از مرز چهل سالگی گذشته بودم. به عنوان یک پزشک جراح، موقعیت اجتماعی و درآمد خوبی داشتم. ولی یک سوال بزرگ ذهنم را درگیر کرده بود. همین سوال بی جواب باعث شده بود موفقیت های مالی، شغلی و اجتماعی ام در نظرم بی مزه و کمرنگ باشد. سوال این بود:
چرا نمی توانم ازدواج کنم؟!
بسیاری از همسن و سال های من با مردان خوبی ازدواج کرده بودند و یکی دو تا بچه داشتند. بعضی ها فرصت کرده بودند طلاق بگیرند و برای بار دوم ازدواج کنند! ولی من حتی یک قدم به ازدواج کردن نزدیک نشده بودم. گویا ازدواج جن بود و من بسم الله. اگر مردی به من ابراز علاقه و درخواست ازدواج می کرد، من نسبت به او بی میل و رغبت بودم. و برعکس اگر من از مردی خوشم می آمد، او هیچ اعتنایی به من نداشت و یا پس از دو سه جلسه ملاقات، غیبش می زد و خبری از او نمی شد.
ابتدا تصور می کردم که اشکال از مردان سرزمین من است که قدر گوهر یکدانه ای چون من را نمی دانند و مثل شوالیه ای سوار بر اسب سفید برای ربودن من، تاخت و تاز نمی کنند. ولی کم کم نسبت به گوهر یکدانه بودنم! دچار شک شدم و هزاران عیب و کمبود را به خودم نسبت دادم. درد تنهایی عذاب آور و غیرقابل تحمل شده بود. مدام از خود می پرسیدم: "چرا ازدواج از من می گریزد؟" تا این که یک روز انگار پرده ای از جلوی چشمانم کنار رفت و از خواب غفلت بیدارشدم، زیرا فهمیدم ازدواج از من فرار نمی کند، بلکه من از ازدواج فرار می کنم!
قبول این حقیقت چندان ساده نبود، ولی وقتی آن را پذیرفتم و دیگر از ازدواج نگریختم، خواستگاران یک به یک از راه رسیدند و من ساده تر از آن که فکرش را بکنید، متاهل شدم. تازه فهمیدم که ازدواج مثل آب خوردن، آسان است!
من کتاب "ازدواج مثل آب خوردن آسان است!” را بر اساس تجربه شخصی خود نوشته ام. زیرا باور دارم بسیاری از نیازهای جسمانی، عاطفی و اجتماعی ما در کانون ازدواج برآورده می شود. باور دارم ازدواج، مدرسه معنویت است و باعث رشد شخصیت ما می شود. معتقدم زن و مرد در کنار هم و در پیوند زناشویی به تعادل و آرامش می رسند. باور دارم هر زنی براحتی می تواند همسر دلخواه خود را جذب کند. و از همه مهم تر معتقدم ازدواج مثل آب خوردن آسان است! به شرط آن که چند تغییر ذهنی کوچک در خود ایجاد کنید.
متاسفانه در حال حاضر برای خانم های ایرانی در زمینه جذب همسر دلخواه ، کتاب های زیادی وجود ندارد. همان چند عنوان محدود کتاب هم ترجمه کتاب های خارجی است و با فرهنگ ما مطابقت ندارد. برای یک خانم ایرانی در زمینه ازدواج سوالاتی وجود دارد که مختص فرهنگ ایرانی است و قابل الگوبرداری از کشوری دیگر نمی باشد. بسیاری از زنان ایرانی هنوز شهامت بازگو کردن داستان زندگی وازدواج خود را ندارند. من تصمیم گرفته ام تجربه خود را با شما سهیم بشوم، زیرا فکر می کنم اگر کسی این حرف ها را ده سال قبل به من گفته بود، می توانستم زودتر ازدواج کنم و از لذت مادر شدن محروم نمی شدم. محرومیتی که مثل یک بغض دردناک گلوی مرا می فشرد.
آرزو دارم همه خانم های مجرد ایرانی این کتاب را بخوانند. دلم می خواهد خانم های متاهل این کتاب را به دوستان مجرد خود هدیه بدهند و آرزو می کنم آقایانی که می خواهند . در مورد خواسته های جنس لطیف بیشتر بدانند، نیز این کتاب را مطالعه کنند.