با گیسگلابتون موافقم از نظر من هم مرد مجرد، کسی است که در رابطه با کسی نیست، نه همسر دارد، نه دوست دختر و خلاصه درگیر رابطهای عاطفی نیست. البته در مورد دختر خانومها هم کاملاً صادق است.
میخواهم تجربهام را در مورد رابطه با یک مرد مجرد غیرمتعهد بنویسم. مردی که همسر نداشت اما در رابطهاش هم رفتار متعهدانه نداشت. اسم این آقا را میگذارم «دون ژوان». احساس میکنم تا قصهام را برای دختران سرزمینم ننویسم آرام نمیگیرم و درسهای این رابطه برایم عمیق نمیشود.
«دون ژوان» مثل فیلمهای هالیودی و شبیه قهرمانها از بین چند دختر طناز من را انتخاب کرد. «دون ژوان» مردی بود 38 ساله، خوش تیپ، خوش برخورد، باهوش، دارای موقعیت اجتماعی خوب و کلی شباهت هم با من داشت. قرار اولین دیدار را با اشتیاق و همانطور قهرمانانه با من گذاشت. یک هفته گذشت و خبری از قرار دوم نشد و «دون ژوان» فقط در تلگرام به من توجه داشت و من مشتاقانه منتظر! بالاخره قرار ملاقات دوم را یک جورایی من! ترتیب دادم.
فصل اول: رابطه شروع شد و ادامه پیدا کرد!
حتماً میتوانید تصور کنید که رابطه یک دختر شاد و بامزه با یک پسر خوش سر و زبان، بانمک و بامزه چقدر جذاب خواهدشد. وقتی با هم بودیم از خنده دل درد میگرفتیم و حسابی خوش و خرم بودیم.
یک روزی این وسطها روز تولد من بود که جشن قشنگی در یکی از کافههای شهر برپا کردیم و «دون ژوان» یک هدیه بسیار فاخر و زیبا به من داد. در تولد چندتا عکس دونفره انداختیم، عکسهایی که هرگز ندیدم و دون ژوان به هزاروصد بهانه آنها را به من نداد.
من یک دختر شاغل و حسابی پرکار هستم، تقریباً در طول هفته وقت من پر است و میماند یک جمعه، جمعه اول را با بیخبری از «دون ژوان» گذراندم، جمعه دوم و سوم و چهارم و ... خیالتان را راحت کنم آقای «دون ژوان» حدود سه ماه تقریباً تمام جمعهها را گم و گور بود و نمیتوانست با من بیرون بیاید، یعنی به اندازه تمام طول رابطهمان.
یادم هست یک روز تصادف کردم به دون ژوان زنگ زدم تا خبر تصادفم را بدهم و از او کمک بخواهم، اما «دون ژوان» با خونسری فقط گفت: "عهههه... چی شده؟!؟!؟" دریغ از یک کمک و همراهی مردانه.
روش ارتباط «دون ژوان» جوری بود که صبحها از محل کار به من تلفن میکرد و عصرها سراغی از من نمیگرفت. حدود یک ماه گذشت و من متوجه شدم که بغیر از قرارهای مشترک با دوستان مشترکمان، «دون ژوان» تمایلی به چرخ زدن با من در سطح شهر ندارد! قرارهای ملاقات ما در یکی دو محل ثابت انجام میشد، خبری هم از معرفی من به آشنایان او نبود و بجز به یکی دو دوست از دوستان «دون ژوان» به کسی معرفی نشدم.
کم کم از «دون ژوان» دلخور و از رابطه سرد شدم... کمتر سراغش را میگرفتم که با اعتراضش مواجه شدم که "کجایی و چرا سراغی از من نمیگیری و ..." این اعتراضم برایم نشانه خوبی بود و به او بابت اعتراضش حق دادم. از آن پس، تقریباً هر روز سراغش را گرفتم.
یک روز من و «دون ژوان» با هم در یک جمع دوستانه بودیم و موبایل «دون ژوان» از قضا روی میز بود که صفحهی موبایل روشن شد و یک پیام واضح و روشن روی صفحه ظاهر شد «ن...: باشه اشکال نداره، طوری نیست، منم دارم با دوستام میرم بیرون» و «ن...» اسم یک دختر بود که من در بین دوستان و آشنایان دون ژوان اصلاً اسم «ن...» را نشنیده بودم، البته من شخصاً موبایل «دون ژوان» را چک نکردم، فقط چشمم افتاد. خیلی عصبانی و غمگین شدم.
از یکی از دوستانم پرسیدم که چه کاری باید بکنم و او مرا به صبر و صبوریِ ظاهری و تعقیب و گریز و چک کردن دعوت کرد که از این راهنمایی من فقط صبر و صبوریاش را انجام دادم. مدتی تحمل کردم و دیدم که نه، من طاقت نفر سوم را ندارم، موضوع پیامک را با دون ژوان در میان گذاشتم، هزار جور جواب داد از "تو چرا من را چک کردی؟؟ چطور به خودت اجازه دادی؟"، "مگر من تو را چک میکنم"، " تو حساسی و تو بدبینی"، "من اصلاً انتظار این رفتار را از تو نداشتم با این رفتارها از ارزش خودت کم میکنی" تا "ن... فرد خاصی نیست".
اما بعد از بیان این موضوع از جانب من، «دون ژوان» کم کم سرد شد... سرد مثل یک تکه یخ!!! بقیهاش را هم اجازه بدهید نگویم چون می ترسم اشکم سرازیر شود.
فصل یکی مونده به آخر : جدایی
بالاخره متوجه شدم که «دون ژوان» بغیر از من همزمان با چند خانوم دیگر هم در ارتباط است. امیدوارم تجربهاش نکنید، خیلی سخت و ناراحت کننده است. رابطه ما تمام شد... نه! نه! خیال ندارم گریه کنم، بلکه می خواهم درس هایی که از این رابطه آموختم مرور کنم:
فصل آخر: درسهای رابطه
- قرار دوم را من گذاشتم، بالا بروم و پایین بیایم من قرار دوم را سرهم کردم و اگر غیر از این بگویم، خودم را گول زدهام حتی اگر «دون ژوان» این موضوع را نداند، من خودم که میدانم. اجازه دهید مردها برای دیدار با شما تلاش کنند، مغزشان را بکار بگیرند و وقتشان را خالی کنند. اگر قرار نگذاشتند خودشان از مصاحبت با شما محروم شدهاند. این یک قاعده بدون تغییر نیست اما عدم تلاش مرد را جدی بگیرید.
- از رابطهتان توقع صمیمیت و همدلی و همراهی داشته باشید.
- بعضی نشانههای آشکار را جدی بگیرید و از آنها برای تصمیمات مهم استفاده کنید!
- مخفی کردن عکسهای دونفره نشانهای بود که دیدم ناراحت شدم و جدی هم گرفتم اما درسی از آن نگرفتم.
- نمی گویم مدام مردها را چک کنید و منتظر باشید که هر لحظه به شما تلفن کنند، نمی گویم برای تماس تلفنی گیر بدهید، اما در طول 3 ماه فقط صبحها آن هم سرکار تلفن زدن و اکثر عصرها و جمعهها غیب شدن را هم جدی بگیرید.
- اینکه آقایی تمایلی به دو نفره راه رفتن با شما در خیابان ندارد و ترجیح میدهد که شما به همراه یک جمع با او دیده شوید، هم از نشانههای جدی است، این موضع به صورت قطعی چیزی را اثبات نمیکند اما قابل تأمل است. شاید «دون ژوان» نمیخواسته که ما با هم در خیابان دیده شویم.
- در رابطههایتان حرف بزنید، از اینکه برچسب حسادت و حساسیت بخورید نترسید، سنجیده حرف بزنید و مؤدبانه درخواست کنید. آموزش خوب و مؤثر حرف زدن و درخواست کردن در هفت عادت مردمان موثر، بهترین سال زندگی و مدیریت خشم وجود دارد.
- زندگی همه ما مانند فصلهای یک کتاب است که نویسنده آن خودمان هستیم، تصمیم بگیریم ماجراهای زیبا و بالغانه بنویسیم. به خودتان حق بدهید که برای اتمام یک رابطه عاطفی ناراحت باشید ولی برای از دست دادن مردان و زنان غیرمتعهد غمباد نگیرید و قصهتان را مرور کنید.
- و شاه بیت غزل: این حقِ شماست که از آقایی که در ارتباط با شماست انتظار داشته باشید فقط و فقط با شما ارتباط داشته باشد، تصور نکنید که موضوع تعهد مربوط به متاهلها است. گول ژستها و شعارهای روشنفکرانه را هم نخورید. نکته اینجاست؛ ما نمیتوانیم به زور مرد یا زنی را وادار کنیم تا به ما تعهد داشته باشند، اما میتوانیم خودمان انتخاب کنیم که با انسانی متعهد وارد رابطه شویم و یا از رابطه با کسانی که به ما تعهدی ندارند خارج گردیم.
- خیال نکنید ختم روزگارید و از پس روابط بر میآیید، یعنی انشالله که روابط عالی داشته باشید و بتوانید مسائلتان را حل کنید، اما در روابط خود حتماً از نظر یک شخص با تجربه دانا، که من در اینجا مشاور مدنظرم است، استفاده کنید. من تا زمانی که به مشاوره نرفتم چشمانم بر بعضی مسائل بسته بود و در مواجهه با یک بی تعهدی آشکار هاج و واج بودم.
متشکرم گیس گلابتون از مشاوره خوب شما...