كردم نوشتم رو اينجا ديدم ..
ممنون از گيس گلابتون جانم

سلام خانم دکتر، من پاسخ شما به این سوال را خواندم ، ولی نتونستم پست مربوطه را پیدا کنم ، به نظرم پاسخ شما عالی بود
فقط تو پاسختون کهن الگو آتنا و ارتیمیس را به کار به برده بودبد، خواستم خواهش کنم لطفا در مورد این دو کهن الگو هم برامون بنویسید

سلام
تجربه دوم چی شد؟ خواب دیدم آیا؟

گیس گلابتون عزیز پست خانم آتوسا خیلی خوب بود. برای من چنین موردی از طرف یک پسر مجرد پیش آمد. از نگاه آن پسر و طرز حرف زدنش نیت پستی را می فهمیدم. خوشبختانه توانستم تدبیری پیدا کنم و بهش اجازه پیش روی و پیشنهاد رابطه ندادم. من آن موقع کارآموز بیمارستان بودم. باور می کنی همان اول که من را دید راحت پرسید متاهلی یا مجرد!!! من بعدها خیلی با خودم فکر کردم که چرا آن پسر اینقدر سریع و جسورانه بدون اینکه من را بشناسد به حریم من هجوم آورد. دلیلش شرایط روحی من بود. من خیلی مضطرب بودم. با ورود به آن محیط جدید و سخت انگار آب یخ روی من ریخته بودند. اعتماد به نفسم فورا کاهش یافته بود و قدرت روحی ام کم شده بود. خیلی سخت بود اولین ساعتی که وارد دفتر رییس پرستاری شدم. با من جاری برخورد شد که انگار بی هوا بهم سیلی محکمی زدن. البته حفظ ظاهر کردم اما از درون جراحت داشتم.
و آن پسر خیلی خوب تشویش من را فهمید و طمع کرد. مردهای متاهل درون متلاطم یک زن را خیلی بهتر از یک پسر مجرد حس می کنند.
گیس گلابتون عزیز هر زنی هر چقدر هم محکم باشه ممکنه در شرایطی جراحت روحی بردارد. در چنین مواقعی چطور باید چکار کنیم که مردهای فرصت طلب به حریم ما نزدیک نشوند؟کاش در این مورد می نوشتید.
الان با خواندن نوشته شما متوجه شدم با گفتن یک (چطور مگه ) می توانستم همان لحظه عقبش بزنم و بعدها دیگر فکر آن لحظه اول و آن نگاه هیز آزارم نداد.